بازگشت

نجمه 06


ايضا از آن حضرت است که ميفرمايد منم ميزان الهي ميزان در لغت ترازو است چونکه تشخيص نيک و بد اعمال بندگان بر قبول و عدم قبول ولايت آن حضرت منوط و مربوط است چنانکه وزن پاره چيزهائيکه سنجيدني است با ترازو و تميز و تشخيص مييابد لهذا اطلاق ميزان بر او صحيح ميباشد چنانکه در بعضي از زيارتهاي آن حضرت وارد شده السلام علي ميزان الاعمال يعني سلام باد بر ميزان اعمال عباد و نيز جماعتي از علماء قائل شده اند باينکه ميزاني که در روز قيامه اعمال بندگان را بان ميسنجند في الحقيقه ترازو نيست بلکه عبارت است از ولايت اولياءالله و اشرف و اعظم اولياء الله اميرالمومنين است و نيز جمعي از مفسرين در تفسير آيه شريفه و لا تخسر و الميزان ذکر نمودند که مراد از ميزان اميرالمومنين است پس خداوند متعال باآن حضرت ايمان و کفر و حسنات و سيئات مخلوقات را ميسنجد و بعد از آن ميفرمايد که منم حشر کننده بسوي خدا يعني جمع کننده ايشان و اين فقره محتمل بدو معني است اول اينکه مراد جمع کردن ايشان است بعد از وفات رسول خدا در روز رجعت بر دين و آئين خدا دوم اينست که مراد زنده گردانيدن ايشان است در روز رجعت ياد در روز قيامه يعني منم زنده کننده خلايق و جمع کننده ايشان در روز قيامت بسوي خدا و چون زنده کردن در حقيقت نفس الامر اثر مشيت الهي است و آن بزرگوار هم محل مشيت خداوند کردگار است از اينجهه اسناد زنده کردن بسوي وي مانند اسناد فعل بسوي سبب صحيح ميباشد منم آن کلمه خدا که پراکنده شده هاي توحيد و ايمان را بسبب آن فراهم مياورد و فراهم آمدها را يعني فراهم آمده هاي کفر و نفاق را بسبب آن پراکنده ميکند اطلاق لفظ کلمه الله بر امام شيوع و اشتهار تمام دارد و وجه اين در اول اينحديث گذشت که آن حضرت فرمود که خداوند عالم در مقام وحدانيت کلمه فرمود آنکلمه نور شد و از آن نور محمد و مرا آفريد و اولادم را نيز آفريد بعد از آن کلمه ديگر فرمود اين کلمه هم روحي شد اينروح را در آن نور قرار داد بعد ازآن آن روح و نور را در بدنهاي ما نشاند پس ما روح خدا و کلمه اوئيم و در خطبه مخزون چنانکه مذکور خواهد شدلفظ کلمه الله بر امام تفسير شده و نيز جماعتي از مفسرين لفظ کلمات را در قول خداي تعالي فتلقي آدم من ربه کلمات بخمسه النجباء عليهم الاف التحيه و الثناء تفسير نموده اند و امثال اين از حد بيرون و از عد افزون است بعد از آن ميفرمايد که منم اسماءحسني الهي و امثال عليا و آيات کبري و استخراج يواقيت اين مقاصد از معدن تحقيق و التقاط لئالي اين مضامين از بحر تدقيق به نقاد سفينه عقول و اوهام از گرداب اينکلام اعضال نظام واستخلاص متحيران و سرگشتگان وادي کلمات صعوبت خود دلالت نمايد و اين بر چهار نوع منقسم ميشود اول لفظ است چون لفظ زيد که در حين تلفظ بان بر معني مقصود که ذات آنشخص باشد دلالت ميکند دويم نقش است مانند نقش زيد که نوشته ميشود و شک نيست در اينکه اين نقش دلالت ميکند بلفظ زيد که معني موضوع له او است يا اينکه ميگوئيم اين نقش نيز دلالت بذات آنشخص دارد هر چند که ايندلالت بواسطه لفظ زيد است باينمعني که ذهن از مشاهده نقش اولا منتقل بلفظ زيد ميشود و از لفظ زيد ذات تشخص انتقال مييابد پس اين نقش اولا و بالذات بر لفظ زيد دلالت دارد و ثانيا و بالعرص بر ذات تشخيص سيم مفهوم و صورت ذهنيه است که مطابق است با صورت خارجيه چون مفهوم لفظ زيد زيرا که سواي ذات با تشخيص زيدي براوي صورتي در ذهن موجود است و آن از حيثيت عوارض و مشخصات مطابق است با صورت خارجيه او و شک نيست در اينکه ذهنيه دلالت دارد بر صورت خارجيه باينمعني که ذهن بملاحظه صورت ذهنيه بصورت خارجيه که ذات با تشخص سنت انتقال مييابد چهارم هر آن موجودخارجي است که مظهر موجود خارجي ديگر باشد و شک در اين نيست که ذهن از ملاحظه موجود خارجي که اول مظهر است بموجود خارجي ثاني منتقل ميشود چون اين مطالب را تمهيد نموديم گوئيم که آن مولا باعتبار قسم چهارم اسم حسني الهي است زيرا که ذهن ناقد بصير از ملاحظه قدرت آن حضرت بقدرت خدا منتقل ميشود و از ملاحظه علم او بعلم خدا واو ملاحظه حلمش بحلم خدا و از ملاحظه مبرش بصبر خدا و هم چنين از ملاحظه ساير صفات حميده و اخلاق پسنديده آن بزرگوار بساير صفات کماليه خداوند متعال انتقال يافته ميشود زيرا که آن مولاي تخلفوا باخلاق الله را در ميدان بندگي ربوده با همه اخلاق الهي حتي قدرت او متخلق شده و اخلاق و احوال خود را نمونه اخلاق خداوند کردگار نموده چنانکه ابن ابي الحديد گفته تقبلت افعال الربوبيه التي عذرت بها من شک انک مربوب يعني افعاليکه از تو سر ميزند افعال خدايست بايد معذور بداري کسانيکه شک کرده اند در اينکه تو پرودرگاري پس از



[ صفحه 168]



مشاهده اخلاق آن حضرت بصفات جماليه و جلاليه الهيه بي پرده ميشود و بعضي از معاصرين در اينمعني گفته و فيهم تجلي الله جل جلاله و فيهم راينا بعين البصيره يعني خداي عز و جل در ائمه عليهم السلام تجلي و ظهور نموده و در ايشان خدا را با ديده بصيرت ديده ايم يعني ايشان مظاهر صفات جلال و جمال خداوند عالمند و از ملاحظه اوصاف و اخلاق ايشان بصفات کماليه خدا پي ميبريم مخفي نماند که از ذکر اسماء بصيغه جمع و اضافه آن که مفيد عموم است با وجود اينکه آن بزرگوار شي ء واحد است باعتبار همه اخلاق و اوصاف او است باينمعني که هر يکي از آنها اسمي است از اسماء حسني الهي پس وجود خارجي آن بزرگوار که منشاء اين اوصاف و مصدر اين اخلاق است اسماء حسني الهي است که دلالت باو ميکند و وصف اسماء با حسني از اين جهه است که چيزهائيکه بخدايتعالي دلالت ميکنند بسيار است چنانکه گفته شده و لله في کل تحريکه و تسکينه ايدي شاهد و في کل شي ء له آيه تدل علي انه و اخذ يعني براي خدا در هر جنبانيدن و ساکن نمودن علامتي هست که بر او شهادت دارد در همه چيز آيتي هست که بيگانگي خدا دلالت دارد پس اسماء الهي بسيار است ليکن آن حضرت از همه آنها احسن است.