نجمه 06
بدانکه اشکال نهم مخالفين بر رجعت آنست که لازمه قول برجعت و اعتقاد بان قائلشدن بجواز تناسخ است و قول بتناسخ کفر است چه اشخاصيکه در وقت رجعت رجوع بدنيا مينمايند جسدهاي آنها در قبورشان فاني شده و در قبور آنها نيست مگر همانطينت اصليه که آنلطيف است مثل عالم آخرت که اشياء آن تماما لطيف اند پس هر گاه رجوع بدنيا نمايند لابد در غير بدن دنيائي خود رجعت ميکنند پس لازم اين آنست که آنها بوده باشند بر غير حال دنيائي خود در وقت رجوع تا در اينهنگام ما بين ايشان و ما بين موجودين در آنزمان مجانسه و موانستي باشد و اين عين تناسخ باطل است و جواب از اين اشکال مبتني بر بيان مذهب تناسخيه است تا آنکه حقيقت جواب از آن فهميده شود بدانکه يکي از مذاهب عاطله باطله مذهب تناسخيه است و آنعبارت است از تعلق ارواح بعد از بطلان ابدان عنصريه بابدان و اجسام ديگر در همين عالم محسوس دنيائي که دوران داشته باشد در اجسام عنصريه دنيويه و عرفه القوم بانه عباره عن انتقال النفس من هذا البدن بعد فساده و اضمحلاله الي بدن مباين له منفصلا عنه في هذه النشاه الدنيويه و قائلين بتناسخ بر مذاهب عديده اند جماعتي از ايشان قائلشده اند بانکه نفس انساني بعد ازموت و فساد بدن منتقل ميشود ببدن انسان ديگر پس روح زيد مثلا بعد از موت منتقل ميشود ببدن زيد ديگر و هکذا و اينجماعه مسمي شدند بنسوخيه وجماعه ديگر از آنها قائلشده اند بانتقال روح انساني بعد از موت بابدان حيوانات و بهائم و حشرات الارض هر يک بمناسب خود مثلا ارواح سعداء بابدان حيوانات شريفه چون اسب و نحوان و ارواح اشقياء بابدان حيوانات شقيه چونسگ و خوک و روح شخص شجاع مثلا منتقل ميشود ببدن شير و هکذا و اينجماعه مسمي شدند بمسوخيه وطايفه ديگر از ايشان قائلشده اند بانتقال ارواح بعد از موت بنباتات ازاشجار و کياهها و اين جماعه ناميده شده اند بمسوخيه و قومي ديگر از ايشان قائلند بانتقال ارواح بعد از موت بسوي جمادات چون احجار و امثال آن و اينطايفه را رسوخيه مينامند پس بنابر اين قائلين بمذهب تناسخ چهار طايفه اند نسوخيه و مسوخيه فسوخيه و رسوخيه و قول ديگري نيز از ايشان نقلکرده اند که قائلين بان پنجم طايفه از اهل تناسخند و بر عکس طوائف اربعه اند چه آنکه قائل بتناسخ شده اند من جهه الصعود لا من جهه النزول و گفته اند که روح نباتي منتقل ميشودببدن انزل مراتب حيوانات چون دود و کرم و روح انزل حيواني بعد از فساد بدن او منتقل ميشود ببدن حيوانات اشرف از آن مندرجا تا آنکه منتقل ميشود ببدن انسان و روح انساني بعد از موت او منتقل ميشود بجسم ملکي و تناسخ بهمه اينمعاني که ذکر شد بطلان آن اجماعي و ضروري دين اسلام است بلکه همه اهل اديان و ملل از هر صاحب شريعتي قائل است ببطلان آن و از ضروري دين اسلام است که حقسبحانه و تعالي بعد از ميراندن بندگان خود روحهاي ايشانرا تعلق ميدهد ببدن اصلي ايشان از براي سئوال قبر و فشارش آنها و بعد از آن برميگرداند ارواح را بابدان مثاليه در عالم برزخ که پيش از قيامه است که سعداء متنعمند بنعماي الهيه در آنعالم و اشقياء معذبند بعذاب الهي و بعد از قيامه کبري دوباره حقتعالي بقدرت کامله خودبرميگرداند ارواح را بابدان عنصريه دنيويه بجهه حساب و مجازات چنانکه تفصيل هر يک در محل خود مذکور است و اصحاب تناسخ چون منکر حشر و نشر و معاد و قيامتند و تعطيل در نفوسرا چون باطل ميدانند و اقرار و اعتراف واعتقاد بشرعي و ملتي نيز ندارند بجهه بعضي از شبهات و تلبيسات شيطانيه لذاقائل باين مزخرفات و اقاويل فاسده شده اند و عمده دليل بر بطلان اقاويل فاسده ايشان همان اجماع اهل ملل و ضرورت اسلام است بر بطلان آنها هر که زيادتر از اين در بيان تناسخ و بطلان آن بخواهد رجوع بمطولات نمايد و بعد از اينکه اينجمله دانسته شد بايد دانستکه جواب از اشکال تناسخ اينست که در وقتي تناسخ لازم ميايد که بگوئيم ارواح در وقت رجعه رجوع مينمايند در غير اجساد دنيويه خودشان و اما هر گاه آنها در وقت رجعت بابدان دنيويه خود برگردند تناسخ لازم نيايد بلکه نحوه رجوع ارواح در ابدان خود در رجعت همان نحوه رجوع آنها است بان ابدان در روز قيامه و بديهي است که رجوع روح را در قيامه بسوي بدن دنيائي خود تناسخ نگويند پس رجوع روح ببدن خود در زمان رجعت هم تناسخ نباشد و آنچه را که در اشکال گفته اند که نميماند در قبر مگر همان طينت اصليه و بدن حشر و نشري از آنطينه است اينهمانجواب ما است از آنها در بدن رجعتي و دنيائي زيرا که اصل اين بدنها همان طينت اصليه است و آن طينه بخود ميگيرد و ملتبس ميشود در هر عالمي از اغراض و مکان و وقت آنعالم را پس ممزوج ميشود آنطينه را در هر عالمي از اغراض و مکان و وقت آنعالم را پس ممزوج ميشود آنطينه را در هر عالمي آنچه از آنعالم
[ صفحه 192]
به علت اشتباه چاپي متن اصلي در دسترس نمي باشد.
[ صفحه 193]
به علت اشتباه چاپي متن اصلي در دسترس نمي باشد.
[ صفحه 194]
تير بزنند تا بميرد و شيخ طوسي در کتاب الغيبه او از محمد بن علي او ازجعفر بن بشير او از خالد ابي عماره او از مفضل بن عمر روايت نموده او گفته که ما صحبت قائم را ميکرديم و ميگفتيم که هر که از اصحاب ما وفاتکند هر آينه بظهور آن حضرت منتظر ميباشد در آنحال صادق بما فرمود که چونقائم قيام مينمايد در سر قبر مومن ميايند و باو ميگويند که ايمومن صاحبت ظهور نموده اگر ميخواهي که در خدمه او باشي نباش و اگر ميخواهي که در کرامت و نعمت پروردگار خود بماني بمان و در کتاب کافي از محمد بن يحيي او از احمد بن محمد او از محمد بن سليمان او از عمار بن مروان او از کسيکه از صادق شنيده در حديث طولاني در خصوص کيفيت قبض روح مومن روايت نموده که آن حضرت فرمود که مئمن بعد از قبض روح آل محمد را در جبار رضوي زيارتميکند و در خدمه ايشان ميباشد واز طعام ايشان با ايشان ميخورد و از آشاميدني ايشان با ايشان مياشامد و در مجلس ايشان صحبت ميکند تا وقتيکه قائم ما اهلبيت قيام نمايد وقتيکه قائم ما قيام مينمايد خدايتعالي ايشانرا زنده ميگرداند با آن حضرت طايفه بطايفه لبيک گويان رو مياورند پس در اينوقت اهل باطل شک ميکنند و مضمحل ميباشند آنانکه از حرام نميپرهيزند يا اينکه حرمه شهر حرام را رعايت نميکنند و اندکي ميگذرد که شتابکنندگان در خصوص ظهور آن حضرت هلاک ميباشند و از اعتقاديکه در خصوص وجود ظهور آن حضرت کرده بودند برميگردند و اعتقادشان فاسد ميشود آنانکه در اينخصوص در مقام تسليم و رضا بودند نجات مييابند پس چونکه مومن چنانکه مذکور گرديد بعد از وفات تال وقت ظهور در جبال رضوي در خدمه ائمه ميباشند از اينجهه جناب رسولخدا بعلي فرمود تو برادر مني و وعده گاه تو و من وادي السلام است و در منتخب البصائر است که خبر داد بما حسين بن احمد او از محمد بن عيسي او از يونس او از بعضي اصحاب ما ايشان از ابي بصير او از باقر روايت نموده که از آن حضرت از معني قول خدايتعالي ان نشاء تنزل عليهم من السماء ايه فضلک اعناقهم لها خاضعين پرسيدم فرمود که گردنهاي بني اميه در پيش اين آيه پست ميشوند و آن آيه در وقت زوال آفتاب يعني وقت ظهر آشکار ميشود و آنعبارت است از علي بن ابيطالب که در وقت ظهردر سمت بالاي سر خلايق آشکار شده يکساعه نمايان ميشود حتي روي مبارکش ديده ميباشد بطرزيکه خلايق حسب و نسب آن حضرت را ميشناسد بعد از آن فرمود آگاه شويد بدرستيکه بني اميه در آنزمان چنان ميباشند که اگر مردي از ايشان در پشت درختها پنهانشود هر آينه آندرخت گويد که اينمرد از بني اميه است و او را بقتل ميرسانند و دردار السلام عراقي است که جابر گويد که خدمت حضرت باقر عرض کردم کل نفس ذائقه الموت آن حضرت فرمود و منشوره عرض کردم منشوره چيست فرمود اين آيه را جبرئيل چنين آورده کل نفس ذائقه الموت و منشوره يعني هر نفس مرگ را خواهد چشيد و در زمان رجعت خواهد برگرديد پس فرمود در اين امه از اخيار و اشرار کسي نماند مگر آنکه برگردد بدنيا اخيار از براي ديدن عزت و اشرار از براي چشيدن مرارت و ايضا درآن کتابست که آن حضرت فرموده از اقتحنا عليهم بابا را عذاب شديد مراد از اينباب امير المومنين باشد که رجعت کند و صاحب عذاب شديد باشد بر رجعت کنندگان از کفار و منافقين و در تفسير علي بن ابراهيم آورده طسم تلک ايات الکتاب المبين بعد از آن خدايتعالي به پيغمبر خود خطاب نموده ميفرمايد نتلوا عليک من نباء موسي و فرعون بالحق لقوم يومنون ان فرعون علا في الارض و جعل اهلها شيعا يستضعف طائفه منهم يذبح ابنائهم و يستحيي نسائهم انه کان من المفسدين يعني با راستي و درستي از فضه موسي وفرعون براي قومي که ايمان آورده اند بتو نقل و حکايت ميکنم بدرستيکه فرعون در روي زمين بزرگ و بلند پايه گرديد و اهل روي زمين را با هم مخالفگردانيد و يکطائفه را ضعيف و بيدست و پا شمرد پسران آنها را سر ميبريد و دخترانشانرا ميگذاشت و نميکشت بدرستيکه او از جمله فساد کنندگان است خدايتعالي در اين آيه به پيغمبر خود خبر داد آن اذيتها را که از فرعون بموسي رسيد مانند ظلم و قتل براي اينکه آن حضرت تسلي بيابد از مصيبتها که از امه او باهليتش رسيدني بود و بعد از تسلي دادن مژده بانحضرت داد که بعد از اين در باره اهلبيت توتفضل و احسان کرده ايشانرا خلفاء و امامان و پيشوايان روي زمين خواهم کرد و ايشانرا با دشمنانشان بدنيا خواهم برگردانيد تا اينکه ايشان قصاص و انتقام بگيرند چنانکه فرموده و نريد ان نمن علي الذين استضعفوا في الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثين و نمکن لهم في الارض و نري فرعون و هامان و جنودهما منهم ما کانوا يحذرون يعني ميخواهيم که منت بگذاريم بر کسانيکه در روي زمين ضعيف و عاجز شمرده شده اند و ايشان را امامان و پيشوايان قرار بدهيم و بگردانيم ايشانرا وارثان روي زمين و بنمائيم از آل محمد بفرعون و هامان ولشکرهايشان يعني بانانکه حق آل محمد را غصبکرده اند اذيتها را که ايشان از آنها حذر ميکنند مانند قتل و عذاب يعني آل محمد را بر ايشان مسلط خواهيم کرد و از دست ايشان انواع عذابها خواهند ديد و اگر اين آيه در خصوص موسي و فرعون نازل ميشد هر آينه لازم ميبود که خدايتعالي چنين بفرمايد و نري فرعون و هامان و جنودهما منه ماکانوا يحذرون يعني بنمائيم بفرعون و هامان و لشکرهايشان از موسي ان اذيتها را که از آنها ميترسيدند يعني لازم بود که ضمير منه را مفرد بياورد نه جمع و چونکه پيش از لفظ منهم فقره و نريد ان نمن علي الذين استضعفوا في الارض و نجعلهم ائمه مذکور گرديد دانستيم که خطاب باپيغمبر است و آنچه را که خدايتعالي در اين وعده ميفرمايد بعد از رسول خدا واقع خواهد شد و ائمه که در آيه مذکور شده از اولاد رسولخدا خواهد شدو خدايتعالي قصه موسي و بني اسرائيل را با دشمنانشان که بلفظ فرعون و هامان و جنود بان اشاره نموده براي ائمه اطهار مثل زد يعني چنانکه فرعون بني اسرائيل را بقتل رسانيد و در حق ايشان ستم نمود تا اينکه خدايتعالي موسي را بر او و بر اصحاب او غالبگردانيد حتي خدايتعالي همه ايشانرا هلاک گردانيد هم چنين استحال اهلبيت رسولخدا که از دشمنانشان قتل و ظلم و غصب حق بايشان رسيد بعد از اين خدايتعالي ايشانرا با دشمنانشان بدنيا برگرداند تا اينکه دشمنانشانرابقتل برسانند و از ايشان انتقام بستانند و امير المومنين فرمود ايها الناس اول کسيکه در روي زمين بر خدا معصيت نمود ساق دختر آدم است که خدايتعالي براي او در هر دو دستش بيست انگشت و در هر انگشتي دو ناخن دراز مانند دو داس بزرگ آفريده بود ومحل نشيمنش بقدر يکجريب بوده از زمين و آنمحل چهار قفيز بز راست و بعضي گفته که آنعبارت است از زميني که بحسب مساحت طولا و عرضا شصت ذرع باشدوقتيکه بر خدا معصيت نمود خداي تعالي شيري ببزرگي شتر و گرگي ببزرگي الاغ براي هلاک نمودن وي فرستاد و اينقضيه در اول خلقت بود پس خداوند عالم آنهارا بر او مسلط گردانيد او را بقتل رسانيدند
[ صفحه 195]