نجمه 06
از جمله آيات داله بر وقوع رجعت در امم سابقه اني اخلق لکم من الطين کهيئه الطير باذن الله الايه است که حکايت حال عيسي را نموده که ببني اسرائيل فرمود بدرستيکه ميسازم براي شما من الطين از گل کهيئه الطير مانند شکل مرغي فانفخ فيه پس ميدمم نفس خود را در آنچيزيکه بشکل مرغ از گل ساخته ام فيکون پس ميگردد آن گل مصور طيرا مرغي زنده پرواز کننده باذن الله بامر خدايا بمشيت او گويند بشکل خفاش از گل ميساخت و بردست گرفته نفس در او ميدميد بقدره رباني طيران آغاز ميکرد و ميان آسمان و زمين بپرواز ميامد و تخصيص خفاش جهه آن بود که خلقت آن در ميان مرغان تمام تر است چه او را پستان و دندان هست و حيضش واقع ميشود بخلاف مرغان ديگر و گوينددر نظر مردم ميپريد اما چون از نظر مردم غايب ميشد مرده برزمين ميافتاد و ذکر باذن خدا جهت تنبيه است بانکه احياي او از خدا است نه از او و ضميردر فيه راجع بکافست که در معني مثلست اي في ذلک المماثل علامه دويم و ابرءالاکه و بري ميگردانم و به ميازم کورمادرزاد را يا ممسوخ العين را از عله نابينائي و علامه سيم و الابرص و پاک ميسازم شخصي را که بعله برص و پيسي مبتلا باشد از آن مرض آورده اند که حقتعالي معجزه که به پيغمبران ميداد از جنس آن ميبود که در روزگار او بان عمل ميکردند و در عهد عيسي اطباء و حکماء بسيار بودند و امراض مزمته را معالجه ميکردند حقتعالي معجزه عيسي را از جنس آن گردانيد و چون اطباء آنروزگار از علاج اين دو مرض عاجز بودند و علاج آن را از عيسي مشاهده
[ صفحه 146]
کردند بدون استعمال دوائي و اعانه التي دانستند که اين از نزد حقسبحانه است مرويستکه بساير بودي که پنجاه هزار مريض در حوالي عيسي مجتمع شدندي آنهائيکه ميتوانستند که نزد عيسي آيند متوجه او ميشدند و کسانيکه نميتوانستند عيسي بجانب ايشان ميرفت و دواء او منحصر بود در دعا بشرط ايمان آوردن همينکه تير دعا را از جعبه اخلاص گشاد ميداد في الحال بر نشانه اجابت ميخورد علامه چهارم و احي الموتي و زنده ميگردانم مردگان را باذن الله بفرمان خدا تکرار اينکمله براي دفع توهم الوهيه است زيرا که وقوع احياء از مخلوق صورت نه بندد و در اخبار آمده که عيسي چهار کس را زنده کرد يکي عاذ را که از دوستان او بود و در بعضي از قري بيمار شد خواهرش را نزد عيسي فرستاد تا او را از اينصورت اخبار نمايد خواهر بيامد و گفت يا روح الله عاذرکه دوست و صديق تو است بسيار رنجور است در فلان موضع و بعد مسافه ميان او و عيسي سه روز راه بود عيسي با اصحاب برخواست و متوجه آن صوب شد چون بانجا رسيد سه روز برآمده بود که متوفي شده بود عيسي بسر قبر او آمد وبايستاد و دست بدعا برداشت و فرمود اللهم رب السموات السبع و الارضين السبع انک سلتني الي بني اسرائيل الي دينک و اخبرهم اني احي الموتي باذنک فاحي عاذ را يعني اي خداوند هفت آسمان و هفت زمين تو مرا ببني اسرائيل فرستاد تا ايشان را بر دين تو دعوت کنم و خبر دهم ايشان را که تو بدعاي من مرده را زنده گرداني پس زنده گردان عاذر را في الحال بقدرت ذوالجلال قبر شکافته شد و عاذر برپاي خواست و روغن از اعصاي او ميچکيد و با عيسي بشهر آمد و مدتي طويل بماند و از او فرزندان بسيار پيدا شدند دويم پسر زني فوت شد مادرش از پس جنازه او ميرفت و جزع و فزع ميکرد عيسي چون حال او را بديد بيتاب شد دست بدعا برداشت و از خدا خواست تا او را زنده کند في الحال زنده شد و در نعش بازنشست و از جنازه بزير آمد سيم زني بود که او را ابنته الغابر گفتندي چون فوت شد قوم او نزد عيسي آمدند و بتضرع و زاري از او درخواستند تا او را زنده ساخت چهارم سام بن نوح بود که قريب چهار هزار سال از فوت او گذشته بود او را زنده گردانيد و سبب در احياي او اين بود که قوم عيسي گفتند که اگر از براي مامرده قديم را زنده کني ما برساله تو معترف شويم پس قبر سام را باو نمودندو گفتند او را زنده گردان که قريب مده چهار هزار سال است که مرده عيسي بهترين نام خدا را بر زبان راند و گفت قم باذن الله سام بن نوح از قبر برخواست نيمه سر او سفيد شده بود وميگفت اقامه القيمه آيا قيامه برخواسته عيسي گفت نه ولکن من از خداي خود درخواستم تا تو را زنده کردپس او را گفت که تو در جواني فوت شده پس چرا مويت سفيد گشته گفت که چون اواز تو را شنيدم پنداشتم که قيامه برخواسته از هول آن موي سرم من سفيد شد پس او را گفت که مت باذن الله بمير بفرمان خدا پس بمرد کلبي روايت کرده که عيسي خداي را بياحي يا قيوم خواندي حقسبحانه اجابت دعاي او کردي انتهي الحديث.