بازگشت

نجمه 04


و از جمله آيه و وصينا الانسان بوالديه احسانا حملته امرکرها و وضعته گرها و حمله و فصاله ثلاثون شهرا يعني و وصيت نموديم انسانرا بوالدينش خوبي کردن برداشت او را مادرش بدشواري و بنهادش بدشواري و حملش و بريدنش از شير سي ماه است در تفسير قمي است که مراد ازانسان رسول خدا است و مراد از والديه آنها حسن و حسين اند که حمل نمود حسين را مادرش بدشواري و بنهادش بدشواري و اين آنچنان بود که رسول خدا بشارت داد فاطمه را بحسين پيش ازحمل و ولادتش و اينکه امامه ميباشد در اولاد او تا روز قيامه پس خبر داداو را بانچه بحسين ميرسد از قتل و مصيبت چه نسبت بخود آن سرور و چه نسبت باولاد او وخبر داد او را که خداوند در عوض قتل و مصائبش امامه قرار داد که در اولاد او باشد و اعلام نمود مادرش را که حسين کشته ميشود پس رد گرديده ميشود بسوي دنيا و خداوند او را ياري مينمايد تا آنکه دشمنان خود را ميکشد و مالک مينمايد او را برزمين و اينست تاويل قوله تعالي و نريدان نمن علي الذين استضعفوا في الارض پس حضرت ابو عبدالله فرمودند آيا ديده ايد کسي راکه باو بشارت داده شود بولد ذکري پس حمل نمايد او را از روي کراهه چون اعلام شد بانچه بر آن بزرگوار قتل و مصائب وارد ميشود و از جمله آيه الذين ان مکناهم في الارض اقاموا الصلوه و اتوالزکوه و امروا بالمعروف و نهوا عن المنکر و لله عاقبه الاموريعني و آنچنان کسانيکه اگر متمکن نمائيم ما ايشان را در زمين بپا ميدارند نماز را و ادا مينمايند زکوه و امر مينمايند بمعروف و نهي مينمايداز منکر و از براي خدا است عاقبه امور در تفسير قمي است که حضرت ابيجعفر در بيان اين آيه فرمودند که اين آيه از براي ال محمد است تا آخر ائمه و مهدي و اصحابش که مالک ميگرداند خداوند ايشانرا بر مشارق زمين و مغارب آن و اظهار مينمايد دين را و ميميراند خداوند بمهدي و اصحابش بدعتها و باطلها را چنانکه سفهاء ميرانيدند حق را پس ديده نميشود اثر ظلم و امر بمعروف و نهي از منکر ميکند و از جمله آيه اذن للذين يقاتلون ببانهم ظلموا و ان الله علي نصرهم لقندر يعني دستوري داده شد مرانانکه کارزار کرده شدند بسبب آنکه آنها ستم کرده شدند و بدرستيکه خدا بر نصرت ايشان هر آينه توانا است در کامل الزياره از حضرت ابيجعفر روايت نموده که اين در شان حضرت قائم و اصحاب او است و اذن اگر چه ماضي است وليکن معلوم است که مضارعيکه محقق باشد وقوع آن بمنزله ماضي است و از جمله آيه ان الارض لله يورثها من يشاء من عباده و العاقبه للمتقين است يعني بدرستيکه زمين از براي خدا و ملک او است و ميراث ميدهد آن را از براي کسيکه ميخواهد از بندگان خود و پايان آن از براي اهل تقوي است در کافي از حضرت ابي جعفر روايت نموده که فرمود يافتيم ما در کتاب علي اين آيه را باين نحو ان الارض لله يورثهامن يشاءني في عباده و العاقبه للمتقين انا و اهلبيتي الذين اورثنا الارض و نحن المتقون و الارض کلها لنا يعني من و اهلبيت من آنچنان کساني هستيم که ميراث داده است زمين را بانها و مائيم پرهيزگاران تا آنکه فرمود هرگاه قائم از اهلبيت من قيام نمايد بشمشير پس تمامه زمين را در حيطه تصرف درآورد و غير از آنچه از زمين در دست شيعيان ما است آن را بگيرد و با شيعيان در اراضي که در دست آنها است مقاطعه نمايد و از جمله آيه فاذا جاء وعد اوليهما الي قوله وکان وعد مفعولا ثم رددنا لکم الکره عليهم و امددناکم باموال و بنين وجعلناکم اکثر نفيرا يعني پس چون بيايد وعده نخستين ميفرستيم بر شما بندگاني مرما را حاضان قوت سخت پس روند بجستجو ميانه خانها و باشد وعده کرده شده پس برگردانيديم براي شما نصرت را برايشان و مدد کنيم شما را بمالها و پسران و برگردانيم شما را بسيار تر از راه مرد و مدد در مقتضب الاثر و تفسير برهان از سلمان فارسي رضي الله عنه روايت نموده اند که گفت روزي داخل شدم بر رسول خدا پس چون نظر شريفش بر من افتاد فرمود يا سلمان بدرستيکه خداي عز و جل مبعوث نفرمود پيغمبر و رسولي را مگر آنکه قرار داد از براي او دوازده نقيب سلمان گويد گفتم يا رسول الله هر آينه اين را من از اهل کتابين فرا گرفته ام پس فرمود ايسلمان آيا ميداني کيانند نقباء دوازده گانه من که خداوند آنها را اختيار فرموده است از براي امامه بعد از من سلمان گويد من گفتم خدا و رسول خدا اعلمند فرموداي سلمان خداوند خلق فرمود مرا از صافي نور خود و خواند مررا پس اطاعه نمودم او را و خلق فرمود از نور من ونور علي فاطمه را پس خواند او را بسوي طاعه خود پس اطاعه نمود فاطمه باريتعالي را و خلق فرمود از من و علي و فاطمه حسن و حسين را پس خواند خداوند آنها را بسوي طاعه خود پس اطاعه نمودند خداي را پس ناميد خداوند



[ صفحه 154]



عز و جل ما را به پنج اسم از اسماء خودش پس خداوند محمود است و من محمدم و خداوند علي است و اين پسرعم من علي است و خداوند فاطر است و اين دخترم فاطمه است و خداوند احسانست و اين فرزندم حسن است و خداوند محسن است و اين فرزندم حسين است پس خلق فرمود ازما و از نور حسين نه امام را پس آنهارا خواند بسوي طاعه خود و ايشان اطاعه نمودند او را پيش از آنکه خلق فرمايد خداوند آسمان بنا شده و زمين پهن شده را و هوا و آب و ملک و بشر را و بوديم مادر علم خدا نوررهائيکه تسبيح مينموديم او را و شنوا بوديم فرمان او را و اطاعه مينموديم او را سلمان گويد عرض کردم يا رسول الله پدر و مادرم فداي تو شود چيست از فضل و مثوبات از براي کسيکه بشناسد ايشان را فرمود اي سلمان کسيکه بشناسد ايشان را حق معرفه ايشان و اقتدا و پيروي ايشان نمايد پس دوست بدارد دوست آنانرا و بيزاري بجويد از دشمنان ايشان پس او والله از ما است وارد ميشود جائيرا که ما وارد شده ايم و ساکن گردد مکانيرا که ما ساکن باشيم پس سلمان گويد عرض کردم يا رسول الله آيا ممکن است ايمانداشتن به آنان بدون معرفه باسماء و انساب ايشان پس فرمود نه يا سلمان سلمان گويد عرض کردم پس از کجا است معرفه بانساب و اسماء ايشان و حال آنکه تا حضرت حسين بيشتر من آنها را معرفه ندارم چون بحسب ظاهرر موجود نيستند پس حضرت رسول فرمود بدان اي سلمان که بعد از حسين سيد العابدين علي بن الحسين است و بعد از او پسرش محمد بن علي است که او باقر علم اولين از نبيين و مرسلين است پس بعد از او جعفر بن محمد است که لسان الله الصادق است پس بعد از او موسي بن جعفر الکاظم که غيظ خود را صبرا لله کظم مينمايد و بعد از او علي بن موسي است که رضا داده است در امر خدا پس بعد از آن محمد بن علي است که اختيارکرده شده از خلق خدا است پس بعد از او علي بن محمد است که هادي الي الله است پس بعد از او حسن بن علي است که صاحب و امين بر سر الله است پس فلان و نام برد حضرت بقيه الله را بنام نامي و اسم گراميش که پسر حسن است و مهدي ناطق قائم بحق الله است سلمان گويد پس بگريه افتاده و گفتم يا رسول الله از کجا سلمان ادراک زمان اين بزرگواران خواهد نمود حضرت فرمود اي سلمان بدرستيکه تو ادراک آنها خواهي نمود و هم چنين امثال تو هم ادراک آنانرا خواهند کرد و هم چنين کسانيکه ايشان را دوست داشته باشند بحقيقه معرفه سلمان گويد پس خدايرا شکر بسيار نمودم پس عرض کردم يا رسول الله من تا زمان ايشان باقي خواهم ماند فرمود ايسلمان قرائه نما قول باريتعالي را که فرموده فاذا جاء وعدا و ليهما الي اخر الايتين سلمانگويد گريه و شوق من شدتکرد و گفتم يا رسول الله اين ادراک من آنانرا بعهد و پيمان از جناب شما است فرمود بلي قسم بانکه محمد را برساله فرستاد که اين هر آينه بعهد از من است و بعهد از علي و فاطمه و حسن و حسين و نه نفر ائمه ديگر و هر کسيکه او از ما و مظلوم واقع شده درباره ماايسليمان پس هر آينه حاضر ميشود ابليس و لشکريانش و هر کس که مومن محض باشد و هر کس که کافر محض باشد تا آنکه ماخوذ شود بقصاص و خونخواهي و حيازت نمودن از ميراث خود و ظلم نمينمايد پروردگار تو احدي را و مائيم تاويل آيه و نريد ان نمن علي الذين اسضعفوا الايه سلمانگويد پس برخواستم از پيش روي پيغمبر و باک ندارد سلمان که او موتوا ملاقات کند و يا موت او راملاقات نمايد انتهي الحديث الشريف.