بازگشت

نجمه 03


و ايضا در آنکتاب است که در حديث ديگر منقولستکه ابان بن تغلب از آن حضرت پرسيد که آياعيسي کسيرا زنده کرد که بعد از زنده شدن مدتي بماند و فرزند از او بهم رسد فرمود که بلي آن حضرت دوستي داشت که با او برادر شده بود از براي خدا و هر وقت عيسي بمنزل او ميرسيد نزد او فرود ميامد پس مدتي عيسي از او غائبشد روزي بدر خانه او رفت که بر او سلام کند پس مادر او بيرون آمد چونحضرت از او احوال دوست خود را پرسيد گفت مرد يا رسول الله حضرت فرمود ميخواهي که او را به بيني گفت بلي عيسي گفت فردا ميايم که او را زنده کنم از براي تو باذن خدا چونروزديگر شد حضرت عيسي بدر خانه آنزن آمدو گفت بيا با من و قبر پسر خود را بمن نشانده چون بقبر او رسيدند عيسي ايستاد و دعا کرد تا قبر شکافته شد وپسر آنزن زنده بيرون آمد چونمادر خودرا ديد و مادرش او را ديد هر دو گريستند پس عيسي بر ايشان ترحم نمود و بانمرد گفت که ميخواهي که با مادرت در دنيا بماني گفت يا رسول الله با خوردن و روزي و مدتي از عمر يا بدون اينها عيسي فرمود بلکه با اينها بيست سال در دنيا بماني و زن بخواهي و فرزند از براي تو بهم رسد آنجوان گفت ميخواهم پس عيسي او را بمادرش داد و بيست سال با او زندگاني کرد و زني خواست و فرزندان از او بهم رسانيد.