بازگشت

نجمه 09


شيخ امين الدين طبرسي در مقام بيان معني قول خدايتعالي و اذا وقع القول عليهم گفته که يعني در وقتيکه عذاب و وعيد بر ايشان لازم گرديد و بعضي گفته اندکه معني آيه اينست که وقتيکه ايشان گرديدند چنانشدند که احدي از ايشان واحدي بسبب ايشان رستگار نگرديد و بعضي ديگر گفته که معني آن اينست که وقتکه خدا بر ايشان غضب نمود و بعضي ديگر گفته که معني آن اينست که وقتيکه عذاب بر ايشان در وقت نزديک شدن روز قيامه نازل ميشود اخرجنا لهم دابه من الارض يعني دابه براي ايشان از زمين بيرون مياوريم و آندابه از ما بين صفا و مروه بيرون ميايد بمومن خبر ميدهد که تو مومني و بکافر خبر ميدهد که تو کافري و در اينوقت تکليف برداشته ميشود و توبه قبول نميگردد واينعلامتي است از آن علامتهاي روز قيامه بعضي گفته اند که در آنوقت هيچ مومن نميماند مگر اينکه دابه دستش رابر روي او ميکشد و هيچ منافق نميماندمگر اينکه او را مانند هيزم خشک ميشکند و در شب جمعه در حالتيکه خلايق بسوي مني ميروند بيرون ميايد واينکه مذکور گرديد از ابن عمر روايتشده محمد بن کعب قرظي روايتکرده که از علي عليه السلام دابه را پرسيدند فرمود آگاه شويد بخدا سوگند ياد ميکنم هر آينه آن دم ندارد و بر آن ريشي هست و در اينکلام اشاره است باينکه آن از انواع انسان است و از اين مروي است که آندابه است از دواب زمين و مر آنرا مويهاي نرم و برو چهار پا نيست و از حذيفه او از رسول خدا روايتکرده که آن حضرت فرمود که درازي دابه شصت ذراع است و هر که بخواهد که از پي او بدود او را بگيردهر آينه باو نميرسد و هر که بخواهد بگريزد و خلاص شود هر آينه نميتواند که از او خلاص گردد و مومن را از ميان دو چشمش نشان ميزند بطرزيکه در ميان دو چشمش مينويسد که اين مومن است و بکافر از ميان دو چشمش نشان ميزند بطرزيکه در ميان دو چشمش مينويسد که اينکافر است و عصاي موسي و انگشتر سليمان با او ميباشد روي مومن را با عصا جلا ميدهد و بيني کافر را با انگشتر ميشکند حتي مومن وکافر شناخته ميشود که يا مومن و يا کافر و از رسول خدا روايتشده که مر دابه را در روزگار سه بار خروج هست پس يکبار در منتهاي شهر مدينه خروج ميکند و ذکر خروجش در بيابان منتشر ميشود و لکن در مکه شنيده نميگردد بعد از آن زمان طويلي مکث و درنگ ميکند بعد از آن بار ديگر در نزديک مکه خروج مينمايد پس ذکر خروجش در باديه منتشر ميگردد و در مکه هم مذکور ميشود بعد از آن خلايق در مسجديکه بزرگترين و گرامي ترين همه مسجدها است که عبارت باشد از مسجد الحرام جمع ميشوند آنگاه دابه ايشان نگاهکرده از يکسمت مسجد که وسط ما بين رکن اسود و باب بني مخزوم است ازجانب دست راست کسيکه از مسجد بيرون ميرود از نزديک ميايد پس پاره خلايق از آمدن آن متفرق و پراکنده ميشوند وثابت قدم ميشوند در پيش آنجماعتيکه قدرت خدا را شناخته اند پس اندابه بنزد ايشان بيرون ميايد در حالتيکه گرد و خاک سرشرا ميتکاند پس بر ايشان ميگذرد و رويهاي ايشانرا جلا ميدهد



[ صفحه 181]



حتي آنها را مانند ستاره دري ميگرداند بعد از آن برميگردد بطزيکه طالب بان نميرسد و گريزنده از او خلاص نميشود حتي مردي برميخيزد و از ترس آن بنماز پناه ميبرد پس اندابه از پشت سرش ميايد و ميگويد که فلان حالا نماز ميگذاري پس آنمرد رويش را بان برميگرداند پس آنروي او را نشان ميکند و خلايق در آنوقت در شهرها با يکديگر همسايه و در سفرها با هم مصاحب و در اموال با هم شريک ميباشندمومن از کافر شناخته ميشود پس بمومن گفته ميشود يا مومن و بکافر گفته ميشود يا کافر و از وهب مروي است اينکه او گفت که روي دابه مانند روي مرد است و ساير اعضايش مانند اعضاي مرغ و مانند اين چيز شناخته نميشود مگر بعلم نبوت و معني قول خدايتعالي تکلمهم اينست که بايشان ميگويد چيزيرا که ايشانرا بد حال و غمگين ميکند بزباني که ايشان ميفهمند و آن اينست که شما بدوزخ خواهيد رفت بعضي گفته اند که دابه چنين ميگويد که اينمومن است و آنکافر و بعضي ديگر گفته که ايشان چنين ميگويد ان الناس کانوا باياتنا لا يوقنون يعني خلايق بايات ما يقين نداشتند و ظاهر اينست که دابه همين سخن را گويد و يوم نحشر من کل امه فوجا ممن يکذب باياتنا فهم يوزعون يعني روزي ميشود که از هر امه جماعتي را از آنانکه مارا تکذيب ميکنند زنده ميگردانيم قدغن داده ميشود که از کردارهاي گذشته منع کرده ميشوند بعضي گفته که معني يوزعون اينست که اولين و آخرين ايشانرا حبس ميکنند و کسانيکه از طايفه اماميه برجعت قائلشده اند باين آيه بصحت آن بدين نهج استدلال نموده اند که دخول لفظ من بکلام افاده تبعيض ميکند پس دلالت ميکند باينکه در همانروز قومي زنده ميشوند و قومي ديگر ميمانند و در روز قيامت اينچنين نميشود چنانکه خدايتعالي در خصوص روزقيامت ميفرمايد و حشرناهم فلم نغادر منهم احدا يعني ايشانرا زنده ميگردانيم و احدي را از ايشان باقي نميگذاريم علاوه بر اين از ائمه هدي عليهم السلام اخبار بسيار وارد شده در اينکه خدايتعالي بعد از اين در وقت قيام قائم قوميرا از شيعيان و دوستان آن حضرت که پيشتر وفات نموده اند زنده کرده بدنيا برميگرداند تا اينکه بدنيا از ايشان انتقام بگيرد تا اينکه دچار شوند بپاره نکبتها و فقمتها که استحقاق دارند مانند عذاب و کشته شدن در دست شيعيان و تا اينکه بسبب مشاهده بلندي شان او بذلت و خواري مبتلا شوند و هيچ عاقل شک نميکند در اينکه اين امر در حد ذات خود ممتنع و محال نيست و قدرت خداوندکردگار بانعلاقه ميگيرد و حال آنکه خدايتعالي مانند اينرا در ميان امتان گذشته کرد و قرآن مجيد در چند جا بان ناطق است و گويا مانند قصه عزير و غير او چنان نيست وحلش تفسير کرديم واز رسولخدا بمقام صحت رسيده اينکه فرموده سيکون في امتي کلما کان في بني اسرائيل حذ و النعل بالنعل و القذه بالقذه حتي لو ان احدهم دخل حجر ضب لدخلتموه يعني بعد از اين چيزهائيکه در ميان بني اسرائيل واقعشده طابق النعل بالنعل و القذه بالقذه در ميان امه من واقع ميشود حتي اگر احدي از ايشان يعني از بني اسرائيل بسوراخ سوسمار داخلشده باشد هر آينه شما هم داخل خواهيد شد علاوه بر اينجماعتي از علماء اخباريرا که در خصوص رجعت وارد شده تاويل نموده اند برجوع دولت و امر و نهي يعني دولت و سلطنت و امر و نهي بدست آل محمد برميگردد نه اينکه مردگان بدنيابرميگردند زيرا که ايشان چنان گمان نموده اند که رجعت با تکليف منافات دارد و اينچنين نيست زيرا که در رجعت چيزي نيست که بفعل واجب و ترک حرام الجا و اجبار نمايد و تکليف با وجود رجعت صحيح است با وجود ظهور معجزات باهره و آيات قاهره مانند شکافتن دريا براي بني اسرائيل و گردانيدن عصا اژدها و مانند اينها و علاوه بر اين رجعت با ظواهر اخبار ثابت نشده است تا اينکه تاويل بانها راه يابد بلکه اعتماد در اينباب باجماع شيعه اماميه است هر چند که اخبار مقاضد و مويد اين اجماع است و در آن کتابست که مولفگويد که شيخ در تفسير تبيان نام خود نيز بمذهب آنانکه برجعت قائلشده اند استدلال کرده و ما اينکلام را بااينهمه طولاني بودنش ذکر کرديم براي اينکه فوائد آن بسيار بود و براي اينکه اقوال مخالفان در خصوص دابه معلوم شود و از اخبار ايشان نيز ظاهرميشود اينکه دابه صاحب عصا و ميسم است و اينرا در همه کتابهاي خود نقلکرده اند تا اينکه مراد از حديثي که نقل آن از امير المومنين است بحد استفاضه رسيده معلوم شود و آن اينست که آن حضرت در جايهاي بسيار فرموده که منم صاحب عصا و ميسم و زمخشري در کشاف روايت نموده که دابه از صفاء بيرون ميايد در حالتيکه عصاي موسي و انگشتر سليمان با او است پس بر پيشاني مومن که سجده گاه است با سر ميان دو چشمش با عصا ميزند پس نقطه سفيدي در روي او حادث ميشود بطرزيکه رويش بسبب آن روشن ميگردد بطرزيکه گويا ستاره در پشت يا اينکه در ميان دو چشمش مينويسد که اينمومن است و باانگشتر در بيني کافر اثري احداث مينمايد پس آن اثر بتدريج زياد ميشودتا اينکه روي او را بالمره سياه ميکند يا اينکه در ميان دو چشمش مينويسد که اينکافر است بعد از آن صاحب کشاف گفته که لفظ تکلمهم بدون تشديد نيز خوانده شده و آن از کلم است بمعني زخم زدن پس معني کلام اينميشود که دابه ايشانرا زخم نموده يعني با عصا و انگشتر ايشانرا نشان مينمايد و جايز است اينکه بتخفيف لفظتکلمهم استدلال شود باينکه مراد از تکليم تجريح است يعني دابه ايشانرا مجروح و زخمدار ميکند گفته زمخشري تمام شد.