بازگشت

نجمه 04


در بيان اخباريکه دلالت دارند بر رجعت علوي از جمله در يکي از خطب مذکوره در بحار بعد از اينکه اميرالمومنين بيان رجعت خود و پيغمبر آنرا مينمايدچنانچه در نجمه نهم از برج اول مذکورشده ميفرمايد و ان لي الکره بعد الکره و الرجعه بعد الرجعه و انا صاحب و الرجعات و الکرات و صاحب الصولات و النقمات و الدولات



[ صفحه 166]



العجيبات و انا قرن من حديد و انا عبدالله و اخو رسول الله و انا امين الله و خازنه و عيبه سره و حجابه و وجهه و صراطه و ميزانه و انا الحاشر الي الله و انا کلمه الله التي يجمع بها المفترق و يفرق منها الجمع و انااسماء الله الحسني و اثماله العليا وآياته الکبري و انا صاحب الجنه و النار اسکن اهل الجبه الجنه و اهل النار النار و الي تزويج اهل الجنه والي عذاب اهل النار و اللي اياب الخلق جميعا و انا الماب الذي يوب اليه کل ش(ء بعد القضاء و الي حساب الخلق جميعا و انا صاحب الجنات و اناالموذن علي الاعراف و انا بارز الشمس و انا دابه الارض و انا قسيم النار وانا خازن الجنان و صاحب الاعراف و انا اميرالمومنين و يعسوب المتقين و آيه السابقين و لسان الناطقين و خاتم الوصيين و وارث النبيين و خليفه رب العالمين و صراط ربي المستقيم و قسطاسه و الحجه علي اهل السموات و الارضين و ما فيهما و ما بينهما و انا الذي احتج اله به عليکم في ابتداء خلقکم و انا الشاهد يوم الدين و انا الذي علمت علم المنايا و البلايا و القضايا و فصل الخطاب و الانساب و استحفظت آيات النبيين المستحفين المستحفظين و انا صاحب العصاء و الميسم و انا الذي سخرت لي السحاب و الرعد و البرق و الظلم و الانوار و الرياح و الجبال و البحار و النجوم و الشمس و القمر و انا القرن الحديد و انا الفاروق الامه و انا الحادي و انا الذي احصيت کل شي ء عدد ابعلم الله الذي اودعينه و بسره الذي اسره الي محمد و اسره النبي الي و انا الذي انحلتي ربي اسمه و کلمته و حکمته و علمه وفهمه يا معشر الناس اسالوني قبل ان تفقدوني اللهم اني اشهدک و استعيذ بک عليهم و لا حول و لا قوه الا بالله العلي العظيم و الحمد لله رب العالمين متبعين امره در ترجمه بحاره بعد از نقل اينفقرات نوشته بنده حقير مترجمه گويد که هر فقره از فقرات اينکلام اعجاز نظام بحريست پر از لئالي و در اسرار و حقايق خزينه ايست مملو از جواهر نکات و دقايق که عقول و اذهان ارباب دانش در گرداب و تلاطم آن زورقي است سرگشته و اوهام اصحاب کياست و بينش در تميز و تشخيص جواهر آن نقادي است که از خودم گم گشته و بسياري از علماء اعلام و فضلاء کرام بتفسير اينکلام ايجاز و اعجاز نظام متعرض شده بطرزيکه نقاب اشکال و اعضال را از روي شواهد آن برنداشته و بمحض ترجمه الفاظ و عبارات قناعه کرده اندليکن اين بنده حقير ناچيز بشرح و بسطتمام و تفصيل مالا کلام بحسب وسع و طاقت خود بتفسير آن پرداخته ميگويد که حاصل مضامين آن اينست که براي من روآوردني است بعد از روآوردن و برگشتني هست يعني بارها بدنيا خواهم برگشت و منم صاحب برگشتنيها و رو آوردنيها و صاحب حملها و نقمتها و دولتهاي عجيب و منم حصاري از آهن يعني چنانکه بحصار آهن دست نميتوان يافت هم چنين مسلط نميتوان شد بر من و منم بنده خدا و برادر رسول خدا و منم امين خدا و خزينه دار او و خرجين سر او و حجاب او مراد از حجاب پرده است چون که علوم و اسرار الهي در سينه بي کينه آن بزرگوار مکنون و پنهان بوده چنانکه پاره چيزها در پس پرده مستور و پنهان ميشود از اينجهه گرديد حجاب خدا شد و منم وجه خدا وجه در لغت عرب روي را ميگويند ليکن در اينجا امريستکه خلايق بدان بسوي خدا توجه ميکنند چنانکه با روي کسانيکه بسوي آنها توجه کرده ميشوند بدان اي عزيز که کشف نقاب جمال از روي شاهد اينمقال بطرزي که مورث کلال و ملال نباشد چنانستکه در هر چيز که ميخواهي بسوي آن توجه کني ناچاري از اينکه بنوعي از انواع و بنحوي از انحاء بانعلم داشته باشي زيرا که توجه بسوي امريکه از جميع جهات مجهول باشد محال است و ذات مقدسه واجب تعالي مجهول الکنه لا اسم و لا رسم له است و بجهتي از جهات باو علم نداشتيم مگر از جهه آثار و افعال او و ظاهرترين اثري که بتوان جهه توجه مخلوق شود بسوي خالق نور پاک امير المومنين است پس معني اينکلام اينست که منم جهه توجه ساير مخلوقات بسوي خدا هر که بخواهد که بخداوند عالم توجه نمايد بايد آن حضرت را توجه و عنوان نموده بسوي کبرياي الهي متوجه گردد چنانکه جناب امام علي النقي عليه السلام در زيارت جامعه کبيره باينمطلب تصريح فرموده و من قصده توجه بکم يعني هر که خدا را قصد نمايد که بسوي او توجه نمايد بايد با شما توجه کند و چنانکه صادق ال محمد سر دعاي ندبه در مقام تاسف خوردن بغيبت جناب قائم ميفرمايداين وجه الله الذي اليه بتوجه الاولياء يعني در کجا است وجه خدا آنچنانيکه اولياء الله بسوي آن متوجه ميشوند و تمثالي براي توضيح اين مدعاذکر بکنيم اگر کسي در پشت ديوار سخن گويد و تو آنرا بشنوي و بهيچ وجه از وجوه او را نشناسي در آنحال اگر بخواهي او را ندا کني و بخواني بايد سخن گفتند او را که اثري است از آثاراو براي وي جهه علم و عنوان قرار داده او را بخواني و بگوئي يا متکلم يعني ايسخن گوينده چنانکه در اينجا باحوال آنشخص سواي سخن گفتنش معرفت نداري لهذا سخن گفتن او را جهه علم وعنوان قرار داده او را ندا ميکني هم چنين در ما نحن فيه بواجب تعالي بهيچ وجه از وجوه معرفت نداري سواي آثار افعال او و ظاهرترين اثرش چنانکه مذکور شد نور پاک آن بزرگوار است پس بايد او را در مقام توجه بسوي واجب تعالي جهه علم و عنوان قرار داده بکبرياي الهي متوجه شويم خاک بر فرق من و تمثيل من.