بازگشت

نجمه 17


مخفي نماند عالم رجعت و ظهور قيامه بهمين بدن دنيوي خواهد بود از براي آنکه



[ صفحه 187]



نفس ناطقه انساني از آنجائيکه در بقاء محتاج بجسم است چنانچه معروف است نفس ناطقه روحانيه البقاء و جسمانيه الحد و شت پس از براي خود متعلق لازم دارد زيرا که بدون محل و متعلق داخل در مجردات و عالم عقل است از براي عقول معاد معني ندارد و رجعت هم ندارد - هر گاه متعلق ببدن و محل ديگر باشد ظلم لازم ميايد علاوه عين مذهب تناسخ ميشود - و هر گاه فاني شود مات فات ميگردد و لابد ببدن دنيوي و مرکوب ظاهري رجعت و معاد خواهد داشت توضيح مقال بنحو اجمال آنکه بدن عنصري دنيوي وقتيکه محل مرکوب روح رحماني گرديده ملازمه بين روح و جسد افتاده تفکيک ميان ايشان از محالات محسوبشده از براي آنکه هر گاه بدن بعد از خروج روح بموت طبيعي فاني گردد و چنانچه از غير بدن معصومين و بعض مومنين و منتخبين مشاهده و محسوس گرديده حال نفس ناقطه متعلق باين بدن خالي از صوري نميمانديا بفناء بدن او هم فاني و معدوم ميشود کما اينکه طبيعيين و دهريين قائلند لازمه اينقول انکار معاد است در محلش مقرر شده بطلان اينقول براي آنکه خلاف سيره مسلمين بلکه تمام اهل شرايع من الانبياء المرسلين السابقين ميباشد علاوه با تجرد ارواح و بقاء ايشان ببقاء الله جمع نميشود - ثبوت تکاليف لغو و مهمل ميشود مگر آنکه انکار نفس ناطقه نمايند حقيقت انسانرا بل تمام موجودات را همان مزاج عناصر اربعه بدانند وجدان بر خلاف آنحاکم است شرايع معلومه بالضروره نفي او را مينمايد حالات انساني در عوالم نومي و روياي محسوسي با اينقول بينونت دارد اين وجيزه اقتضاي تفصيل را ندارد من باب اشاره مذکور گرديده و يا باقي ميماند در بقاء هر گاه محتاج ببدن نشود بدون محل قائم گردد در اينصورت از عالم عقول ميگردد و داخل در موجودات عالم جبروت ميشود از براي آنها معادي مقررنگرديده در هيچ شرع اخبار بمعاد آنهانداده علاوه لفظ معاد دليل بر عدم معاد آنها ميشود براي آنکه معاد عود بعد از زوالست از براي مجردات تبدلات نخواهد بود و اگر در بقاء محتاج ببدن دنيوي باشد لازمه اينقول تناسخ است وتناسخ در محلش گذشته که اصل ندارد علاوه موجب منع ذوي الحقوق و اعطاء غير ذوي الحقوق ميگردد و نتيجه او اراده جزافيه باريتعالي ميشود تعالي الله عن ذلک لابد بهمين بدن باشد بهمين بدن رجعت کند و بهمين بدن معادنمايد.