بازگشت

نجمه 08


و شيخ صدوق گفته که اعتقاد ما در خصوص رجعت اينست که آنحق است دليل بر اينقول خدايتعالي است الم تر الي الذين خرجوا من ديارهم و هم الوف حذر الموت فقال لهم الله موتوا ثم احياهم يعني آيا نديدي آنانرا که از ديار خود از بيم مرگ بيرون رفتند در حالتيکه چند هزار بودند پس خدايتعالي بايشان فرمود که بميريد ايشان مردند بعد از آن خداوندعز و جل ايشانرا زنده گردانيد صاحب رساله مذکوره گفته که ايشان هفتاد هزار خانوار بودند در هر سال در ميان ايشان طاعون ميافتاد پس اغنياي ايشان بجهه قدرت و قوتشان بيرون ميرفتند و فقراي آنها بسبب ضعف و ناتواني ميماندند پس بدين سبب طاعون آنان که بيرون مي رفتند کم ميشد و در ميان آنان که ميماندند پس آنان که ميماندند ميگفتند اگر بيرون ميرفتم طاعون بميان ما نميامد و آنانکه بيرون ميرفتند ميگفتند که اگر بيرون نميرفتيم هر آينه طاعون بميان ما نيزميافتاد چانکه بميان ايشان افتاد پس اتفاق کردند باينکه با همگي در وقت طاعون از ديار خود بيرون روند پس با همگي بيرون رفتند و در کنار دريائي فرود آمدند وقتيکه پاهاي خود را بر زمين گذاشتند آنگاه خدايتعالي ايشانرا ندا کرد که بميريد پس همه ايشان مردند و آينده و رونده نعشهاي ايشانرا از سر راه بکنار انداختند هرقدر که خدا خواسته بود بدينمنوال ماندند بعد از آن پيغمبري از پيغمبران بني اسرائيل که باو ارميا ميگفتند از آنجا عبور کرد و ايشانرا ديد عرض کرد خدايا پروردگارا اگر بخواهي هر آينه ايشانرا زنده ميگرداني تا اينکه شهرهاي تو را آبادان کنند و پاره بندگان تو از ايشان زائيده شوند و با بندگانت بتو بندگي کنند آنگاه خدايتعالي باو وحي فرمود که آيا ميخواهي ايشانرا براي تو زنده گردانيم عرض کرد آري ميخواهم پس خدايتعالي ايشانرا براي وي زنده گردانيد و با وي برانگيخت پس ايشان مدتي مردند بعد از مدتي بدنيا برگشتند بعد از آن با اجلهاي خود وفات يافتند و نيز خدايتعالي فرموده او کالذي مر علي قريه و هي خاويه علي عروشها قال ابي يحيي هذه الله بعد موتها فاماته الله ماه عام ثم بعثه قال کم لبثت قال لبثت يوما او بعض يوم قال بل لبثت ماه عام فانظر الي طعامک و شرابک لم يتسنه و انظر الي حمارک و لنجعلک آيه للناس و انظر الي العظام کيف ننشزها ثم نکسوها لحما فلما تبين له قال اعلم ان الله علي کلشئي قدير يعني آيا ديده مانند کسيرا که بقريه گذشت در حالتيکه خانهاي آنخراب و بي سقف بود و اهل و سکنه آن بالمره هلاک شده بودند گفت که خدايتعالي از کجا اينمردگانرا بعداز مردن زنده ميگرداند پس خدايتعالي او را در عوض استبعاد صد سال بميراندبعد از آن زنده کرد و باو فرمود که چقدر از مدت درنگ کرده گفت يکروز يا بعضي از آن فرمود بلکه صد سال است که درنگ کرده پس بطعام و شراب خود نگاهکن که هنوز تغيير نيافته و بالاغت نگاه کن تا اينکه تو را براي خلايق آيتي قرار دهيم و باستخوانها نگاه کن ببين که چگونه آنها را بر پاي دارم و جابجا ميسازم بعد از آن ميپوشانم وقتيکه کيفيت زنده گردانيدن براي او ظاهر و آشکار گرديد گفت اعتقاد ميکنم باينکه بر همه چيز تو قادر و توانائي پس او وفاتکرد و صد سال بدينمنوال ماند بعد از آن بدنيا برگشت و مدتي زندگاني نمود بعد از آن با اجلش مرد و او غريو بود و نيز خدايتعالي قصه آنانکه حضرتموسي ايشانرا از ميان قوم خود براي ميقاتگاه پروردگار خود برگزيده فرموده ثم بعثناکم من بعد موتکم لعلکم تشکرون يعني بعد از آن شما را بعد از مردن زنده گردانيديم پس بر شما لازم است که در عوض اين نعمت شکربکنيد اين در وقتي بود که ايشان سخن گفتن خدا را شنيدند گفتند که ما اينرا تصديق نميکنيم مگر اينکه خدا را آشکار به بينيم پس ايشانرا بسبب ايندعوي که در حقيقت ظلم بود که از ايشان سر زد صاعقه گرفت پس مدتي مردند آنگاه جنابموسي عرض کرد که پروردگارا



[ صفحه 180]



در خصوص ايشان به بني اسرائيل در وقتيکه بنزد ايشان مراجعتکردم چه بگويم پس خدايتعالي ايشانرا براي او زنده گردانيد پس ايشان بدنيا برگشتندو خوردند و آشاميدند و زن گرفتند و اولاد از ايشان متولد گرديد بعد از آن با اجلهاي خود وفاتکردند و نيز خداوند عز و جل بجناب عيسي فرمود و اذ تحي الموتي باذني يعني وقتيکه مردگانرا باذن من زنده ميگرداني و همه مردگانيکه عيسي ايشانرا باذن خدازنده گردانيد بدنيا برگشتند و مدتي ماندند بعد از آن با اجلهاي خويش وفاتکردند و اصحاب کهف در مغاره خودشان سيصد و نه سال ماندند بعد از آن خدايتعالي ايشانرا زنده نموده مبعوثگردانيد پس ايشان برگشتند براي اينکه احوال پيغمبرشان از ايشان پرسيده شود و قصه ايشان مشهور است اگر کسي گويد که خدايتعالي در حق ايشان فرمود و تحسبهم ايقاظا و هم رقود يعني ايشانرا بيدار گمان ميکني و حال آنکه ايشان خوابيده اند پس بنابمفاد آيه ايشان خوابيده بوده اند بيدار شدند نه اينکه مرده بودند زيراکه خدايتعالي در حق ايشان چنين فرموده قالوا يا ويلنا من بعثنا من مرقدنا هذا ما وعد الرحمن و صدق المرسلون يعني ايشان گفتند که ايواي بر ما کدام کس ما را از خوابگاه خود برانگيخت آنگاه خداوند کردگار فرمود که اينخواب نيست بلکه چيزي است که خداوعده کرده و پيغمبران در خصوص آن راست فرموده اند پس ايشان مرده بودندهر چند که خودشان گفته اند که ما خوابيده بوديم و مانند اينها بسيار است و نيز رجعت در ميان امتان گذشته واقع شده و جناب رسولخدا فرموده که چيزهائيکه در ميان امتان گذشته واقع گشته طابق النعل بالنعل و القذه بالقذه در ميان اين امت واقع ميشود پس بنابر اين قاعده واجبست اينکه رجعت در ميان اين امه نيز واقع شود وحال آنکه مخالفان ما نقلکرده اند که چونمهدي خروج ميکند عيسي بن مريم فرود ميايد و در پشت سر آن حضرت نماز ميگذارد و فرود آمدنش بزمين در حقيقت رجوع او است بدنيا بعد از مردنش زيراکه خدايتعالي در حق وي ميفرمايد فحشرناهم فلم نغادر منهم احدا ايشانرا زنده ميگردانيم و احدي را از ايشان باقي نميگذاريم و نيز فرمود و يوم نحشر من کل امه فوجا ممن يکذب باياتنا يعني روزي ميشود که از هر امه جماعتي را از آنانکه آيات ما را تکذيب ميکنند زنده ميگردانيم پس روزيکه همه خلايق زنده ميشوند چنانکه از آيه دويم فهميده ميگردد و نيز خدايتعالي فرموده و اقسموا بالله جهدايمانهم لا يبعث الله من يموت بلي وعدا عليه حقا و لکن اکثر الناس لا يعلمون يعني با جد و جهد بخدا سوگند ياد نمودند که هر آينه خدا زنده نميگرداند کسي را که ميميرد بلي زنده ميگرداند يعني در روز رجعت اينوعده حق است که خدا در حق ايشان فرموده و لکن بسياري از خلايق اينرا نميدانند پس اين آيه در خصوص رجعت است زيرا که خدايتعالي در اينمقام ميفرمايد ليبين لهم الذي يختلفون فيه يعني تا اينکه خدا بايشان بيان و آشکار نمايد چيزيرا که در آن اختلاف مينمايند و در خصوص رجعت کتاب عليحده تاليف مينمايم و کيفيت آنرا و دلائل بر صحت آن را انشاء الله تعالي بيان ميکنم واعتقاد نمودن در اينباب به تناسخ باطل است و هر که بتناسخ معتقد شود کافر است زيرا که قول بتناسخ باطل است و منافي قول بوجود بهشت و دوزخ است و علامه مجلسي ره بعد از نقل اينکلمه فرموده مولف گويد که مراد ازتناسخ اينست که کسي بميرد و روحش تعالب عليحده داخلشود بدنيا برگردد پس تناسخ در خصوص رجعت چنانستکه ارواح ديگران ببدنهاي انبياء و ائمه و مومنان داخلشوند و بدنيا بيايند و اينگونه اعتقاد کفر است زيرا که بر اينمذهب لازم آيد روح مومن و کافر يکي باشد و اينمستلزم بطلان قول بوجود بهشت و دوزخ و ثواب و عقاب است و اين بر ارباب تامل و تدبر پوشيده وپنهان نيست.