بازگشت

نجمه 10


شيخ صدوق در کتاب امالي از ابن وليد او از صفار او از ابن عيسي او از علي بن حکم او از عامربن معقل او از ابي حمزه ثمالي او از باقر روايت نموده او گفته که آن حضرت بمن فرمود که يا ابا حمزه علي را از آن رتبه که خدايتعالي براي او قرار داده فرود مياورم و بالا ميکنيد و بعلي کفايت ميکند اينکه باهل زمان رجعت قتال



[ صفحه 170]



و جهاد خواهد نمود و تزويج مردان از اهل بهشت با زنان ايشان در دست او خواهد بود و در تفسير قمي از پدرش اواز ابن ابي عمير او از ابي بصير او از صادق روايتکرده که آن حضرت فرمود که رسولخدا بمسجد آمد ناگاه اميرالمومنين را ديد که قدري ريگ جمع نموده سرشرا بر بالاي آن گذاشته خوابيده پس رسول خدا آن حضرت را با پاي مبارکش جنبانيد و فرمود ايدابه برخيز و در بعضي نسخها چنان است که ايدابه خدا برخيز چون آن حضرت اينسخن را فرمود مردي از اصحابش عرض کرد که يا رسول الله آيا مرخصم که يکديگر رابا اين نام بناميم فرمود نه بخدا سوگند ياد ميکنم هر آينه اين لقب باومختص و منحصر است و او است اندابه که خدايتعالي در کتاب خود ذکر نموده و اذا وقع القول عليهم اخرجنا لهم دابه من الارض تکلمهم ان الناس کانوا باياتنا لا يوقنون يعني وقتيکه قول بر خلايق واقع ميگردد بيرون مياوريم از زمين براي ايشان دابه را که با ايشان سخن ميگويد بدرستيکه خلايق آيات ما را تصديق نميکنند و بانها يقين ندارند بعد از آن فرمود يا علي در وقتيکه آخر زمان رسيد خدا تو را با بهترين صورتها بدنيا بيرون مياوردو در هر حالي با تو مهري ميباشد که دشمنانت را با آن نشان ميزني در آنحال مردي بخدمه آن حضرت عرض کرد که اهل سنت ميگويند چگونه ميشود اينکه دابه با خلايق سخن بگويد اين آيه جماعه شيعه را باينگونه سخنان واداشته آن حضرت بقصد نفرين فرمود که خدايتعالي با ايشان در آتش جهنم سخن بگويد اينست جز اين نيست اين دابه بااينسخن گفتن که در ميان خلايق متعارفست با ايشان سخن ميگويد و در آن تفسير است که حضرت صادق فرمود که مردي بعمار ياسر گفت که يا ابا يقظان اين آيه در کتاب خدا دلم را مغشوش و فاسد گردانده وشکي بدلم انداخته عمارگفت که آنکدام است گفت اينست و اذا وقع القول عليهم اخرجنا للهم دابه من الارض تکلمهم ان الناس کانوا باياتنالا يوقنون و اين دابه که با خلايق سخن گويد کدام است عمار گفت بخدا سوگند ياد ميکنم هر آينه نمينشينم و نميخورم و نمياشامم تا وقتيکه اندابه را بتو بنمايم پس عمار با آن مرد بخدمه اميرالمومنين آمد در حالتيکه آن حضرت خرما و کره ميخورد فرمود يا ابا يقظان بيا عمار نشست و با آن حضرت بخوردن مشغول گرديد چون آن مرد نشستن و خوردن او را ديد از او تعجب نمود زيرا که بخيالش رسيد که عمار سوگند ياد کرد که نه نشيند و نخورد و نياشامد تا وقتيکه دابه را بمن بنمايد و حال آنکه نشست و خورد و دابه را بمن نشان نداد چون عمار از جايش برخواست آنمرد از راه تعجب گفت سبحان الله يا ابا يقطان تو سوگند ياد ياد نمودي که نخوري و نياشامي و نه نشيني تا وقتيکه دابه را بمن بنمائي عمار گفت اگر تعقل و تامل داشته باشي او را بتو نشان دادم يعني مراد از دابه اميرالمومنين است او راهم بتو نمودم و ايضا در تفسير مذکور آورده که علي بن ابراهيم در خصوص قول خدايتعالي يوم تشقق الارض عنهم سراعاگفته که اين در خصوص رجعت است حاصل مضمون آن اينست که زمين از مردگان روزي شکافته ميشود در حالتيکه ايشان با سرعه برميخيزند در تفسير مذکور است حتي اذا راوما يوعدون يعني تا وقتيکه ديدند چيزي را که بايشان وعده داده شده صاحب تفسير گفته که مراد ازآنچه که بايشان وعده داده شد اميرالمونين است در روز رجعت بعد از آن ميفرمايد فسيعلمون من ضعف ناصرا واقل عددا يعني وقتيکه اميرالمومنين را در زمان رجعت ديدند آنگاه ميدانندکه يار کدام يکي ضعيف تر و کمتر است يعني ميدانند که ياران خودشان از ياوران اميرالمومنين در قوت ضعيف تر و در شمار کمتر است و چون جناب رسول خدا خبر داد بايشان چيزهائي را که درروز رجعت شدني است گفتند که اينها کي واقع خواهد شد در آنحال وحي در رسيد قل ان ادري اقريب ما توعدون ام يجعل له ربي امدا يعني اي محمد بگو بايشان که من نميدانم که آيا نزديک است آنچيزي که بشما وعده داده شده يا اينکه پروردگار من مدتي براي آن قرارميدهد و خدايتعالي فرموده عالم الغيب فلا يظهر علي غيبه احدا الا من ارتضي من رسول فانه يسلک من بين يديه و من خلفه رصدا يعني خدايتعالي داننده غيب است پس خداي عز و جل برغيب خود مطلع نميکند مگر کسيرا که برگزيده که عبارت باشد از پيغمبر تا اينکه خبر دادن از غيب براي او معجزه باشد که بسبب آن نبوت خود را ثابت نمايد پس آن پيغمبر بسوي چيزهاي آينده و گذشته راه مييابد و آنها را ميداند با اينکه در پيش روي و پشت سر او ملائکه پاره حافظان و نگهبانان راه ميروند تا اينکه شياطين را از ديدن وحي منع بکند بعد از آن گفته که مراد از مطلع گردانيدن خدا پيغمبر برگزيده خود را بغيبهاي خود اينست که خدايتعالي به پيغمبر برگزيده خود خبر ميدهد قصه هارا که پيشتر از او واقع شده و چيزها را که بعد از او واقع شدني است ماننداخبار کيفيت ظهور قائم و احوالات رجعت و قيامت.