بازگشت

نجمه 03


ايضا در کتاب احتجاج گفته که محمد بن عبد الله حميري مکتوبي ديگر در سال سيصد و هفتم هجري بخدمه صاحب الزمان نوشت و پاره مسائل از آن حضرت پرسيد آن حضرت جوابهاي آنها را در آنمکتوب نوشته من جمله سئوالکرده بود آيا جايز است اينکه محرم مازر را و آن پارچه ايست که با آن احرام ميبندند از پشتش تا بگردنش با درازي آن به بندد و دو طرفش را تا بکمرش بالا کند و در تهي گاهش جمع نمايد و گره بزند و دو طرف ديگرش را از ميان پاهايش بيرون آورد به تهي گاهش بالا کشد و بر رکينش به بندد و آن دو گوشت کلفت است در دو طرف مقعد پس اگر چنين بکند مانند شلوار ميباشد و عورتينش را ميپوشاند زيرا که مازر اول خود را ميپوشانديم وقتيکه سوار اشتر ميگشتيم کشف عورت ميشد و اگر چنين نمائيم مستور ميباشيم جواب داده جايز ان يتزر الانسان کيف شاء اذا لم يحدث في المزرء حدثا بمقراض و لا ابره يخرجه عن حد المئزر و ما عززه عزز او لم يشد بعضه ببعض اذا غطي رکبتيه و سرته کلاهما فان السنه المجمع عليها تغطئيه السره و الرکبتين و الاحب الينا او الافضل لکل احد شده علي السبيل المعروفه للناس جميعا انشاء الله يعني جايز است اينکه انسان بهر نوع که بخواهد مازر بپوشد اگر با مقراض يا سوزن تغييري در آن احداث ننموده باشد که بسبب آن تغيير از حد مازر بودن بيرون رود و سوزن بان نگذارند و گره بر آن نزنند و بعضيرا از آن ببعضي ديگر نه بندند اين در وقتي است که ناف و ه ردو زانوهايشرا بپوشاند زيرا که سنتي که اجماع برآنست و خلاف در آن نيست پوشانيدن ناف و هر دو زانوها است و دوست تر نزد ما و افضل مر هر کسي را پوشانيدن آنست بطريقيکه در ميان همه خلق معروفست وسايل پرسيده بود که آيا جايز است اينکه محرم مازر را بجاي گره يا بند شلوار به بندد آن حضرت بدين نهج جواب داده لا يجوز شد المازر بشي ء سواه من تکه و لا غيرها يعني بستن مازر با هيچ چيز جايز نيست آنچيز خواه بند شلوار باشد يا غير آن سئوال نموده بود آيا کسي که متوجه نماز ميشود اينفقره را نيز بگويد علي مله ابراهيم و دين محمد زيرا که بعضي اصحاب گفته اند که اگر علي دين محمد بگويد هر آينه بدعه نموده زيرا که اينفقره را در هيچ يک از کتابهاي صلوه نيافته ايم مگر حديثي را که قاسم بن محمد در کتاب خود از جدش حسن بن راشد روايت نموده که امام جعفر صادق بحسن بن راشد فرموده که آيا چگونه متوجه ميشويد عرض کرد که چنين ميگوئيم لبيک و سعد يک آن حضرت فرمود که از اين نپرسيدم بلکه ميپرسم که چگونه ميگوئي و جهت وجهي للذي فطر السموات و الارض علي مله ابراهيم و دين محمد صلي الله عليه و اله و منهاج علي بن ابيطالب و الايتمام بال محمد حنيفا مسلما و ما انا من المشرکين يعني بطريق مذهب ابراهيم و دين محمد و طريقه علي بن ابيطالب و بطريق اقتداء نمودن بال محمد روي خودرا متوجه نمودم بسوي پروردگاريکه آسمانها و زمين را آفريده در حالتيکه اسلام آورده ام و از مشرکان نيم قائم عليه السلام فرمود که هيچ يک از اينفقرات توجه واجب نيست و ليکن سنت موکده است در اينخصوص که بمنزله اجماعي است که در آن خلاف نيست بدين نهج است و جهت وجهي للذي فطر السموات و الارض حنيفا مسلما علي مله ابراهيم و دين محمد و هدي امير المومنين و ماانا من المشرکين ان صلاتي و نسکي و محياي و مماتي لله رب العالمين لا شريک له و بذلک امرت و انا من المسلمين اللهم اجعلني من المسلمين اعوذ بالله السميع العليم من الشيطان الرجيم بسم الله الرحمن الرحيم ثم يقرء الحمد قال الفقيه الذي لا يشک في علمه الدين لمحمد و الهدايه لعلي امير المومنين لانها له صلي الله عليهما و في عقبه باقيه الي يوم القيمه فمن کان کذلک فهو من المهتدين و من شک فلا دين له و نعوذ بالله في ذلک من الضلاله بعد الهدايه معني اينفقرات اينست که روي خود را گردانيدم بسوي پروردگاريکه آسمانها وزمين را آفريد در حالتيکه با صميم قلب بنهج مذهب ابراهيم و دين محمد و هدايه امير المومنين اسلام آوردم و از مشرکان نيستم بدرستيکه نماز و اعمال و زندگي و مردن من براي خدا است آنچنانکه پرورش دهنده عالميان است و براي او شريک نيست و بر اين مامور شده ام و من از جمله مسلمانانم پروردگار مرا از جمله مسلمانان گردان پناه ميبرم بخدا از شيطانيکه رانده درگاه است بانخداونديکه شنوا و دانا است بعد از بسم الله الرحن الرحيم فرمود که بعد از آن حمد را ميخواند بعد از اين ها نوشته بود که فقيهي که در دانشوري او شک نيست گفته که دين مر محمد راست و هدايه مر امير المومنين علي راست زيرا که هدايه براي او است تا روز قيامه و در ذريه او باقي است پس هر که باين معتقد شودهر آينه از جمله هدايت يافته گانست وهر که در اينشک نمايد هر آينه دين ندارد بخدا پناه ميبرم از گمراهي بعداز هدايت يافتن و سائل سئوالنموده که در نماز واجبي مصلي بعد از فراغه از دعاي قنوت آيا جايز است اينکه دستهايش را برگرداند بر روي سينه اش بکشد بجهه حديثي که در اينباب روايتشده و آن اينست که شان خدايتعالي بلندتر است از اينکه دستهاي بنده اشرا بعد از دعا خالي بگرداند بلکه آنها را پر از رحمت خويش ميکند يا جايز نيست زيرا که بعضي اصحاب ما ذکر کرده اند که اينچنين چيز يکعمل جايز ميشود در نماز آن حضرت جوابداد رد اليدين من القنوت علي الراس و الوجه غير جائز في الفرائض و الذي عليه العمل فيه اذا رجع يده في قنوت الفريضه و فرع من الدعاء ان يرد بطن راحه مع صدره تلقاء رکبتيه علي تمهل و يکبر و يرکع و الخبر صحيح و هو في نوافل النهار والليل دون الفرائض و العمل فيها افضل يعني برگردانيدن دستها از قنوت بر سرو روي در نمازهاي واجبي جايز نيست و چيزيکه در اينباب عمل بر آنست اينست که چون دست مصلي از قنوت نمازهاي واجبي برگرديد و از دعاي آن فارغ گرديد کف



[ صفحه 199]



دستهايشرا با سينه اش تا مقابل زانوهايش به آرام و آهستگي پائين مياورد و تکبير ميگويد و رکوع ميکند و آنخبر صحيح است ليکن در خصوص نوافل شب و روز است نه در فرايض و عمل بانخبر در نوافل افضل است و سئوال نموده بود که آيا بعد از نماز واجبي سجده شکر مشروع است يا نه زيرا که بعضي اصحاب ما گفته اند که آن بدعه است پس آيا جايز است اينکه مر آنرا بعد از نماز واجبي بجا آورد و بر تقدم جواز آيا آنرا در نماز مغرب و پيش از چهار رکعت نافله مغرب بجا آورد يا بعد از نافله آن حضرت جوابداده سجده الشکر من الزم السنن واوجها و لم نقل ان هذه السجده بدعه الا من اراد ان يحدث في دين الله بدعه و اما الخبر المروي فيها بعد صلوه المغرب و الاختلاف في انها بعد الثلاث او بعد الاربع فان فضيله الدعاء و اللسبيح بعد الفرائض علي الدعاء بعقيب النوافل کفضل الفرائض علي النوافل و السجده دعاء و تسبيح والافضل ان يکون بعد الفرض فان جعلت بعد النوافل ايضا جاز يعني سجده شکر از جمله لازم ترين و واجب ترين سنتهااست و نگفته است که اين سجده بدعه است مگر کسيکه خواسته در دين خدا احداث بدعه نمايد و اما جواب از خبري که درخصوص بجا آوردن بعد از نماز مغرب وارد شده و اختلاف نمودن در اينکه آن آيا بعد از نماز مغرب و پيش از چهار رکعت نافله است يا بعد از آن است پس بدين نسق است که فضيلت دعا و تسبيح که بعد از فرائض بجا آورده ميشود بر دعائيکه در عقب نوافل بعمل آورده ميشود مانند فضيلت فرائض است بر نوافل و سجده در نفس الامر دعا و تسبيح است و افضل اينست که بعد از فريضه بجا آورده شود و اگر بعد از نوافل کني نيز جايز است و سئوالنموده بود که مر بعضي برادران ما را از آنانکه ميشناسيم زمين تازه و آبادي هست در جنب زمين خرابه که مر سلطانرادر آن حصه هست که باجبار و اکراه آنرا ضبط نموده و بسا ميشود که ديگران اطراف زمين خرابه را ميکارند و عمال سلطان ايشانرا ميازارند و باينمرد در خصوص خوردن از غلات زمين خود متعرض ميشوند و آنزمين خراب بسبب خرابي قيمت ندارد که مدت بيست سال است که خرابست و اين برادر ما از خريدن آنزمين ابا دارد زيرا که چنين گفته ميشود که اين حصه از اينزمين خراب در زمان سابق از جمله موقوفات است که براي سلطان ضبط شده پس اگر درخريدن آنحصه از سلطان جايز است و ناصواب نيست هر آينه براي آنمرد صلاح ميباشد و باعث آبادي آنزمين ميگردد واينحصه را از زمين خرابه بافاضل آب زمين آباد ميکارد و طمع اولياء دولت سلطان از آن بريده ميشود و اگر خريدن آن جايز نباشد هر آينه او بهر چه امرکني انشاء الله عمل خواهد نمود آن حضرت جوابداده بود الضيعه لا يجوز ابتياعها الا من مالکها او بامره و رضا منه يعني خريدن اينزمين جايز نيست مگر از مالکش يا بامر و رضاي اوو سئوالنموده بود که زني کنيز خود رابراي مردي از خدمتکاران خويش تحليل نموده يعني براي وي حلالکرده که با کنيزش مقاربت نمايد و آنمرد از زائيدن کنيز احتراز ميکرد پس کنيز بچه آورد پس آنچاره نجست از اينکه اورا قبول نکند پس قبولکرد ليکن شک دارد در اينکه بچه از خود او است و او را بخود نمياميزد و از جمله اولادش نميداند پس اگر آن بچه از جمله آنانست که بر آنمرد واجب است اينکه او را بخود نسبت دهد و بگرداندمانند ساير اولادش کند و اگر جايز است اينکه چيزي از مال خود که کمتر از حصه او است براي او قرار دهد بکندآن حضرت بدين نسق جوابداده الاستحلال بالمريه يقع علي وجوه و الجواب يختلف فيها فليذکر الوجه الذي وقع الاستحلال به مشروحا ليعرف الجواب فيما يسئل عنه من امر الولد انشاء الله يعني حلالنمودن بچند وجه واقع ميشود و جواب در آنها مختلف ميباشد پس سائل آنوجه را که تحليل بدان نهج واقع گشته بتفصيل بايد ذکر بکند تا اينکه جواب سئوالي که در خصوص بچه است انشاء الله معلوم گردد و سائل ازآن حضرت التماس دعا نموده جواب بدين نهج درآمد جاد الله عليه بما هو اهله ايجابنا لحقه و رعايتنا لابيه رحمه الله و قربه منا بما علمناه من جميل نيته و وقفنا عليه من مخالطه المقربه لم من الله تعالي التي ترضي الله عز و جل و رسوله و اوليائه عليهم السلام و اله بما بدانا نسئل الله بمسئلته ما امله من کل خير عاجل و اجل و ان يصلح له من امر دينه و دنياه ما يحب صلاحه انه ولي قدير يعني خدايتعالي باو عطا فرمايد چيزيرا که او به آنسزاوار و اهل تر است بجا آوردن ما حق او را و مراعات ما پدر او را خدا بيامرزد او را و نزديکي او بما بسبب چيزي است که ما او را دانسته ايم و آنخوبي نيت او است و بسبب امري است که بر آن مطلع شده ايم و آنمخالطه و دوستي او است با ما مخالطه آنچنانيکه او را بخدا نزديک کننده است و خداي عز و جل و رسول او و اولياء الله و آل رسول و اراضي و خوشنود ميکند بچيزيکه ما به آن ابتدا کرده ايم و بسبب خواهش نمودن او از خدا مسئلت مينمائيم که همه خيرات دنيا و آخرت را باو عطا نمايد و امور دين و دنياي او را بطرزيکه صلاح او را ميخواهد اصلاح بنمايد بدرستيکه خدا صاحب همه و قادر و توانا بر همه چيز است انتهي الحديث.