نجمه 18
بدانکه عود ارواح بابدان دنيويه در زمان رجعت استبعادي ندارد مگر آنکه مخالف با حس و عيان ميشود که اين بدن در برزخ قبر متلاشي گرديده معدوم شده چگونه عود مينمايد علاوه اعاده معدوم که از محالات اوليه محسوبگرديده شر ذمه و طايفه قليله بجهه محذورات مذهبيه در اعتقادمعاديه قائل باينقولشدند و الا معتبرين و کملين از حکماء و متکلمين او را محال ميدانند جواب اين استبعادبعون الملک الوهاب اشکالي ندارد هر چند در صورت مشکل مينمايد فحول در اينمقام ذهول نمودند ملتزم ببعض محذورات گرديدند لذا انکار معاد جسماني گردند قائل بروحاني شدند و يابجسم عالم ديگر گفتند نام آنجسم را هور قليائي يعني جسم عالم ديگر که عالم مثال و برزخ و اشباح باشد ناميدند و گاهي ببدن اصلي تعبير کردند لکن ملخص مقال در رفع اشکال آنکه جسم عنصري دنيوي بعد از اينکه متعلق روح شده مرکوب او گرديده از براي او فنا و زوال تصوير نميشود آنچه محسوس شده متلاشي گرديده مربوط بحقيقت او نبوده بلکه احوالات عارضه و امورات طاويه بر حقيقت بوده که ريخته شده و متلاشي گرديده و الا اصل حقيقت انساني و طينت نفس الامري او منبع حقيقت شده و حافظ صورت او گرديده شيئيت او باو قائم شده مدار دوران اسم گرديده ببقاء او اطلاق انسان ميشود هر چند غالب اعضاي ظاهري او ناقص باشد تمام اعضاي غير رئيسه را فاقد گردد معدوم نميشود مانند چنبر گردو مدور ميشود در برزخ قبر ميماند احدي او را نميفهمد چنانچه معصوم خبر داده بعد از اينکه بدن متلاشي شده پوسيده گرديده اصل طينت انسان مانند کوه ميشود در قبر ميماندفاني نميشود در زمان حشر خداوند همانرا صورت خارجي ميدهد مثل اول در قيافه محشور ميسازد هم چنانکه در اول او را لباس هستي داده از نطفه او را علقه از علقه بمضغه رسانيده تا آنکه صورت حيواني باو داده پس از آن لباس انساني پوشانيده همچنين همان کوه را خداوند نضج ميدهد تا مقامي که صورت انساني و نفس ناطقه باو تعلق ميگيرد با خلايق در وجعت و قيامه قيام ميکنددر صورتيکه عين همان بدن عنصري دنيائي است بهيچ وجه تبدلات و تغيرات نيست براي آنکه مناط شيئيت شي ء باعتبار حقيقت و طينه او شده طينت و حقيقت يکي بوده دو نشده - الان کماکان است مانند حالات انسان در عالم جنيني تا بشيخوخيت برسد در همه احوال حقيقه و واقعا همان است که در حال جنيني بوده با آنکه چقدر تبدلات حاصلشد از جنيني بدنيا آمده حال صباوت داشت بتدريج تغييرات نموده نموکرده بشباب رسيده عوالمي در اينمرتبه گذرانيده بشيخوخيت تاويلشده چه بسا در سير اينمراحل زياده و نقصان نموده سمين و لاغر شده در بعض اعضاي او نقص وارد آمده مع ذلک همان بوده که بوده اطلاق غير او بر او در هيچ احوال نشده براي آنکه اصل حقيقت و طينت که منبع و محل اينعوارضات و تغييرات و تبدلات بوده محفوظ مانده همان اصل حقيقت و طينت بعد از عروض موت و حصول تبدلات و تغيرات در عالم قبر محفوظ ميماند فاني نميشود مانند کوه يعني چنبر گردد چنانچه معصوم خبر داده بکوه تشبيه نموده گمانم اصل طينت انسانرا خداوند در برزخ قبر بشکل مدور قرار داده براي آنباشد که اضبط و اقوم در دوام شود براي آنکه مشکل مدور اجزاء او بعضي مقوم بعض ميگردد بخلاف شکل مستطيل که اجزاء جزء او باهم مساعدت و تقويت ندارد لذا سريع الزوال ميباشد بخلاف شکل کروي شايد براي همين نکته آسمان و زمين بشکل کره خلق شدند و بالجمله در قبر ميماند همانرا خداوند بقدرت کامله نضج ميدهد چنانچه در اول مرحله نضج داده از عالمي بعالم ديگر برده از رحم بدنيا آورده - غيريت از اول بهم نرسانيده در تمام صور عين اول بوده هم چنين سير او در عالم قبري بعالم رجعتي و يا قيامتي بهيچ وجه فرقي ندارد و مبعوث عين اول ميشود و واقعانه تنزيلا و بعبارت ديگر مثل حقيقت وطينت انسان مانند دانه گندم ميماند هر چه او را بيفشاني در اين بين چه قدر حالات پيدا ميکند تا جمع آوري شود باز آندانه هماندانه گندم است بلکه در هر حال از حالات صدق ميکند که اينهمان گندم است و اين نيست مگر بجهه آن است که اصل حقيقت او محفوظ است منتهي در صورت و ظاهر مستور است حال ثاني او غير حال اول را ميماند ولکن در جميع حالات همان اولست غايه الامر صورت شخصيه تغيير يافت و الا صورت نوعيه محفوظ است و بعباره ديگر حقيقت و
[ صفحه 188]
به علت اشتباه چاپي متن اصلي در دسترس نمي باشد.
[ صفحه 189]
به علت اشتباه چاپي متن اصلي در دسترس نمي باشد.
[ صفحه 190]