بازگشت

نجمه 15


ايضا در بحار است که بعد از تمام شدن شکايت حضرت اميرالمومنين امام حسن برميخيزد در خدمه جدش بشکايت ميايستد و ميگويد اي جد بزرگوارم در وقتيکه پدرم اميرالمومنين از مدينه بکوفه هجرت فرمودند در خدمتش بودم تا وقتيکه با ضربت عبدالرحمن بن ملجم لعنه الله شهيد گرديد و بمن وصيت نمود چزيهائي را که تو باو وصيت فرموده بودي بعد از آن خبر شهادت پدرم بمعويه لعين رسيد آن لعين زياد لعين را با صد و پنجاه هزار نفر بجنگ من بکوفه فرستادو باو امر کرد که مرا و برادرم حسين و ساير برادرانم را و اهلبيت و شيعيان ما را و دوستان ما را بگيرد اگرر کسي از ما از اين مقام ابا نمايد گردنش را بزند و سرش را براي معويه بفرستد چون از اين تدبير معاويه مخبر شدم از خانه بيرون آمدم براي نماز بمسجد جامع کوفه داخل شدم و ببالاي منبر رفتم و خلايق هم در آنجا جمع شدند پس حمد و ثناي الهي رابجا آوردم بعد از آن گفتم يا معشر الناس عفت الديار و محيت الاثار و قل الاصطبار فلا قرار علي همزات الشياطين و حکم الخائنين الساعه و الله صحت البراهين و فصلت الايات و بانت المشکلات و لقد کنا نتوقع تمام هذه الايه و تاويلها قال الله عز و جل و ما محمد الا رسول قد خلت من قبله الرسل افان مات او قتل انقلبتم علي اعقابکم و من ينقلب علي عقبيه فلن يضرالله شيئا و سيخبري الله الشاکرين فلقد مات و الله جدي رسول الله و قتل ابي عليهما السلام و صاح الوسواس الخناس في



[ صفحه 133]



قلوب الناس و نعق ناعق الفتنه و خالفتهم السنه فيالها من فتنه اصماء عمياء لا تسمع لداعيها و لا يجاب مناديها و لا يخالف و اليها ظهرت کلمه النفاق و سيرت رايات اهل الشقاق و تکالبت جيوش اهل المراق من الشام والعراق هلموا ارحمکم الله الي الافتتاح و النور الوضاح و العلم الجحجاح و النور الذي لا يطفي و الحق الذي لا يخفي ايها اللناس تيقظوا من رقده الغفله و تکاشيف الظلمه فوالذي فلق الحبه و برء النسمه و بردي بالعظمه لان قام الي منکم عصبيه بقلوب صافيه و نيات مخلصه لا يکون فيها شوب نفاق ولانيه افتراق لا جاهدن بالسيف قدما و لا ضيفن من السيوف جوانبها و من الرماح اطرافها و من الخيل سنابکها تکلموا ارحمکم الله معاني کلمات فصاحت شمات و مضاعين فقرات بلاغه آيات اينست که اي گروه خلايق ديار اسلام مندرس و کهنه و آثار شريعت و ايمان محو شدند و صبراهل ايمان بر اين اوضاع کم گرديد پس برمفاسد شيطان صفتان و حکم خائنان دراين زمان قرار و آرام نداريم بخدا سوگند ياد ميکنم هر آينه دلائل و علامتهاي امتياز حق از باطل واضح و آشکار کرد گرديد و امورات مشتبه آشکار شد و شبهه از آن برداشته شد اينکه حق با ائمه است و هر آينه بظهور تحقق تاويل اين آيه منتظر بوديم که نيست محمد مگر پيغمبريکه ساير پيغمبران پيشتر از آن گذشته اندآيا چنين است که اگر او بميرد يا کشته گردد شما بسوي دينهاي اصلي خود خواهيد برگشت و هر که بدين اصلي خود برگردد بر خدايتعالي هيچ ضرري نخواهدرسانيد و خدايتعالي بعد از اين بشکر گذارندگان جز او عوض خواهد داد بخدا سوگند باد ميکنم هر آينه تاويل آن ظاهر و متحقق گرديد زيرا که جدم رسولخدا وفات فرمود و پدرم کشته گرديد و وسواس خناس در دلهاي خلايق اساس وسوسه را بر پا داشت و اهل فتنه بفتنه و فساد صدا بلند نمودند و با سنت و طريقه پيغمبر مخالفت کردند پس چه عجيبه است اين فتنه کور و کر که در اثناي آن دعوت داعي بحق و استغاثه کسيکه براي نجات يافتن از آنفتنه يا براي مضمحل نمودن آن استغاثه ميکند شنيده نميشود و باو اطاعه کرده نميباشد بصاحب و بر پا کننده آن اطاعه و انقياد مينمايند و سخنان نفاق آميز ظاهر گرديد و بيدقهاي اهل خلاف و نفاق در مملکتها گردانده شد ولشکرهاي خارجيان از اهل شام و عراق دچار شده بر يکديگر خروجکردند خدا بشما رحمت کند بيائيد بسوي ابتداي کار و نور آشکار و علم بزرگ و بسيار و نوري که هرگز خواموش نميشود و حقيکه مخفي و پنهان نميماند ايها الناس از خواب غفلت بيدار شويد و از تاريکيهاي احاطه کننده ضلالت و گمراهي بيرون آئيد سوگند ياد ميکنم بانخدائيکه دانه را شکافته و انسانراآفريده و رداي عظمه و جلال گوشيده هرآينمه اگر جماعتي از شما با دلهاي صاف و نيتهاي خالص که اصلا نفاق و مخالفتها در آنها نباشد با من بيعت نمائيد هر آينه با شمشير با شجاعان ودليران يکيک جهاد ميکنم و اطراف شمشيرها و سرها و نيزها و سمهاي اسبها را از بسياري جهاد تنبک مياورم خدايتعالي رحمت کند شما را سخن بگوئيد و جواب دهيد بعد از آن عرضميکند که يا رسول الله گويا بدهنهاي اهل کوفه جلو سکوت زده شده وهمه ايشان از اجابت دعوتم ساکت گرديدند مگر بيست نفر مرد پس ايشان از جا برخواسته بنزد من آمدند و گفتند يابن رسول الله مالک نيستيم مگر بنفسها و شمشيرهاي خود در خدمه ايستاده بامر و راي تو اطاعه داريم بهر چه که ميخواهي ما را مامور کن پس بيمين و يسار نگاهکردم کسيرا غير از آن بيست نفر نديدم که بمن بيعت و اطاعه نمايد در آنحال در پيش خود گفتم که من بجدم رسول خدا پيروي هستم و در وقتيکه سي و نه نفر معين و ياورداشت در خفيه و پنهان بخدا عذابت مينمود و امر خدا را اظهار نميکرد چون خدايتعالي معين و ياور او را چهل نفر نمود آنوقت صاحب جمعيت شد و امر الهي را ظاهر گردانيد اگر با من چهل نفر باشند هر آينه در راه خدا جهاد ميکنيم و لازمه جهاد را بعمل مياوريم بعد از آن سر بسمت آسمان بلند کرده گفتم اللهم اني قد دعوت و انذرت و امرت و نهيت و کانوا عن اجابه الداعي غافلين و عن نصرته قاعدين و عن اطاعته مقصرين و لاعدائه ناصرين اللهم فانزل عليهم رجزک و باسک و عذابک الذي لا يرد عن القوم الظالمين يعني پروردگارا بدرستي که خلايق را براه حق خواندم و ترسانيدم و بايشان امر و نهي نمودم ايشان از اجابتم و از ياري کردن بمن پس نشستند و در اطاعه نمودن بامر من تقصير کردند و بدشمنانم ياري کردند پس پروردگارا نازل بکن بايشان عذاب خود را آنچنان عذابيکه از قوم ستمکاران بازداشته نميشود اينفقرات را بدرگاه الهي عرضنموده از منبر فرود آمدم بعد از آن از کوفه بعزم رحلت بمدينه بيرونرفتم بعد از آن پاره نزد من آمدند گفتند که معويه عليه اللعنه سرداران خود را بشهر انبار و کوفه فرستاد و مسلمانان را از هر طرف بغارت نمودن اموال آنجاها متوجه نمودو کسانيرا که با وي بجنگيدند بقتل رسانيدند و زنان و طفلان را نيز بقتل رسانيدند بايشان گفتم اي اهل کوفه وفا نداريد پس بهمراهي ايشان جمعيتي و لشکري روانه نمودم و بايشان گفتم که اهل کوفه باز بمعويه اطاعه و اجابه نموده و بيعت مرا شکستند.