نجمه 11
شيخ صدوق در کتاب معاني الاخبار از پدرش او از سعد او از برقي او از محمد بن علي کوفه او از سفيان او از شعبي روايت کرده او گفته که ابن کوا بخدمت اميرالمومنين عرض کرد که يا اميرالمومنين آيا ديدي سخن خود را که فرمودي که تعجب بسيار هست از مابين شهر جمادي و رجب فرمود واي بر تو اي پسر کوا آن امر عجيب عبارتست از جمع نمودن اجزاء پراکنده شده مردگان و زنده گردانيدن ايشان و بريدن نباتات يعني کشتن کافران و منافقان و وقوع مفسده هاي ديگر که هلاک کننده اند و من و تو در آنوقت نميشويم در تفسير علي بن ابراهيم از ابن وليد او از صفار او از احمد بن محمد او از عثمان بن عيسي او از صالح بن ميثم او از عبايه اسدي روايت کرده او گفت که از اميرالمومنين در حالتيکه تکيه کرده بود و منهم سرپا ايستاده بودم شنيدم ميفرمود که هر آينه البته در شهر مصر منبري خواهم ساخت و شهر دمشق را سنگ بسنگ يعني خانه بخانه ديوار بديوار خراب خواهم نمود و يهود و نصاري را از همه شهرهاي عرب بيرون خواهم کرد و طايفه عرب را مانند چهارپايان با اينعصا ميرانم راوي گفت که بخدمه آن حضرت عرض کردم که يا اميرالمومنين گويا خبر ميدهي از اينکه بعد از مردن زنده خواهي شد فرمود که هيهات يا عبايه درفهميدن اينمطلب خطا کردي زيرا که اينکارها را من نخواهم کرد بلکه آنهارا ميکند مردي از اولاد من صدوق ره گفته که اميرالمومنين در اينحديث و حديث اول از عبايه اسدي و ابن کواتقيه نموده زيرا که ايشان نميتوانستند که باسرار ال محمد متحمل شوند يعني اسرار ال محمد در حوصله ايشان نميگنجد و جابر گويد که باقر عليه السلام بعد از آن فرمود که اميرالمومنين در خصوص قول خدايتعالي فرمود ربما يود الذين کفروا لو کانوامسلمين فرمود که مراد از اين آيه اين است که من و شيعه من و عثمان بن عفان و شيعه او در روز رجعت خروج ميکنيم وما بني اميه را بقتل ميرسانيم در آنوقت آنانکه کافر بودند دوست ميدارند که کاش ما مسلمان بوديم و درمنتخب البصائر از سعد او از احمد و عبدالله پسر آن محمد بن عيسي ايشان از ابن محبوب او از ابي جميله او
[ صفحه 171]
از ابان بن تغلب او از جناب صادق آل محمد روايت نموده که آن حضرت فرمود که برسولخدا از دو فرقه قريش سختي که گفته بودند رسيد چنين گفته بودند که محمد گمان ميکند که چنان مقدر شده که امر امامت و خلافت بعد از او با اهلبيت او خواهد بود پس رسولخدا گفته ايشانرا دانست و در مجمعي که همه قريش آنجا جمع شده بودند اظهار نمود چيزيرا که پنهان ميداشت و فرمود که حال شما جماعه قريش چگونه ميشود در وقتيکه بعد از من کافر شويد بعد از آن مرا در ميان لشکري از اصحاب خود به بينيد که با شمشير برويها و گردنهاي شماها ميزنيم در آنحال جبرئيل نازلگرديد و عرض کرد که يا محمد بگو انشاء الله يا اينکه اين شمشير زن علي بن ابي طالب ميباشد انشاء الله پس جبرئيل عرض کرد که يکرجعت براي تو است و دو رجعت براي علي بن ابيطالب و وعده گاه شما جائيست که بسلام ناميده ميشود ابان عرض کرد که فداي تو شوم سلام در کجا است فرمود يا ابان سلام در پشت کوفه است.