بازگشت

نجمه 11


صدرالمتالهين در تفسير سوره يس در ذيل آيه او لم يروا کم اهلکنا قبلهم من القرون انهم اليهم لا يرجعون فرموده که معني آنست که آيا ندانستيد کفار مکه که بسيار پر اهلاک کرديم پيش از ايشان از اهل روزگارها و مشاهده اين نکردند آنکه هلاکشده گان بسوي ايشان باز نميگردند يعني بدنيا عاودت نميکنند پس چرا عبرت نميگيرند بايشان و حال ايشانرا قياس بنفس خود نميکنندو حذر نميکنند از آنکه عذابي و عقوبتي که بسبب کفر و عناد بر امم سالفه نازل شده بر ايشان نيز واقع شود از کشاف زمخشري نقل فرموده که گفته است اين آيه رد است بر کسانيکه قائلشده اند که اموات بعد از مردن و پيش از قيام قيامه رجوع بدنيا مينمايند پس از آن فرموده که در اين گفته صاحب کشاف نظر است چنانکه بر منصف مخفي نيست چه آنکه رجوع ننمودن قروني از کفره بدنيا که ناقصين و هالکين بهلاکه ابديه بوده اند دلالت نميکند بر رجوع نکردن غير ايشان از نفوس کامله حيه بجلوه علم و عرفان پس هيچ محاليتي نيست در نازلکردن ارواح عاليه را باذن الله و قدرته در اينعالم دنيا بعد از مردن آنها از براي خلاصي دادن اسيران و محبوسين بقبور تعلقاترا از اين زندان و اما آنچه را که صاحب کشاف از براي تاييد مذهب خود در نفي رجعت و منع آن نقل نموده از حکايت قول ابن عباس در وقتي



[ صفحه 183]



که گفته شد باو که قومي چنين گمانکنند که علي بن ابيطالب عليه السلام مبعوث ميشود پيش از روز قيامه که گفته است پس ما بد مردماني هستيم در اينهنگام چه آنکه زنهاي او را بنکاح درآورديم و ميراث او را قسمت نموديم مدفوع است باينکه آنچه را که از ابن عباس نقلکرده آنمجرد حکايتي است غير معلوم الصحه و بنابت تقدير آنکه آنروايت باشد نه حکايت پس ايضا ممنوع است چه متبع در اعتقاديات يا برهان عقل است و يا نقل صحيح قطعي است از اهل عصمت و ولايت و بتحقيق که بصحه پيوسته است در نزد ما بروايات متظافره از ائمه و سادات ما از اهلبيت نبوه و علم حقيقه مذهب رجعه ووقوع آن در نزد ظهور قائم آل محمد و عقل نيز آنرا منع نميکند بجهه واقع شدن مثل آن زياده و بسيار ارزنده شدن موتي باذن الله در دست انبياء خدا مثل عيسي و شمعون و غير ايندو نفر علي نبينا و آله و عليهم السلام.