نجمه 13
فاضل معاصر دانشمند الشيخ روح الله المازندراني البار فروشي در کتاب کاشف الريبه في اسرار الغيبه فرموده است ريب معروف در مذهب جعفري و مسلک علماء اثني عشري و اعتقاد عوامي بعود ارواح در اجساد پيش از قيامه کبري ميباشد و نام اينعود را در اصطلاح و بيان امناي دين رجعت نهادند معني رجعت چيست کشف بديهي است در عرف و لغت معني لفظ رجعت عود شي ء است بمحل خود پس از اينکه در آنمحل بود و خارج شد و بعباره ديگر برگشتن هر چيز است بمرکز خود چون در اينجا نفس ناطقه انساني و روح ملکوتي پس ازخروج آن از بدن عنصري مادي بموت طبيعي و سير در عالم برزخي عود و رجوع باين بدن دنيوي در همين دنيا مره ثانيه ميکند لذا نام اينحال انساني را رجعت نهادند از باب اطلاق عام بر خاص که از اقسام صور نقل را حجه ميباشد از اين نکته ظاهر و هويداگرديده که رجعت با ظهور فرق دارد از اخبار هم افتراق مستفاد ميشود وجه بينونت و ذوئيت
[ صفحه 184]
و افتراق وضوح دارد زيرا که ظهور حضرت در ضمن حيوه مستمره باقيه او برقرار شده از روي حيوه دنيويه اوليه ولادت اب و ام ظاهريه استوار يافته عود روح بعد از خروج از بدن و حصول موت طبيعي نگرديده و بعباره ديگر ظهور حيات بعد از ممات نخواهد بود بلکه بضرورت مذهب از براي حي خواهد شد ولي مطلق خاتم الاوصياء حيات او متصل بظهور او بود ظهورش در حيات او واقع شد بخلاف رجعت که او ظهور اموات بعود روح بعد از خروج از بدن و حصول موت طبيعي آنگرديده و بعبارت ديگر ظهور حيات بعد از ممات نخواهد بود بلکه بضرورت مذهب از براي حي خواهد شد ولي مطلق خاتم الاصياء حيات او متصل بظهور او بود و ظهورش در حيات او واقع شد بخلاف رجعت که ظهور اموات بعود روح خواهد بود و بعبارت ديگر مرده زنده خواهد شد حاصل مطلب وضوح دارد احتياج ببيان ندارد بلي امواتيکه در ظهور حضرت باراده او که عين اراده الله است و بخواست او که عين خواست خدا است زنده ميشوند ملازقه حضور حضرت را دارند نصرت او را مينمايند از براي آنها زمان ظهور رجعت خواهد بود براي آنکه حيوه ايشان پس از ممات حاصلشد و ارواح ايشان بعداز خروج عود نمود عبارت زيارت جامعه مومن باياکم مصدق برجعتکم خطاب بتمام ائمه با قطع بانکه از براي آنها غير از خاتم الاصياء ارتحال از دنيا حاصلشده موت طبيعي هر کدام از آنها را درک نموده ارواح قدسيه ايشان از اجساد عنصريه ايشان خارج گرديده مع ذلک تصديق برجعت ايشان شده قاطع نزاع و مصدوق ادعا خواهد بود و اما رجعت از براي تمام بندگان خدا من الاعلي الي الادني حتي الانبياء و الاولياء من ادم الي خاتم الاوصياء بل از براي کل من عاشر في الدنيا و اصابته نيل الفناء مقرر شده تخصيص بقومي دون قومي و بامتي دون امتي و شخصي دون شخصي نيافته هر چند در خبر آمده ايمنصب عظمي و موهبت کبري را تخصيص بمن محض الايمان و محض الکفر داده ازبراي متوسطات بالفحوي نفي نموده الا آنکه قابل تاويل خواهد بود بنحوي که با عموم دعوي جمع خواهد شد براي آنکه مراد از خبر منع و نفي مستضعفين از مجانين و ضعفاء العقول خواهد بود که حضرت خداوند از براي آنها در دار دنيا تکليفي معين نفرموده تکاليف آنها را در قيامه کبري معين فرموده در رجعت دنيا هم مقرر نشد در دنيا ازبراي آنها اولياء تعيين شد رجعت از براي اولياء آنها خواهد بود براي آنکه رجعت در دنيا خواهد شد احکام دنيا اختلاف بهم نخواهند نمود از اين نکته هويدا گرديده که تمام مخلوقات من الاولين و الاخرين يا ممحض الايمان ميباشند و يا ممحض الکفر قسم قالث ندارد که ايمان مشوب بکفر باشد براي آنکه معيار و ميزان تميز مومن از کافر ولايت و محبت محمد و آل محمدشده محبت و مودت ايشان ترازوي عقايد و اعمال عقايد و اعمال موجودات گرديده تمام مخلوقات را خداوند بمحبت ايشان امتحان نموده من الادم الي الخاتم و لذا انبياء و اولياء از شيعيان ايشان محسوبشده خداوند هم در قرآن و ان من شيعته لابراهيم فرموده تمام مومنين من الاولين و الاخرين و من الانبياء و المرسلين از شيعيان ايشان خواهند بود بالبداهه امت آنها بطريق اولي خواهند شد و تمام منافقين و جاحدين من الاولين و الاخرين از اعداء و معاندين ايشان خواهند شد هر گاه امکان قسم ثالث ميداشت قاعده موازين بودن محمد و آل محمد بر هم ميخورد براي آنکه تخلف برميدارد و حال آنکه در زيارت السلام علي ميزان الاعمال خوانده ميشود در هر صورت ميزان تشخيص سعيد از شقي و مومن از کافر بولايت شده شبهه ندارد بالبداهه محبت و ولايت تفکيک برنميدارد امتزاج را نشايد علاوه در تصور عقلائي هم اشکال دارد چگونه ميشود در يک محل اجتماع ضدين گردد و يا تقابل عدم و ملکه با هم جمع شود و الاتضاد و تقابل معني ندارد و اين خلف است از اين اشارات آشکارا شده که تمام مکلفين من ادم الي الخاتم غير از مستضعفين يا مومن محصند يا کافر محض مومن مخلوط بکفر موضوع ندارد تا ز خبر مستثني شود که از براي آنها رجعت ميسر نگردد مگر مستضعفين که آنها متصف بهيچ کدام نگرديدند خارج از موضوع خير بودند احتياج باستثناء نداشتند از اينجا ميتوانگفت خبر مفهوم ندارد در مورد غالب وارد گرديده.