نجمه 14
و اما الدليل بر اثبات رجعت مخفي نماند ادله اربعه يعني کتاب و سنت و اجماع و عقل حاکم بر رجعت ميباشد آيات قرآنيه داله بر رجعت زياده بر يکصد بلکه بدويست ميرسد که از تفسير معصومين عليهم السلام ترجمه برجعت گرديده علاوه از بعض آيات ظهور در رجعت بوده بلکه بدلالت اقتضاء صريح در آن شده مانند و لنذيقنهم من العذاب الادني دون العذاب الاکبر و يوم نحشر من کل امه فوجا ممن يکذب باياتنا زيرا که هر گاه رجعت نبود پس از ارتحال از دنيا موطن عود ارواح منحصر در قيامه ميشد از براي مورد عذاب ادني محلي نبود براي آنکه قيامه محل عذاب اکبر بود دنيا که قبل از ارتحال مورد عذاب نيست بناء علي هذا اگر عالم بين العالمين و برزخ بين دنيا و قيامه يعني عالم رجعت نبود ذکر عذاب ادني لغو و بي فائده ميشد و هم چنين حشر وروز قيامه کبري از براي عموم بندگان خدا خواهد بود نه مخصوص از هر امه فوجي يعني گروهي پس مستفاد ميشود که ما بين دنيا قبل از فناء و قيامه کبري يکعالم ديگري خواهد بود که برزخ ايندو عالم خواهد شد مسلما در قيامه و شعب او نخواهد بود لابد در دنيا خواهد شد که ارواح باجساد خود خواهندمراجعت نمود مقصود از رجعت هم همين است غير از اين نخواهد شد و اما اخبار بحد تواتر رسيده که مفاد ايشان اين بوده تمام ارواح بعد از موت عود باجساد خود در دنيا خواهند نمود حتي در خبر آمده شخصي از معصوم پرسيد که پير شدم قواي من تحليل رفته است استخوانهاي من تحليل رفته استخوانهاي من در هم شکسته دلم ميخواهد در آخر عمر در رکاب شما کشته شوم تا از شهداء محسوب باشم معصوم فرموده شهادت در نزد ما منحصر بدنيا نگرديده در عالم رجعت هم ميشود ملازمه ما را اختيار کرده شهيد شويد علاوه اخبار وارده مسلمه که آنچه در امم سابقه واقع شده در اين امه واقع خواهد شد رجعت در امم سابقه بوده حکايت عزير پيغمبر و موت هفتاد نفر از مصاحبين حضرتموسي معروفست که پس از مردن رجعتکردند در اين امه هم خواهد شد و اما الاجماع باقسام ثلثه در نزد اماميه يعني بهر يک از تضمن و لطف و کشف قائم بر رجعت شده احدي در او شبهه خلاف نکرده مگر نسبت خلاف بمفيدعليه الرحمه داده شده لکن در واقع اوهم مخالف نبوده ايهام کلام او راجع بکيفيت شده نه باصل مطلب و اما عقل دلالت او بر رجعت بطرق مختلفه تصوير شده از جمله عقل نظري موهوبي و يا اکتسابي صحيح حکم ميکند که
[ صفحه 185]
مقتضاي حکمت خداوندي و عدل الهي بعيداست که اعطاء حقوق بندگان خود را نه نمايد و حق هر ذي حق را بمستحق نرساند بداهت دارد که فوائد رجعت از براي اخذ حقوق مستحقين است که هر گاه کسي مظلوم شده رجعت نمايد تا حق خود را از ظالم بگيرد و هر گاه استحقاق قصاص دارد قصاصکند لابد اين سلطنت حقوقي مخلوقي بايد در دنيا باشد نه قيامه کبري براي آنکه زمام امر قيامه با خداوند است سلطنت آنروز از براي ذات او و برگزيدگان او است - مواخذه آنروز از خصايص ذات ربوبي است هر بنده را سلطنت بر مواخذه نيست پس لا علاج در يک موضعي بايد معين شود از براي آنکه اعطاء حقوق مظلومين را بنمايد و حقوق هر که را باو برساند والا منافي با عدالت و حکمت از خلقت دارد بالبداهه اعطاء حقوق مظلومين رابنمايد و حقوق هر که را باو برساند والا منفي با عدالت و حکمت از خلقت دارد بالبداهه اعطاء حقوق مظلومين دردنيا اولي نشده براي آنکه کثير از مظلومين در حال مظلوميت ارتحال از دنيا نموده چگونه خداوند اعطاء حقوق او را نموده و او را سلطنت بر ظالم داده لابد از براي خداوند بايد محلي از براي اعطاء حقوق مستحقين باشد و آن در آخرت نخواهد بود براي آنکه آنروز روز سلطنت مخصوصي خدا شد و هم در دنياي اوليه که نشد پس لابد بايد از براي ارواح عود باجسام در دنيا بشود تا حقوق خود را دريافت نمايند واز جمله ببراهين قطعيه ثابت و محقق گرديده که طفره محال است ابدا امکان ندارد پس بايد اشياء برشته تناسب برقرار باشند بهيچ قسم طفره نروند هرگاه بين عالم دنيا و عقبي واسطه نباشد طفره لازم ميايد براي آنکه هر گاه ارواح پس از ارتحال از اجساد دنيا رجوع بقيامه کبري نمايند در اين بين بهيچ وجه رجوع باجساد نکنند بداهه طفره رفتند براي آنکه دنيا در غايه کثافت و قيامه در نهايت لطافت ميباشد لابد بين ايندو عالم عالم متوسطي بوده که او را بطفره گذرانيده بديهي است که عالم متوسط عالم رجعتي است که واسطه بين دنيا و قيامه کبري خواهد بود در او عود ارواح باجساد خواهد شد مانند قيامه کبري و از جمله عقل حکم ميکند لحاظ سخيت و مشابهت بايد ملحوظ گردد بديهي است ما بين بدن دنيوي و اخرتي و هم چنين ما بين عالم دنيا و عالم قيامه کبري مسافت وسخيت نيست براي آنکه عالم اولي دنيا در کثافت ميباشد و عالم قيامه در لطافت ميباشد ميان کثيف و لطيف سخيت نيست لابد بايد در عالم دنيا اجسام لطافت حاصل کنند و آنعالم بايد لطيف باشد تا بين عالمين سخيت و مشابهت پيدا شود بديهي است که اين لطافت در اينعالم نيست لابد بايد عالم ديگر باشد که خود لطيف باشد و اجسام در اولطيف گردد تا شباهت بقيامه پيدا کند آنعالم بين عالمين عالم رجعت خواهد بود زيرا که در او اجسام لطيف خواهد شد و خود عالم لطيف خواهد بود زيرا که اگر خود لطيف نباشد اجسام در او لطيف نميشود لذا وارد شده که اشخاص در زمان ظهور هر کدام قوه چهل مرد رادارند و چهار فرسخ در چهار فرسخ صوت همديگر را ميشنوند شرق و غرب همديگر را ميبينند و اينمراتب و مقامات نبوده مگر از براي اينشده که عالم لطافت بهم رسانيده اجسام در او لطيف گرديده و حال آنکه عالم ظهور در دنيابوده قبل از عالم رجعت بر پا شده لابد عالم رجعت که بعد او ميشود بايدالطف و اصفي از او باشد تا اجساد استعداد قيام قيامت را پيدا کند سخيت بين اجساد عالمين محقق گردد تا آنکه عين اجساد اينعالم در آنعالم طلوع و ظهور کند از اينجا هويدا گرديده که عالم ظهور الطف از دنيا بوده که عين اجساد اينعالم در عالم ظهور طلوع کرده و همچنين ما بين عالم ظهور و رجعت تا آنکه اجساد بلطافت رسيده خودرا قابل قيام عالم قيامه نمايد مشابهت و سخيت بهم رساند و از جمله اقتضاي خلقت رجعت افتاده براي آنکه اشياء پس از قوس نزول در مقام تکميل استعداد سير قوس صعودي گرديده بتدريج خود را ترقي ميداده آنا فانا در سير تکميل استعداد نهوض قيامتي بوده که منتهي درجه قوس صعودي شده وجود انبياء و اولياء معين و ناصر در ترقيات گرديده ماداميکه حرکات افلاک و اقتضاء عناصر بانتها نرسيده موجودات در سير کمالات برقرارند از عالمي بعالم ديگر مبدل ميشوند تحصيل لطافت ميکنند چشم مرکب را پرورش ميدهند تا استعداد و قابليت رسانيده در هر عالم مرکوب خود سازند لذا پس از ظهور و نزول در دنيا در تحت تکليف آمدند محتاج بانبياء شدند براي آنکه اجساد مرکوبه را استعداد در هند تا ترقيات و استعداد بهم رسانند ميل بصعود پيدا کنند که مرکوب ايشان باشند در هر نشاه و هر دوره تا اينکه بغايه القصوي برسند دائره قوس صعودي را کاملا سير کنند و سير خود را بانتها برسانند استعداد قيام قيامت را کامل کنند - بالبداهه رسيدن باينمقصد طي مراحل لازم دارند سير مقامات ميخواهند لذا در دنيا مقداري استعداد بهم زده خود را مستعد عالم ظهور نموده که الطف و اصفي از اينعالم بوده و بعض از نفوس مستعده در آنعالم و نشاه ظهور رجعت نموده ملازم حضور حضرتگرديده و بعض آخر که قابل رجعت زمان ظهور حضرت نبوده عالم ديگر لازم دارد که خود را تکميل نمايد مستعد قيام قيامه شود لابد بايد آنعالم غير از عالم ظهور باشد وغير از عالم قيامه شود و بايد باجساددنيوي گردد که مرکوبشود - البته آنعالم متوسط عالم رجعت خواهد بود که در او استعداد موجودات کامل خواهد شدبعد از او قيامه قيام خواهد نمود تمام موجودات قابله کامله استعداديه از ابدان مرکوبه دنيويه وارد در قيامه خواهند شد زيرا که بتدريج و سير در عوالم و مقامات خود را بدرجات عاليات رسانيدند ابدان خود را قيامتي نمودند.