نجمه 02
ايضا در حيوه القلوبستکه حضرت عيسي چهار مرده را زنده کرد اول دوستي داشت که او را عازر مي گفتند بعد از سه روز از مردنش بخواهرش گفت که ببر مرا بر سر قبر او چون بنزد قبر او رفت و گفت ايخداونديکه پروردگار آسمانهاي هفتگانه و زمينهاي هفتگانه بدرستيکه مرا فرستاده بسوي بني اسرائيل که ايشانرا بسوي دين تو بخوانم و خبر دهم ايشانرا که من مرده را زنده ميکنم پس زنده کن عازر را پس زنده شدعازر و از قبر بيرون آمد و بعد از آن فرزندان از او بهم رسيدند دويم فرزندپير زالي بود که تابوت او را از پيش عيسي گذرانيدند و عيسي دعا کرد او زنده شد و در ميان تابوت نشست و پا بگردن مردم گذاشت و پائين آمد و جامهاي خود را پوشيد بخانه خود برگشت و بعد از آن فرزندان بهم رسانيد سيم دختر عياشي بود که گفتند بانحضرت که ديروز مرده است او را زنده کن دعا کرد زنده شد و فرزندان بعد از آن بهم رسيدند چهارم سام پسر نوح بود که دعاکرد باسم اعظم خدا پس سام از قبر بيرون آمد و نصف موي سرش سفيد شده بود گفت مگر قيامه بر پا شده است عيسي گفت نه و ليکن من دعا کردم خدا را باسم اعظم که تو را زنده کرد و پانصد سال در دنيا زندگي کرده بود و مويش سفيد نشده بود در اينوقت
[ صفحه 155]
از هول اينکه مبادا قيامه قائم شده باشد مويش سفيد شد پس عيسي گفت بمير سام گفت بشرط آنکه خدا مرا پناه دهد از سکرات مرگ پس عيسي دعا کرد و او برحمت الهي واصلشد.