بازگشت

نجمه 25


علامه مجلسي فرموده است که شيخ حسن بن سليمان در کتاب منتخب البصاير اينحديث مفضل را بدين نهج ايراد کرده که خبر داد بمن محمد بن ابراهيم بن محسن عطار آبادي که اينحديث آينده را با خط پدرم ابراهيم بن محسن يافتم و خط پدرش را هم بمن نشان داد و نسخه از روي او نوشتم و صورت اين حديث چنان است که حسين بن حمدان از محمد بن اسمعيل و علي بن عبد الله و حديث را چنانکه مذکور شده ذکر نمود تا اينجا گويا جوانان اهل طالقان را که بمنزله خزينها اند ميبينم که حربها بدست گرفته و باسبهاي سفيد سوار شده از بسياري شوق بجنگ و جهاد مانند گرگان صدا ميکنند سردارشان مردي ميباشد از قبيله تيمي که او را شعيب بن صالح گويند پسر امام حسين در ميان ايشان رومياورد درحالتيکه روي مبارکش مانند دائره قمر ميباشد جمالش خلايق را بتعجب مياورد و پي قتل ظالمان مي افتد و شمشيرش بزرگان و کوچکان و فروپايگان و بلند مايگان را فرا ميگيرد بعد از آن همه اين بيدقها و لشکرها را برميدارد و ميبرد تا اينکه بکوفه وارد ميشود در حالتيکه بسياري از اهل روي زمين در آنجا ميباشند آنجا را براي خود مقر ومقام قرار ميدهد بعد از آن خبر بمهدي در کوفه بانحضرت و اصحابش ميرسد در آنحال اصحاب امام حسين بخدمتش عرض ميکنند که يابن رسول الله کيست اين مرد که بمملکت ما آمده آن حضرت ميفرمايد که بيائيد بيرون رويم تا به بينيم او کيست و مطلبش چيست بخدا سوگند ياد ميکنم هر آينه امام حسين ميداند که او مهدي است و او را ميشناسد و از اين سخن اراده نميکند مگر رضاي الهي را يعني مرادش اين باشد که مهدي را باصحاب خود بشناساندپس آن حضرت با چهار هزار نفر مرد که قرانها و شمشيرها را بگردنها حمايل کرده و لباسها که مانند پلاس است پوشيده از کوفه بيرون ميروند پس آن حضرت ميايد تا اينکه در نزديکي مهدي فرود ميايد و ميفرمايد که از اين مرد يعني از مهدي بپرسيد که او کيست و غرضش چيست در آنحال بعضي از اصحاب امام حسين بسوي لشکر مهدي ميرود و ميگويد که اينجماعه جولان کنندگان خدا بشما تحيت و سلام بفرستدشما کيستيد و صاحب شما کيست و چه يخواهيد اصحاب مهدي در جوابش گويند که صاحب ما مهدي ال محمد است و ماها که از جن و ملائکه و انس هستيم ياران اوئيم بعد از آن امام حسين ميفرمايد که او را بگذاريد که در يکجا يکديگر را به بينيم پس مهدي از ميان لشکرش بيرون ميايد با امام حسين در ما بين دو لشکر ميايستند در آنحال امام حسين گويد که اگر تو مهدي ال محمدي پس کو عصاي جدت رسول خدا و انگشترش و لباس و عمامه و اسب او و اشترش غضبا نام واسترش دلدل نام و الاغ او يعفور نام و اسبش براق نام و تاجش و قرانيکه امير المومنين جمع کرده که بي تغيير و تبديل است در آنحال سله قائم احضارميفرمايد که همه اينها در آن ميباشد صادق فرمود که در آن سله ميباشد همه اينها و متروکات همه پيغمبران حتي عصاي آدم و نوح و ترکه هود و صالح و مجموعه ابراهيم و پيمانه يوسف و پيمانه و ترازوي شعيب و عصاي موسي و تابوت او که بقيه ترکه موسي و آن هرون در آنست و آن را ملائکه برميدارند و زره داود و انگشتر سليمان و تاجش و اسباب و اثاث سياحي عيسي و ميراث همه انبيا و مرسلين در اين سله ميباشد و چون امام حسين اينها را ميبند بقائم ميگويد که يابن رسول الله از تو خواهش ميکنم که عصاي رسول خدا را در اينسنگ بکاري و از خداي تعالي مسئلت نمائي که آن را در روي اينسنگ بروياند و غرض آن حضرت اينست که اصحابش فضل مهدي را به بينندتا اينکه باو اطاعه و بيعت نمايند پس مهدي عصا را برميدارد و در روي آنسنگ ميکارد پس در آن ميرويد و بلند ميگردد و شاخ و برگ درمياورد بنوعيکه بر لشکر امام حسين سايه ميافکند و چون اين معجزه از آن حضرت صادر ميشودامام حسين ميگويد که الله اکبر بابن رسول الله دستت را دراز کن تا با تو بيعت نمايم پس امام حسين و لشکرش باوبيعت ميکنند مگر چهار هزار نفر از آنهائيکه قران حمايل کرده و لباسهاي پلاس پوشيده ميباشند و مشهور بطايفه زيديه اند ايشان بيعت نميکنند و ميگويند که رويانيدن عصا نيست مگر سحر عظيم انتهي تذنيب موجر مختصر في ترجمه مفضل ابن عمر بدانکه رجاليين درباره مفضل بن عمر جعفي که راوي اينروايه است سخن بضد رانده پس بعضي او را از غلاه و برخي از اجله رواه خوانده اند و اخبار مادحه و قادحه اودر مسفورات کتاب در مراي و منظر علمااخيارند و لا سيما در تنقيح المقال شيخنا المعاصر المامقاني والواصل الي رحمه الله الملک السبحاني و حق آنست که او صحيح الاعتقاد و ثقه جليل القدر است چنانچه شيخ مفيد در ارشاد فرمود ممن روي النص عن ابيعبدالله علي انبه ابي الحسن موسي من شيوخ اصحاب ابيعبدالله و خاصته و بطاشه و ثقاته الفقها الصالحين رحمهم الله المفضل بن عمر الجعفي و معاذبن کثير الخ مويد ببناء وحيد بهبهاني اعلي الله مقامه بروثاقه او چنانچه در تعليقه خوب بر رجال کبير فرموده و مما يويد علي عدم غلوه اي المفضل بل علي و تاقته و جلاله کونه من وکلاء الصادق و الکاظم وخدامهما مده مديده ظهورا لا يبقي معه ريب فلو کان غالبالما رضيا عليهما السلام بوکالته و خدمه بل کانا عليهما الصلوه و السلام يطردانهو هذا مرجح اخبار المدح و يرقع التيمه عن رواتها انتهي کلامه



[ صفحه 139]