بازگشت

نجمه 04


در خرايج راوندي از سليمان اعمش از سمره بن عطيه از سلمان فارسي ره روايت نموده که فرمود زني بود انصاريه که او را ام فروه ميگفتند و در خانهاي اصحاب ميرفت و مردم را بنقض بعيت ابي بکر ترغيب و بر متابعت اميرالمومنين تحريص ميکرد چون سخنان ام فروه بابي بکر رسيد او را طلبيده گفت شنيده ام که بعضي سخنان در مجالس ميگوئيکه نقض بيعت با من بشود از اين توبه کن گفت اي ابوبکر مرا از سخن راست توبه ميفرمائي ابوبکر از اينسخن برآشف و گفت ايدشمن خدا ميخواهي جماعتي را که بامامه من اجتماع کرده اند متفق سازي مگر تو بامامه من اعتقاد نداري ام فروه گفت اي ابوبکر تو امام من نيستي امام آنکساني هستي که تو را اختيار کرده اند اما مخصوص از جانب خدا و رسول جور و ظلم از او روا نباشد و علي است آن امام و امير بحق و امام بحق داناي علم ظاهر و باطن است و مي داند آنچه را که در مشرق و مغرب واقع شده باشد از خير و شر و هر گاه مقابل آفتاب يا ماهتاب بايستد او را سايه نباشد و روا نباشد امامه بت پرست و نه کسيکه اول کافر بوده و بعد مسلمان شده اي پسر ابي قحافه ببين تو کدام يک از اين دو امام ميباشي ابوبکر گفت من از آنجماعتم که خدا ايشانرا بجهه مصالح بندگان اختيار فرموده ام فروه گفت قسم بخدا که دروغ گفتي و افترا بر خدا کردي اگر از آنجماعه ميبودي خدا تو را در قران ياد مينمودي آنچنانکه در حق ايشان فرموده و جعلناهم ائمه يهدون بامرنا لما صبرواو کانوا باياتنا يوقنون واي بر تو اگر از ايشاني بگو که نام آسمانها چيست و هر يک را بچه نام مي خوانند ابوبکر متفکر شد بعد از آنگفت آنخدائيکه آنها را آفريده نام آنها در نزد او است ام فروه گفت اگر زنان را تعليم مردان جايز بودي من تو را تعليم ميدادم ابوبکر نام آسمهان اول ايلول دوم ربعون سيم سحقوم چهارم ذيلول پنجم ماين ششم ماخير هفتم ايعث پس ابوبکر و متعلقان او متحي شدند گفتند چه ميگوئي درباره علي بن ابيطالب گفت چه توانم گفت در حق امام الائمه و وصي الاوصياء و کسيکه بنور او روشن شده است زمين و آسمان و کسيکه بي معرفه او توحيد و ايمان قبول نيست واي بر تو اي ابوبکر که ايمان را فروخته و چشم بزخارف ايندنياي دنيه فوخته چون ابوبکر اين سخنان را شنيد غضب بر او مستولي شده گفت بکشيد اين زنرا که از دين برگشت پس آنمونه را بقتل رسانيدند و در آنوقت حضرت اميرالمومنين در کي از مزارع خود تشريف داشت که در واد ذي القري بود پس چون بمدينه تشريف آورد و از قضيه ام فروه باخبر شد بر سر قبر ام فروه آمد ناگاه در اطراف قبرش چهار مرغ سفيد ديدند که منقارشان سرخ بود و هر کدام يکدانه انار در منقار داشتند و در قبر او فرو ميرفتند و بيرون ميامدند چون آن حضرت را ديدند بالها باز کردند و باتفاق او از برداشتند و بانحضرت چيزي عرض کردند آن بزرگوار فرمود ميکنم انشاء الله پس در برابر قبر ام فروه ايستاد و دست بدعا برداشت و بخدا عرضه داشت يا محيي النفوس بعد الموت يا منشي ء العظام الدارسات احي لنا ام فروه و اجعلها عبره لمن عصاک ناگاه هاتفي آواز داد و گفت يا اميرالمومنين بانچه خواطرت خواهد چنانکن پس آن حضرت بقبر اشاره فرموده شق شد و ام فروه از قبر بيرون آمد در حالتيکه جامه سبزي از سند بر بهشت در تن پيچيده و عرض کرد يا مولاي پسر ابي قحافه خواست که اطفاء نور تو کند خدايتعالي قدر تو را ظاهر گردانيد پس چون اينخبر باندو نفر رسيد سلول شده و تعجب نمودند سلمان رضي الله عنه و صلي عليه بانها فرمود شما تعجب نکنيداز زنده نمودن اميرالمومنين يک نفر زنرا اگر حضرتش قسم دهد خدا را از براي زنده شدن خلق اولين و آخرين هر آينه خدا آنها را زنده ميفرمايد پس آن جناب ام فروه را بخانه شوهرش فرستاد و رو پسر ديگر از او متولد شدو بعد از شهادت اميرالمومنين ششماه ديگر زنده بود پس از آن بجوار رحمت الهيه واصل گرديد و اينمعجزه را نيز صاحب کتاب ثاقب المناقب بنحو تلخيص واختصار ذکر نموده.