بازگشت

نجمه 08


و در تفسير و انا الماب الذي يوب اليه کلشي ء بعد القضاء ميفرمايد منم مرجع امورات آنچنانکه همه چيز بعد از قضا بسوي آن خواهد برگشت مراد از قضايا حشر خلايق و زنده گردانيدن ايشان است در روز قيامه يا اتمام آفرينش ايشان در ابتداء عالم چنانکه قضا در قول خدايتعالي فقضيهن سبع سموات بمعني اتمام خلقت و آفرينش آمده يعني خداي تعالي آسمانها را هفتگانه آفريد معني کلام بنابر تقدير اول اينست که منم مرجع امورات آنچنانکه همه چيز بعد ازحشر در روز قيامه بسوي من خواهند برگشت و اين ضعيف است زيرا که اين فقره بنابراين تقدير تاکيد بر فقره اولي ميشود و تاسيس از تاکيد بهتر است زيرا که حمل کلام بر اعاده اولي است از حمل آن بر اعاده معني اول پس اولي آنست که معني دوم مراد باشد و معني کلام بنابراين تقدير آنست که بازگشت همه چيز بعد از تمام شدن خلقتش بسوي من خواهند شد ظهور عذراي اينمدعا از پس پرده خفا و تجلي و تبرج ليلاي اينمقصد در ساحت شهود و عيان محتاج ببسطه و بيان است بدانکه در آفريدن هر چيز ناچار است از چند چيز اول علم است دوم مشيت سم اراده چهارم قدره پنجم قضا چنانکه در حديث وارد شده علم و شاء و اراده و قدر و قضا فبعلمه کانت المشيه و مشيه کانت الاراده و بارادته کان التقدير و بتقديره کان القضاء يعني خداوند آفريدگار پيش از آفريدن اشياء اراده نمود آنها را بيافريند بعد از آن اراده نمود يعني مشيت را موکد کرد پس اراده تاکيد مشيت است بعد از آن اندازه آنها را گرفت زيرا که در آفريدن هر چيز ناچار است از اندازه چنانکه خدايتعالي ميفرمايد کلشي ء خلقناه بقدر يعني همه چيز را باندازه آفريديم بعد از آن قضا بانها جاري گرديد يعني صورت آنها را باتمام رسانيد و اجزاء آنها را تاليف نمود پس بسبب علم خدا مشيتش واقع شد يعني اگر عالم نميشد واقع نميگشت و بسبب مشيت اراده اش واقع گرديد و بسبب اراده اندازه گرفتن و بسبب اندازه گرفتن قضايش جاري گرديد و تمثالي براي توضيح اينمقصد ذکر کنيم گوئيم که نجارر براي ساختن سرير ناچار است از اينکه بداند سرير چيست و چگونه است تا اينکه ميل بساختن آن نمايد زيرا که صدور ميل از او بدون اينکه بداند که سرير چيست محال و ممتنع است پس وقتيکه بسرير عم بهم رسانيد آنگاه ممکن است اينکه دلش ميل بساختن آن نمايد و مشيت در خداي تعالي بمنزله ميل نفس بحار است



[ صفحه 169]



بساختن سرير و چون اين ميل را تاکيد نمود و در آن امر حازم گرديد آنگاه اندازه و عرض و بلندي سرير را ميگيردو اراده در خدايتعالي بمنزله جازم شدن نجار است در اين عزم و تقدير بنموله گرفتن اندازه طول و عرض و بلندي سرير است در نجار وقتيکه اندازه آنرا گرفت آنگاه اجزاء آنرا با يکديگر و اتمام صورت آنست در نجارو چون اينمقدمه را تمهيد نموديم گوئيم که هر آنچزيکه از مقام قضا نگذشته هنوز خلقت و آفرينش آن تمام نگشته خواه در مقام اراده و خواه در مقام قدر و اينسه مقام محل بدا و محوو اثبات است چنانچه ميفرمايد يمچوا الله ما يشاء و يثبت يعني خداي تعالي هر چيزي را که بخواهد برهم ميزند و هر چيزي را که بخواهد اثبات ميکند و خلقت آنرا باتمام ميرساند پس گاه ميشود که چيزي از مقام مشيت ميگذرد پيش از گذشتن از مقام قدر بر هم ميزند و گاه ميشود که از مقام قدر هم ميگذرد وليکن پيش از جاري شدن قضا برهم ميزند و اينسه مقام مقام غيب الغيوبست وقوع بداراد و آنها نميداندمگر حضرت علام الغيوب و در تحت ولايت ائمه نميباشد و هر چيزي را که از اين مقامات پنجگانه گذشت خلقت و آفرينش او تمام ميشود و محو و اثبات و تغييرو تبديل بان راه نمييابد پس اتمام آفرينش اشياء بعد از گذشتن آنها است از مقام قضا و چون از مقام قضا گذشتند آنگاه علم ائمه بانها قرار و علاقه ميگيرد و تحت ولايت ايشان ميباشد پس بنابراين تحقيق معني کلام معجز نظام آن حضرت اينست که منم مرجع امورات آنچنانيکه همه چيزي بعد از گذشتن از مقام قضا بسوي آن خواهند برگشت يعني بعد از تمام شدن خلقت ايشان در تحت ولايت من خواهند شد و احتمال قوي هست که قضا بمعني مرگ باشد چنانکه اعراب گويند قضا نحبه يعني وفات کرد پس معني کلام چنان ميباشد که همه چيز بعد از فنا بسوي من خواهند برگشت مخفي نماند که لفظ يوب و اياب بنابر تقديريکه مراد از قضا اتمام آفرينش است در معني حقيقي خود که عود و رجوع باشد مستعمل نمي باشد و لفظ قضا را معاني ديگر هست ليکن هيچ کدام مناسب مقام نيست.