نجمه 05
حسن بن سليمان شاگرد شهيد عليه الرحمه درکتابب مختصر گفته که روايت شده اينکه بخط شريف امام حسن عسکري يافته شد حديثي که ظهورش اينست که بقدمهاي نبوت ور سالت بمراتب بلند حقيقت قدم گذاشتيم حديث را سنجيده تا اينکه فرموده بزودي براي شيعيان چشمهاي آب حيوان بعد از چشيدن عذاب آتش نيران ظاهر ميشود يعني بعد از ابتلاي ايشان بشدائد ايام غيبت که مانند آتش نيران است لذائد فرچ بظهور قائم ما که بمنزله چشمهاي آب حيوان است براي ايشان ميسر خواهد شد در وقتيکه از سالها بقدر عدم الم و طه و طس ها بگذرد و علامه مجلسي براي توجيه اينحديث بياني ايراد نموده و گفته که احتمال هست که مراد از الم جميع الم ها و المص و الم را باشد زيرا که عددهمه آنها با طه و طس ها بهزار و يکصدو پنجاه و نه ميرسد و اين توقيت يعني تعيين وقت ظهور نمودن که از اين خبر و خبر ابا بسيد و مثل اينها فهميده ميشود بر تقدير صحت آن اخبار منافات ندارد با اينکه در ساير اخبار از توقيت وارد گرديده زيرا که مراد از آنها نهي است در توقيتيکه بطريقي باشد که بلا در آن نيست چنانکه در اخبار گذشته باين معني تصريح کرد پس ما بين آنها منافات نيست با اينکه اخبار نهي بغير امام تخصيص داده شود يعني جايز نبودن توقيت در حق غير امام است نه در حق امام و اين وجه اخري منافات دارد با بعضي اخبار که دلالت دارد باينکه براي امام جايز نيست که تعيين وقت ظهور نمايد و وجه اول اظهر است و غرض ما از ذکر اين وجوه اظهار احتمال است که منافي آن زمان نباشد که در خصوص ظهور ذکر کرديم پس بنابراين بگذرد و العياذ بالله فرج ظاهر نشود و از آن زمان تخلف کند هر آينه آن تخلف ببدفهمي مامستند خواهد شد يعني اخبار توقيت بوجوه کثير احتمال داشتند و مراد از اين وجوه در نفس الامر يکي بوده ما خطا نموده مرا و را نفهميديم با وجوداين ميگوئيم که احتمال وقوع بلا در جميع محتملات اخبار توقيت هست يعني بهر احتمال که تعيين وقت ظهور شود و ظهور از آن وقت بتاخير بيفتد در آن حال ميتوان گفت که بلا واقع گرديد از اينجهه بتاخير افتاد چنانچه در حديث ابن يقطين و ثمالي و غير ايشان بوقوع بلا اشاره گذشت پس از وساوس شياطين انس و جان با حذر باش و بخداوند عالم توکل کن يعني اگر ظهور فرج از آن زمان بتاخير افتد و شياطين انس و جن بتو وسوسه بکند که هرگاه قائم موجود بود هر آينه در آن زمان ظاهر ميشد در آنجا بمسئله بلا ملتفت شده فريب ايشان را مخور در تفسير عياشي از هشام بن سالم او از بعضي اصحاب ما ايشان از حضرت صادق روايت نموده که از آن حضرت از معني قول خداي تعالي الي امر الله فلا تستعجلوه پرسيدم فرمود در وقتيکه خداي تعالي چيزي را به پيغمبر خبر دهد و وقت آن را تعيين نمايد هر آينه قول او الي امر الله فلا تستعجلوه دراينمقام گفته ميشود يعني امر خدا رسيد تعجيل و شتاب مکن تا اينکه وقت آن برسد بعد از آن فرمود وقتيکه خداي تعاللي خبر داد که فلان خبر شدني است هر آينه بمنزله اينست که شده است يعني از اينجهه لفظاتي فرمود بصيغه ماضي که دلالت بر تحقق وقوع دارد و حال آنکه معتي در مستقبل است تنبيه للنبيه بدانکه در نجم ثاقب بعد از ذکر خبر ابو بصير و ابو حمزه ثمالي که ما آنها را در نجمه دويم از اين عبقريه ذک نموديم فرموده شيخ طوسي گفته است که وجه در اين اخبار اينست که ممتنع نيست که خداي تعالي موقت فرمود اين امر را در يکي از اوقاتيکه ذکر شد پس چون پديدار شد آنچه پديدار شد مصلحت تغيير کرد و منقضي شد تاخير آن را تا وقتي ديگر وهمچنين در ماه بعد و وقت اول و هر وقتي جايز است که مشروط باشد باينکه پيدا نشود چيزيکه مقتضي است صلاح را در تاخير او تا بيايد آنوقتيکه تغييرنميدهد آن را پس محتوم خواهد شد و برهمين تاويل ميشود آنچه وارد شده در تاخير عمرها از اوقات خود و زياد شدن در آنها در وقت دعا وصله ارحام و آنچه روايت شده در نقصان عمرها از اوقات خود بسوي پيش از خود در وقت کردن ظلم و قطع رحم و غير اينها و خداي تعالي هر چند که دانا است بهر دو امر پس ممتنع نيست که يکي از آنهامعلوم باشد بشرطي و ديگري معلوم باشدبدون شرطي و در اين جمله خلافي نيست بين اهل عدل آنگاه جمله از اخبار بلارا نقل کرد پس از آن فرمود و وجه در اين اخبار چيزي است که پيش ذکر کرديم از تغيير مصلحت در او و اقتضا تاخير امر را تا وقت ديگر بنحويکه بيان کرديم نه ظاهر شدن امر براي خداي تعالي تعالي الله عن ذلک علوا کبيرا آنگاه اشکالي کردند که بنابراين لازم ميايد که ما مطمئن نشويم بچيزي از خبرهاي خداي تعالي و جواب دادند که بعضي اخبار جايز نيست در مخبرات او چون قطع داريم که آن تغيير داده نميشود مثل اخبار از صفات خداوند و اخبار از آنچه گذشته و اخبار باينکه مومنين را ثواب ميدهد و قسمي از آن قابل تغيير هست في نفسه بحسب تغيير مصلحت در وقت تغيير شروط آن و جميع اينها را تجويز ميکنيم در اخبارها ازآينده مگر آنکه وارد شود خبر بر وجهيکه دانسته شود که مضمون آن قابل تغيير نيست پس در آنحال قطع ميکنيم بشدن آن و براي همين است که در بسياري از خبرها منضم فرمودند حقم را بان مضمون يعني فلان امر خواهد شد و او از محترمات است پس ما را تعليم فرمودند که آن قابل تغيير نيست پس قطع ميکنيم بان اين ناچيز گويد که تاييد مينمايد فرموده شيخ مزبور را روايتيکه خود ايشان در آن کتاب نقل فرموده اند اسناد خود از عثمان نوي که او گفت از حضرت صادق شنيدم که ميفرمود اين امر در خصوص من بود يعني از مشيت الهي چنين گذشته بود که خروج بکنم در زمين را پر از عدل و داد گردانم لکن بلا واقع شد پس آن را خداي تعالي تاخير نمود و در خصوص ذريه من بعد از اين هر چه ميخواهد ميکند
[ صفحه 9]
خاتمه و لياييد ما في العبقريه قابله التنقيد عن بعض البريه بدايکه از براي تاييد آنچه در اين عبقريه نقل شده است از اخبار وارده در منع و ردع از توقيت و تعيين زمان ظهور حضرت بقيه الله ارواحنا فداه و از جهت تنقيد و نکوهش بعضي که رجما بالغيب وقت ظهور را تعيين مينايند چنانکه يکي از وعاظ معروف ايران در حدود پنجاه سال قبل بکرات در بالاي منبر خطاب به پيرمردهاي هشتاد و نود ساله نموده و ميگفت امروز فردا مهياي ظهورو ديدن حضرت امام زمان باشيد بنحويکه هر پيرمردي خيال مي کرد در همان سال و ماه حضرت را خواهد ملاقات نمود و تا بحال قريب پنجاه سال ميگذرد و هنوز از ظهور آن بزرگوار خبري نيست وبالجمله از براي تاييد آن اخبار و تنقيد اينگونه از اهل روزگار نقل مينمايم آنچه را که يکي از معاصرين در رساله جواهر القوانين که در سال هزار و سيصد و سي و ييک تاليف نموده و بعضي از اخبار بجمله و عبارات و اشعار مرموزه اهل عرفان و حساب و صاحبان کشف و شهود را ذکر کرده و ازنوع آنها اکتشافات نموده که ظهور آن بزرگوار در هزار و سيصد و سي و پنج الي چهل واقع خواهد شد و اکنون که سنين هجرت بهزار و سيصد و شصت و دو رسيده اهل عالم از شرفيابي حضورش محروم و با هزاران اندوه و تاسف منتظر ظهورش هستند و عين عبادت آن دررساله مزبور اينست س بفرمائيد که ظهور موفور السرور قطب دائره امکان حضرت بقيه الله امام محمد مهدي ارواحنا فداه چه زمان خواهد بود ح بطور يقين احدي از مومنين نداند که کدام روز يا فلان ساعه يا فلان هفته بلکه فلان سال ظهور خواهد فرمود و محمد و ال او عليهم السلام تصريح بان نفرموده بلکه کراهت از اظهار آن داشته اند و بملاحظاتي صلاح هم نميباشند و امتحان بزرگي همين غيبت ولي عصر عجل الله فرجه الشريف است که مومنين از منافقين و مرتدين معلوم شوند و بمومنين بغيب ثواب عظيم مرحمت فرمايند که در انتظار جان جهان و حجه حضرت رحمن بودند تا جان دادند و حکمتهاي ديگر هست که در اينجا مناسب نيست س بلي درست ميفرمائيد ولي يکي از بابيه براي ضلالت و گمراهي مردم متمسک بحديث ابي لبيد مخزومي شده که از حضرت امام محمد باقر روايت کرده وبحسب عدد فوانح سدد ميخواهد خروج ميرزا علي محمد دروغ گو را درست کند لهذا خواهشمندم که هر چه از اخبار دراينباب تعيين يا گمان کرده ايد بيان فرمائيد تا بطلان قول طايفه ضاله مضله بابيه واضح گردد اميد که براي جنابعالي اجر عظيم داشته باشد ج همان حديث حضرت امام حسن عسکري براي رد آنها کافي است که فرج شيعيان ايشان در سنه نيست که ميرزا علي محمد ادعاي دروغي کرده س استدعا دارم که عين عبارت حديث را با معاني آن بيان فرمائيد که قلوب دوستان آل محمد روشن گردد ج در بخار مسطور است که وجد بخطالامام ابي محمد الحسن العسکري علي ظهر الکتاب قد صعدنا ذوي الحقايق باقدام النبوه و الولايه بخط ابو محمد امام حسن عسکري ابو محمد بر پشت کتاب يافت شد که رقم فرموده بودند بتحقيق ما آل محمد صعود کرده ايم ذرره ها و بلنديهاي همه حقيقت ها را بقدمهاي نبوت و ولايت الهيه که بما عطا فرموده حقتعالي و ذرناسبع طرائق باعلام الفتوه و الهدايه و بلندي جستيم بر هفت طريقه ها بعلامتهاي فتوت و جوان مردي و هدايت و راهنمائي خودمان نحن ليوث الوعي و غيوث الندي ما آل محمديم شيران ميدان جنگ که بر همه فايقيم و مائيم فرياد رس همه خلايق اشاره است باينکه روزگاري خواهد آمد که همه مردم بفشار ظلم خواهند آمد که ديگر فرياد رسي براي آنها غير از ما نباشد و ما که داراي شجاعه و علم هستيم ميتوانيم فرياد رسي خلايق بنمائيم و خواهيم نمود کنايه از ظهور فرزندش امام محمد مهدي و رجعت محمد و ال محمد است که برگردند و بقوه شمشير و علم احياء بلاد و عباد فرمايند چنانچه بيان فرمود و فينا السيف و القلم في العله حل و الواء الحمد في الاجل و حال آنکه در دست ما آل محمد بوده و خواهدبود شمشير و قلم در دار دنيا يعني رياست را کسي نتواند نمود مگر اهل شمشير که بقهر و غلبه و زور سلطنت کنند و آنها علم ندارند يا اهل قلم که بقوه علم و تدابير سلطنت کنند و مسلما قوه قلم بيش از شمشير است و اهل شمشير هميشه محتاج باهل قلم ميباشند ولي اهل علم و قلم در هر دوره محتاج باهل شمشير نبوده اند و سلطنت کامله براي کسي است که هم اهل شمشير و هم اهل قلم باشد و اين منصب مخصوص انبياء و ائمه است اين است که فرمود در دست ما آل محمد است و شمشيرو قلم در اين دار دنيا و آخرت هم رياست حق ما آل محمد خواهد بود که لواء الحمد در دست ما آل محمد است که همه انبياء و اولياء و شيعيان ما در زير لواء مايند اسباطنا خلفاء الدين و خلفاء اليقين و مصابيح الامم و مفاتيح الکرم مقام ما آل محمد فوق تصور هر متصور است همين بس که فرزند زادهاي ما خليفه هاي دين خدايند و امام زادگان ما جانشينان يقين ميباشند که هيچ شک در دل آنها نبوده و چراغهاي هدايت امتهايند و کليدهاي کرم خدايند الان فرزندان امام عصر و اولادهاي آن حضررت عليه السلام دو جزيره خضراء و شهرهاي آن سلطنت ميکنند بنيابت حضرت حجه شايد فرمايش حضرت عسکري راجع باولاد زادهاي خود باشد که انشاء الله ملاقات ايشان خواهيم نمود يا راجع بهمه اولاد زادههاي همه ائمه باشد بعد در مقام افتخار برآمده که تمام پيغمبران بواسطه ولايت ما آل محمد بمقام نبوت و رسالت و اولوالعزمي رسيده اند لهذايکي از پيغمبران مقرب اولوالعزم را مثل مياورد تا حال ساير پيغمبران و رسل معلوم گردد که همه تابع و شيعه محمد و علي و فاطمه و حسن و حسين و علي و محمد و جعفر و موسي و علي و محمد و علي حسن و محمد بن الحسن صلوات الله عليهم اجمعين ميباشند چنانچه حقتعالي در سوره صافات ميفرمايد و ان من شيعه لابراهيم اذجاء ربه بقلب سليم بدرستيکه از شيعيان علي و آل علي ابراهيم خليلست زيرا که آمد پروردگار خود را با دل سالم از امراض قلبه پس حضرت ابراهيم با آن مقام رسالت و خلت و امامه که شعيه امام زمان واباء طاهرين آن حضرت باشد ساير پيغمبران بطريق اولي چنانچه اينجا حضرت عسکري فرمود فالکليم البس جعله اصطفا لما عهدنا منه الوفاء پس موسي کليم خلعت رسالت و برگزيدگي را بر خود پوشانيد بجهه آنچه ما آل محمد در عالم نور و در عهد گرفتيم از او وفا کردن بعهد ما را يعني وفا کرد و برگزيده شد و از شيعيان ما محسوب گرديد و آن روح القدس في جنان الصاغوره ذاق من جدائقنا الباکوره حضرت جبرئيل روح القدس که افضل از همه ملائکه و کروبيين و روحانيين است در جنات صاغوره چشيده است قدري از باغهاي باکورره ما آل محمد را که باينمقام جليل رسيده سايرين از ملائکه بطريق اولي مستفيض بغيومنات ما هستند از اين عبارت مختصر معلوم ساخت که تمام انبيا و مرسلين و ملائکه مقربين مسطيع امر ايشان هستند پس بايد تمام جن و انس اطاعه امر خدا و رسول و ائمه نمايند هر که مخالفت ايشان نمودبهلاکت ابدي و جحيم سرودي معذبي مويدخواهد شد و از
[ صفحه 10]
فرقهاي هالکه خواهد بود و هر که متعابعت و اطاعه امر ايشان نمود از جميع مهالک نجات يافت و بهشتهاي عدن ابدي خواهد شتافت زيرا که احدي از مسلمين نميتواند بگويد علي و اولاد علي از فرقه ناجيه نيستند زيرا که اگر کسي جسارتي کرد فورا خودش کافر ومرتد و نجس خواهد شد و از بدترين فرق ها لکه خواهد شد و اگر بگويد آل محمداز فرقه ناجيه ميباشند لازم ميايد که هر که پيرو ايشان باشد فرقه ناجيه باشند نميشود امام از فرقه ناجيه و تابع او از فرقه هالکين باشند پس ثابت شد که شيعيان امام زمان و اباء طاهرين آن حضرت فرقه ناجيه ميباشند وساير مذاهب از امه پيغمبر از فرق هالکه و جهنمي خواهند بود چنانچه حضرت پيغمبر فرمود ستفرق امتي علي ثلاثه و سبعين فرق کلهم في النار الاواحده بزودي امت من بر هفتاد و سه فرقه خواهند شد همه ايشان در آتش جهنم خواهند بود مگر يک فرقه که نجات از جهنم يابند لهذا حضرت عسکري فرمودشيعتنا الفئه الناجيه و الفرقه الزاکيه صاروا النار داء و صونا و علي الظلمه البا و عونا شيعيان مايندآن گروه ناجيه و فرقه پاک و پاکيزه که پيغمبر را در آن حديث خبر داده گرديدند براي ما آل محمد دائي که ما را حفظ ميکنند و حصاريکه ما را نگاه داري مينمايند و در حضور ما اعانه مامينمايند و بر اين ظلمت غصب حق ما راجميعت و يارانند بر ظالمان حق ما که در غيبت ما انتظار فرج ما را ميکشند که جمعيت نموده ياري ما نمايند بعد در مقام شرح ظهر الفساد في البر و البحر بما کسب ايدي الناس و آيه يملاء الله الارض قسطا و عدلا بعد ماملئت ظلما وجودا ظاهر خواهد شد فساد در صحرا و دريا بانچه دستهاي مردم اکتساب نموده است و امام زمان پرميکند زمين را از عدل و داد بعد ازاينکه پرشده باشد از ظلم و بيداد برآمده ميفرمايد سيفجر لهم ينابيع الحيوان بعد لظي مجتمع النيران لتمام الروضه و الطواسين من السنين يعني بزودي شکافته ميشود براي شيعيان ما چشمهاي حيات و زندگاني بعد از شعله کشيدن آتشهاي جمعشده در اين عبارت چند نکته فهميده ميشود آنکه در زمان غيبت جمع آوري ميکنند و زياد ميشوند براي ياري امام زمان چنانچه ميبينم که طايفه شعيه زياد شده و ميشنوند و يکسر حرمه جهاد در زمان غيبت همين است که در فساد عالم جنگ نکنند هر چنددر سختي باشند ولي براي نصرت دين بمانند اشاره بزودي فرج ميفرمايد که شيعيان غصه نخورند و مايوس نشوند آنکه رراحت ها عقب زحمتها است آنکه راحت و عزت و زندگي مخصوص شيعيان است نه ديگران آنکه چشمهاي حيرت و برکت براي شيعيان جاري خواهد شد آنکه شيعه خالص نزديک ظهور سختي دارد ولي کسي بر او مسلط نخواهد شد تا بمانند و ياري سلطان خود نمايند آنکه فتنه و فساد و ظلم و بيداد در روي زمين باندازه زياد شود که گويا آتش بجان مردم افتاده شايد اشاره باسباب جنگ حاليه از توپ و تفنگ و فشنگ و بمب و خمپاره و دينمت و امثال اينها است که سلاطين سالها تهيه ديده اند براي ملک گيري و نزديک ظهور آن آتشهاي انبار شده چنان زبانه بکشد که اغلب ممالک ورعاياي خود را آتش زده ميکشد و خراب کنند بعد از خرابي بلا دو عباد و ظهور فساد براي شيعيان آل محمد خوبب خواهد شد بتمام شدن و گذشتن سالهاي الروضه و الطواسين من السنين بفهم س تحقيقات رشيقه و بيانات با سليقه معلوم ولي مراد حضرت از عبارت اخري معلوم نشد ج لا حول و لا قوه الا بالله بايد دانست که الف و لام در الطواسين براي عهد خارجي است که اشاره بطسم و طسم و طس سوره قصص و شعراء و نمل است لهذا بايد الف و لام حساب نشود اما و او عطف و الف و لام الروضه بايد حساب شود گويا چنين فرموده لتمام الروضه و طسم طسم طس ولي من السنين بيان براي آنها است که اين عدد را از سالها بشمار وقت فجر فرج آل محمد و شيعيان ايشان معلوم يامظنون خواهد شد جمعا که تمام شد براي شيعيان در سال هزار و سيصد و سي شش که تمام ميشود حضرت ظهور خواهد فرمودو در سال هزار و سيصد و سي و شش براي شيعيان وسعت و رفاهيت و امنيت فراهم خواهد آمد سئوال خيلي مسرور و اميدوار شدم آيا احتمال ديگر ميرود چون تاريخ بعثت يا تولد حضرت حجه يا غيبت آن حضرت يا نميرود ج اين احتمالات قابل توجه نيست زيرا که معصوم تا اين اندازه ابهام و اجمال نميفرمايد والا فائده براي فرمودن متصور نيست لهدا احتمال اقوي است که چون سنه اتمام شد کار شيعيان آل محمدصلي الله عليه و اله اصلاح و خوب خواهد شد س آيا دليل ديگر که مويد اين حديث و ترجمه آن باشد در نظر داريد يا خير ج همان حديث ابا لبيد که از حضرت باقر عليه السلام روايت ميکند ماخدشه در روايت نميکنيم ولي ميگوئيم بايها معني حديث را نفهميده اند آخر حديث ميفرمايد ثم کان بدو خروج الحسين بن علي الم الله فلما بلغ مدته قام قائم ولد العباس عند المص و يقوم قائمنا عند انقضائها بالمرا فافهم ذلک و عدوا کمتر شايد معني چنين باشد پس بود اول خروج حسين بن علي الم الله يعني هفتاد و يک يقيا مراد از بعثت است نه هجرت چون مدت آن حضرت رسيد کسي از آل هاشم سلطان نشد تا برخواست قائم فرزندان عباس نزد سنه المص و ميايستد قائم ماآل محمد نزد منقضي شدن آنها بالمرا حال دو احتمال ميرود که سيم ندارد اول آنکه الله را با عدد مدغم و مدغم فيه جزء حروف فواتح سور حساب کنيم و همچنين با بر سر المرا لهذا چنين حساب ميشود جمله ميشود مطابق با حديث حضرت عسکري ميشود که تمام شدن هزار وسيصد و سي و پنج همين ميشود پس بفهم اينها را و بشما رو پنهان دار آن را احتمال دويم آنکه از اول قران تا المرا ميشود هفتاد و يک سايق بر ظهورحسين را که دولت حقه بود بر اين عدد ما اضافه ميکنيم چنين ميشود ولي اينحساب ابعد از حساب اولست و اقوي بودن احتمال اول بواسطه تطابق با حديث اولست و الله اعلم بالاود س ديگر دليلي داريد که دلالت بر مقصود بکند ج در نظرم هست که روايتي را ديدم که مکررات تمام فواتح سور را بيندازند هر چه باقي ماند فرج امام زمان است باقسام مختلفه حساب کرده اند درست نيامده مگر بطريقيکه بعد ازفکر زياد بياد آمد پس مرا از انداختن مکررات انداختن حروف مکرره نيست زيراکه خيلي کم ميشود بلکه مراد انداختن کلمه هاي مکرره از فواتح است مثلا الم و حم و الرا در قران مکرر است آنها را مياندازيم و طسم اگر چه مکرراست ولي چون جامع طس است حسابش ميکنيم مثل حمعسق و المص و المراد زيرا که جامعه هر جم و الم و الر هستند و حروف ديگر علاوه دارند ملتفت باش جمله اينحساب هم منافات با سابق ندارد نهايت دو سال بعد از ظهور را ميرساند و بعد از ظهور هم ظهور است وجهت اختلاف شايد سري دارد که درست معين نباشد مثل اينکه بگوئيم از سنه تا سنه ظهور خواهد فرمود تعين وقتي هم نکرده ايم که فلان ساعته و روز و سال ظهور ميفرمايد تا مستوجب تکذيب باشيم زيرا که با اينکه بگوئيم اميد دارم که از سال
[ صفحه 11]
هزار و سيصد و سي و پنج تا (1338)، ظهور خواهد فرمود اگر کسي بگويد کي ظهور ميفرمايد گويم نميدانم باو وقتي معين نکرده ام س ديگر چيزي داريد که دلالت بر قرب وصال محبوب دو جهان امام زمان عليه السلام کند ج عبارت حضرت دانيال پيغمبر بعد از آيات چندي در فصل (12) آيه (12) هم بمناسبت امام دوازدهم فرموده خوشا حال کسيکه انتظار کشيده روزهاي يکهزار و سيصد و سي و پنج را دريابد ظاهرا بايد ظهور حضرت حجه مراد او باشد چنانچه از آيات سابقه آن مستفاد ميگردد س به به قلبم قوت گرفت ديگر چه از مقربان در نظر داريد ج معلوم ميشود جنابعالي ملي بامام زمان داريد که مشتاق ظهور آن حضرت هستيد بخلاف بعضي که چون بفهمند که ظهور نزديک است از ترس اعمال فاسده خود بيخ گوش آنها زرد شده منکر شوند که خير فلاني مزخرف ميگويد هيچ کس وقت ظهور را نداند باين زوديها ظهور نميکند من يقين دارم که باين زودي تشريف نخواهد آوردو اگر درد دين داشتند ميبايست اظهار بشاشت کنند که زودتر فرج برسد خلاصه مرحوم ميرزا محمد اخباري که در زمان فتحعليشاه بوده و از علماء مرتاضين بوده مفتاح الغيب در اسرار اسم محمد نقل ميکند که يخرج من اسمه عدد من ارسل من الانبياء و اذا ضممت عدد باطن هذا الاسم الي ظاهر عدده کان الخارج من الجملتين وقت ظهور خاتم الاولياء محمد المهدي فافهم س ايندو فقره خيلي مشگل است ج گوش بده خواهي فهميد چون در علم حروف گاهي هندسه ظاهر حرف را ميگيرند گاهي باطن حرف را که زبر و بنيه حرف باشد پس جمله نفر پيغمبران مرسل ميشود که بنابر مشهور سيصد و سيزده نفر ميباشند يکي هم خود حضرت محمد صلي الله عليه و آله جمله ميشود (314) و اصحاب حضرت حجه الله با خود حضرت هم بهمين عدد ميباشند اللهم اجعلنا منهم بحقه و حق ابائه صلوات الله عليهم پس معني عبارت چنين است که خارج ميشود از عدداسم محمد عدد مرسلين از پيغمبران که (314) باشند در اينجا ميم مدغم را نيز حساب کرده و هرگاه ضم نمودي باطن عدد اين اسم را بظاهر عدد آن ميباشد خارج از دو جمله وقت ظهور خاتم اولياء حضرت امام محمد مهدي عليه السلام پس بفهم که خيلي مشگل است يا مراد او اينست که عدد باطن محمد را که جمله 154 ميشود ضم کني بظاهر عدد که جمله 1184 ميشود که از ايندو جمله (1338) خارج خواهد گرديد و ظاهر عدد مقدم موخر گفته بجهه الغاز و ابهام واگر گفته بود الي عدد ظاهر زودتر منتقل ميشديم يا مرادش اينست که ميم مدغم را حساب نکرده و باقي را بطريق باطن حساب نموده که جمله 224 ميشود آنوقت اينها را اضافه نمائي بعدد ظاهره که مقدم موخر آورده و ضمير در عدده بايد در آخر ظاهره باشد مثل اينکه عبارت الي عدد ظاهره ميباشد آنچه خارج از جمله (324) و جمله (1111) مي شود (1345) که مطابق با حديث حضرت عسکري و حضرت باقر عليهما السلام خواهد بود از لطائف عبارت کان الخارج من الجملتين نيز وقت ظهور مکشوف ميافتد که من را بر اللخارج مقدم قصد کرده باشد معني چنين ميشودکه عدد از خارج جملتين جمله ميشود اگر مقصودش هم نبوده نجواست خدا چنين شده بکوري چشم بابيها که به تيشه خيال در سنه 1262 امام دروغگوي مفتري از دين بري رائرا شيدند و اينقدر جرات و شجاعه داشت که از دار پائين افتادد در بيت الخلا بسفر رفت س اين عبارت از معصوم رسيده ج نميدانيم دورنيست که صاحب مفتاح الغيب از قول معاصوم در کتاب خود نقل کرده و الله اعلم س ديگر چه دليل داريد ج همين شخص بزرگ در آخر ميفرمايد بحسب ابعد احتمالات اميدواريم که ظهور الحق تاريخ ظهور آن سرور باشد س مطلب را واضح سازيد که مرادش چيست ج چون رسم حساب حروف آنست که حرف مدغم را حساب نميکنند لهذا بعد احتمالات حساب مدغم است ديگر آنکه تاريخ را از هجرت حساب ميکنند لهذا بعد احتمالات از بعثت حساب کردن است چون ابعد احتمالات را فهميدي ملتفت باش (ظ ه و د ل ح ق ق) جمله 1349 ميشود و حضرت رسول در مکه سه سال مخفي و دهه سال علانيه دعوت فرمود جمله 13 سال اگر به خواهي بگو از ببعثت واقعي تا ظهور (1349) اگر خواهي مطابق با هجرت کني 13 را از جمله تفريق نما (1336) باقي ميماند اقرب احتمالات هررگاه از بعثت حساب کند سه سال مخفي را در حساب نمياورند و ما آورديم تا ابعد معين گردد بفهم س ديگر چيزي داريد که دال بر وقت ظهور نور خداوند غفور باشد ج در کتاب نجم الثاقب اين رباعي را ببعضي از مشايخ شهود نسبت داده است اذا دار الزمان علي حروف ببسم الله فالمهدي قاما فادوار الحروف عقيب صوم فاقرء الفاطمي مني السلاما س معني آن را بفرمائيد ج يعني هرگاه زمانه دور زد بر حروف در بسم الله الرحمن الرحيم فالمهدي قاما جمله بمسله 1755جمله دو قلم 1076 پس دور گردانيدن عدد اين حروف است در عدد عقب صوم اللزمان جمله خواهد شد هزار و سيصد وچهل مرادش اينست که در دور 1340 ظهورخواهد فرمود ديگر از - 5 و - 6 - و -7 - و - 8 - ساکت ميباشد همين قدري رساند که از (1340) نميگذرد که ظهور خواهد فرمود يا اينکه بگوهر چه در قران است در فاتحه الکتاب است و هر چه در فاتحه است در بسم الله درج است چون زمانه احکام الله را که در قران جمع است برگردانيده و واژگونه ساخته و کسي در آخر الزمان عمل نميکند مگر باسم الله ولي بعکس قول او عمل ميکنند لهذا بايد لفظ الله راچنين برگردانيده و واژگونه بنويسيم وهندسه آن را زير آن بنگاريم خواهد شدچون چنين انقلاب شد حضرت مهدي قيام فرمايد دوباره احکام الله را بجاي خود برگرداند و شريعت پيغمبر را که مردم کهنه کرده اند تازه فرمايد و برگردانيدن اين حروف عقيب سختيها و امساک اهل حق است که از جميع لذائذ صائم ببودند چون هزار و سيصد و سي و پنج بگذرد پس امام زمان فرزند فاطمه زهرا را از من سلام فراوان برسان س از کجا معلوم است که مراد شاعر اين مطالب بوده ج شايد روح القدس بزبان او داده چنانچه بزبان حقير داده که بتوانم شرح کنم و الله اعلم س ديگر در سينه خود چه داريد واقعا آنچه فرموديد عين واقع و صدق کلام لا يبقي من الاسلام الا اسمه لا يبقي من القران الارسمه ظاهر شده و حديث آنکه اسلام اول غريب بوده و الن هم مثل اول غريب است ظاهر گشته مگر صاحب اسلام بيايد و پشتوان اسلام گردد ج انشاء الله در بحار از سعد الدين حموي که در تاريخ ظهور گفته نقل ميکند اذا بلغ الزمان عقيب صوم ببسم الله فالمهدي قاما س بيان معني آن فرمائيد ج اين شعر صافت را از رباعي اول است يا مراد از زمان قرن است و قرن سي سال است يعني هرگاه قرن سي رسيد بعدد بسم الله فالمهدي قام عقيب عدد صوم بحساب زبربينه جمله 1325 ميشود يا عدد الزمان عقيب صوم با عددبسم الله
[ صفحه 12]
را جمع کرده و از بعثت واقعي بحساب زبر منيه جمله 135 ميشود سيزده سال بعثت تفريق شود (1337) باقي ماند يا بهمان طريق بواسطه انقلاب زمانه که شر روز دو ميزند لهذا عقيب امساک و سختيها باسم الله برگردانيده که چنيناست رسيديم انشاء الله مهدي قيام خواهد فرمود چنانچه گذشت س ديگر از اشعار در نظر داريد ج دعبل خزاعي در حضور حضرت رضا در جزو قصيده خود اين شعر را خواند حضرت فرمود روح القدس سخن گفته باينکلام بر زبان تو خروج امام لا محاله خارج بقوم علي اسم الله و البرکات شايد معني چنين باشد که خروج امام زمان البته واقع شونده است قائم ميشود بر نام الله که او رامعکوس بحساب هندسه بنويسند ه ل ل ا خواهد شد و قائم ميشود با برکات الهي که عالم را پر از برکت خواهد فرمود س ديگر چه ديده ايد که اشاره بمقصود باشد ج صاحب ينابيع الموده سني از شيخ عبدالکريم يماني اين اشعار را نقل ميکند و في يمن امن يکون لاهلها الي ان تري نور الهدايه مقبلا بميم مجيد من سلاله حيدر و من ال بيت طاهرين بمن علا يسمي بمهدي من الحق ظاهر بسنه خير الخلق يحکم اولا س استدعا دارم تاريخ و معني را بيان فرمائيد ج بنظر ميرسد دو تاريخ منظورداشته اول ميم مجيد که نود ميشود اضافه بعدد من سلاله حيدر من آل بيت طاهرين ميشود جمله 1337 مجيد و واو عطف حساب نيست زيرا که معلوم شود که حيدر اميرالمومنين از اهلبيت طاهرين عليهم السلام است بمن علا متعلق بمقبلا ميباشد دويم الحق ظاهر با بعداحتمالات جمله 1345 ميشود ده سالهم که حضرت در مکه دعوت علانيه فرمود ازاين تفريق شود تتمه 1325 ميشود پس مجيد ميم ان بر تاريخ اول افزود و ده سال بعثت از ثاني منها و حق ظاهر گرديد يعني در يمن امنيت ميباشد براي اهل يمن تا اينکه به ببيني نور هدايت را روي آورنده بکسانيکه بلندي و دين حق خواهند بواسطه ميم بزرگوار از سلاله حيدر از اهلبيت طاهرين پيغمبر نام مبارک آن بزرگوار مهدي است که ازجناب حق ظاهر خواهد شد و بسنت خير المرسلين بهترين خلايق از اول تا آخرحکم خواهد فرمود اللهم عجل فرجه و اجعلنا من انصاره بحقه و حق ابائه بر خيلي مطالب عاليه کشف شد معلوم گرديد که حرف طايفه بابيه نامربوط و مزخرف بوده ديگر چيزي داريد که خبر از زمان ظهور بدهد ج بلي صاحب ينابيع الموده سني از شيخ عبدالرحمن بسطامي اين رباعي را نقل ميکند يظهر ميم اللمجد من ال محمد و يظهر عدل الله في الناس اولا کما قدرو بينا عن علي الرضا و في کنز علم الحرف اضحي محصلا س تاريخ آيا از اين رباعي ميفهمي ج اول يظهر جد من ال محمد حساب کن ميشود جمله 1226 و لام و ميم حساب نشود دوم آنکه عدد ال محمد و يظهر عدل الله را جمع کن جمله1385 ميشود عدد مجد را که چهل و هفت ميشود از آن جمله تفريق کن تتمه 1338ميشود سيم آنکه عدد يظهر عدل الله و الناس اولا که جمله 1255 ميشود جمع کن و عدد ميم المجد را که (167) باشد از آن تفريق کن تتمه 134 مطابق با بعثت ظاهري که با هجرت است هزار وسيصدو سي و شش خواهد شد يعني ميم بزرگوار از آل محمد ظهور خواهد فرمودو عدلا الهي را در ميانه مردم از اول تا آخر ظاهر و علانيه و آشکار خواهد ساخت کما اينکه بتحقيق روايت کرديم از سلطان سرير ارتضي علي بن موسي الرضا عليه الاف التحيه و الثناء مراد او معلوم نيست که تاريخ ظهور راروايت کرده با خود ظهور را ولي چون ظهور آن حضرت معلوم بوده ظاهر اينست که همين عبارت تاريخيه را از حضرت رضا نقل کرده و الله اعلم اما س ديگر از اين مژدها چه داري ج ايضا درهمان کتاب اشعاري از شيخ عبدالرحمن بسطاني نقل کرده و يخرج حرف الميم من بعد شينه بمکه نحو البيت بالنصر قد علا فهذا هو المهدي بالحق ظاهر سيئاتي من الرحمن للخلق مرسلا و يملاء کل الارض بالعدل رحمه و يمچو ظلام الشرک و الجود اولا ولايه بالامر من عند ربه خليفه خير المرسلين من عالم العلاس خواهش بيان تاريخ و معني آنها را دارم ج عدد بعدشينبه بمکه نحو البيت بالنصر را جمع کن جمله خواهد شد حرف ميم که چهلست از آن تفريق کن تتمه مطابق بعثت ميشود ده سال در مکه را منها کن سمه هجري خواهد شد يعني و خروج خواهد فرمود قائم الهادي حجه بن الحسن که با حرف الميم عددش مطابق است از بعد زحمات آن حضرت در مکه جانب خانه کعبه نشرت زيادي الهي بتحقيق بر همه اهل عالم بلندي وارد پس آن مهدي است که بحق ظهور خواهد فرمود بزودي مياورد از جانب حضرت خداوند رحمن براي خلايق فرستاده شده را يعني قران کامل را و تمام روي زمين را پر خواهد فرمود بعدالت و رحمت و آثار تاريکهاي شرک وجور را که عالم کبر شده باشد از اول نحو خواهد فرمود بدانيد که ولايت و سلطنت آن حضرت از نزد پروردگار آن حضرت است و جانشين حضرت خيرالمرسلين است از جانب خداوند علي اعلي س از کلمات بزرگان ديگر چيزي داريد ج در کشکول شيخ بهاءالدين قدس سره از خواجه نصيرالدين طوسي طيب الله و مسند رباعي فارسي را نقل ميفرمايد دردور زحل خروج مهدي است جرم دجل و جاليان است در آخر واو واوک زاء چون نيک نظر کني همان است س يعني چه ج فارسي است خودت بفهم س مشکلست ج معماچه حل گشت آسان شود بدانکه زحل دو معني دارد اول زحل بتخفيف لام اسم ستاره است معين ميگويند که بيست و هرسال و نيم و يکروز کم دور ميزند هميشه دور زحل است پس نظر اين شخص جليل براينست که عدد زحل چهل و پنج است لهذا چهل و پنج دور که گذشت درآن دور خروج مهدي خواهد بود و هزار و سيصد و سي و هفت سال دو ماه و نيم ازهجرت باندازه چهل و پنج دور زحل است و قبل از اتمام اين مدت ظهور خواهد فرمود دليل بر اين خروج مهدي است که جمله ميشود که نزديک اين تاريخ است نه خيلي پيش نه خيلي بعد که لوث وجوددجال و اصحاب دجال از صفحه روزگار منقطع خواهد شد در آخر واو يعني سنه 1336 و اول زاء يعني سنه 1327 پس انشاء الله بعد از 1335 و قبل از 1338 منتظر و اميدوار فرج امام زمان باشيد اگر حقير زنده نمانم سلام ان من بانحضرت برسانيد و پاي او را از جانب من بوسه زنيد و معروض داريد که غلام شما محمد باقر اميدوار بود که در حضور مبارک خدمتها کند تا در رکاب ظفر انتساب شما جام شهادت نوشد اگر راي مبارک اقتضا فرمايد او و والد اورا زنده فرمائيد و قلب آنها را در دوستي خود محکم فرمائيد و حوائج آنهارا برآوريد چون نيک نظر کني همان (1326) است دويم زحل بتشديد لام بمعني شتر سرکش ميباشد کنايه از سفياني ملعون است که چون شتر مست جمله بمردم خواهد نمود در دور او خروج مهدي خواهد شد زحل خروج مهدي جرم دجل و دجاليان جمله 1338
[ صفحه 13]
ميشود که لام مدغم در زحل و ياء مدغم در مهدي را حساب کنيم واقعا از اين اشعار خيلي جلالت خواجه نصير رضوان الله عليه ظاهر ميشود که از زمان هلاکوخان از روي نجوم يا احاديث استخراج نموده و سه تاريخ در يک ياعي برمز بيان فرموده که تا کنون کسي در صدد شرح آن برنيامده مگر حقير که لسان العلماء هستم و الاصدق لسان العلماء مشگل است س خيلي اميداور شدم ديگر چه داريد که قوت قلوب بيشتر شودج ايضا اين بزرگواري فرمايد در الف ثلثين دو قران ميبينم و زمهدي و دجال نشان ميبينم يا مللک شود خراب يا گرددين ستري است نهان و من عيان ميبينم س يعني چه ج الف بحساب ظاهر 111 ميشود ثلثين دو بحساب باطن که باز برو بينه حساب کنيم جمله 1347 ميشود از بعثت ظاهري ده سال موضوع تتمه 1337 يا آنکه ثلثين جمع ثلاث است الف را با سه ثلاث بنويس 1333 دو را هم بنويس 1325 ميشود بعضي نسخ سه قران ميبينم بوده لهذا 1336 ميشود و همين توجيه اولي است يعني در هزار و سيصد و سي و پنج يا شش قران کواکب ميبينم که بزودي خروج و ظهور خواهند نمود ياآنکه عدد الف و ثلثين دو و زمهدي و دجال جمله 1337 يا مدغم در مهدي و جيم مدغم در دجال هم جا بشود مطابق با رباعي اول او خواهد در اين سنه 1337 قران کوکب سعد و کوکب نحس را ميبينم و از مهدي و دجال نشانه و علامه مي بينم تو بغاملک مغير گشته دو وقت غلط زير و زبرتر گشته در سال غليب اگر يماني بيني ملک و ملل و ملت و دين برگشته س يعني چه جواب بعضي غلب نقل کند بعضي در سال غلت خوانند و معلوم است که هر دو غلط است بلکه بيا صحيح است ولي بايا زيرا عدد غلط بيش از غلت است پس غليب بايد باشد تامناسب بانعا و غلط باشد که از هزار سه ملک رو بخرابي ميگذارد و در هزار سي نه خرابتر ميشود تا خرابي عالم باندازه ميشود که علاج ندارد مگر ظهور امام زمان عج که دوباره اصلاح مملکت و ملتها و مذهب و دين فرمايد در سال غليب س غليب بحسب عدد 1042 ميباشد و سالها از آن گذشته و دين بحال اول برنگشته و امام زمان ظاهر نشده ج در سال غليب را حساب کن جمله1337 ميشود و مطابق با اشعار خواجه عليه الرحمه است قريب بهمين شعر خواجه نصيرالدين طوسي ره ميفرمايد درسال غرن ملک مکدر گردد در سال غرس زيرو زبرتر گردد در سال غرع اگر بماني زنده ملک و ملل و ملت و دين برگردد در سال غرف زطوس آيد شخصي جمله 134 برگردد و زمان و خوشتر گرددبعضي در سال غرن بغين معجمه که (1250) مطابق با (1240) هجري ملک مکدر گردد و شايد اشاره بجنگ روسيه با ايران متصرف روسيه هفده شهر از ايران باشد در سال غرس بغين معجمه که(1260) ميباشد مطابق با (1250) هجري ملک زير و زبرتر گردد و شايد اشاره بجنگ انگليسها با ايران و جنگ بوشهر و قتل کردن انگليسها جمع کثيري از اهل هند را و بناحق بردن ملک سند و بلوچستان را از ايران در سال غرع بغين معجمه که (1270) باشد مطابق با (1260) هجري اگر بماني زنده ملک و ملل و ملت و دين برگردد شايد خبر داده از فتنه حضرات بابيه و شخيه و قاد يانيه و بهائيه و ازليه و انفديه که هر يک بنوعي از دين برگشتند و جمعي مرتد شدند چنانچه ميرزا علي محمد پسر ميرزا رضاي شيرازي بزاز در سنه 1262 ادعاي با بيت و حاج محمد کريم خان دعوي رکنيت کرد و هنوز فتنه آنان باقي است و دين هر يک منشعب شده چند فرقه شدند و امثال اينها در ممالک ديگر نيز واقع شده واقعا عجب پيشين گوئي فرموده بعد خواسته خبر ازظهور حضرت حجه بدهد برمزيکه همه کس نفهمند و لفظي را آورده که شبيه با لفاظ سابقه باشد و هم نباشد لهذا فرموده در سال غرف زطوس آيد شخصي در سال غرف زطوس آيد شخصي که جمله 134 ميشود مطابق با سنه 1336 هجري برگرددزمان و خوشتر گردد يعني چنانچه اديان مختلفه تا آنوقت پيدا شده زمانه برگردد و يک دين شود و بهتر و خوبتر از زمان پيش شود و عدل و داد عالم رافرا گيرد و غرف بغين مهمله و زاء معجمه است نه بغين معجمه و الا غلط صرف است و مراد از آنشخص که از طرف طوس رو بايران آيد قطب دائره امکان سلطان السلاطين امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف خواهد بود چنانچه در دارالسلام از ثوبان از حضرت رسول روايت کند که فرمود چون علمهاي سياه را که از سمت خراسان ديديد در نزد ايشان دويد هر چند با دست و پا ماننداطفال باشيد زيرا که مهدي خليفه خدا در ميان آنها باشد ايضا بروايت ثوبان فرمود چون از سمت مشرق عللمهاي سياه با مردان آهنين دل در رسند بنزد ايشان رويد هر چند براه رفتن با دست و پا بر بالاي برف باشيد و با ايشان بيعت کنيد زيرا که او خليفه خدا حضرت مهدي امام زمان است فائده مهمه و للخاتمه تتمه قال بعض العارفين ان الحروف سر من اسرار الله تعالي و العمل بها من اشرف العلوم المخزونه وهو من العلم المکنون المخصوص به اهل القلوب الطاهره من الانبياء و الاولياء و هو الذي يقول فيه محمد بن علي الحکيم الترمدي علم الاولياء فافهم و لابد للشارع في علم الحروف من معرفه علم الصخيف کتب علي عليه السلام خراب البصره بالريح يعني بالزبخ قال الحافظ الذهبي ما علم لتصحيف هذه الکلمه الا بعد الماتين من الهجره لان بالقر مط الزبخي خربت البصره و اعلم ان الله تبارک و تعالي قال و علم آدم الاسماء کلها يعني الحروف المحيطه بکل نطق و هي اثنان وثلاثون حرفا تحويي جميع لغات الناطقين في الموجودات کلها مع اختلاف السنتهم و لغاتهم فمنها ثمانيه و عشرون عربيه بعدد منازل القمر و منها اربعه عجميه و هي پ چ ژک قال جعفر الصادق عليه السلام علم الله الادم الاسماء بالقلم الذي في اللوح المحفوظ و قيل ان الحروف کانت تتشکل لادم في قوالب نورانيه عند اراده مسماها و هي خاصه الله التي اختصه الله تعالي بها و علمه الله سبعين الف باب من العلم و علمه الف حرفه و انزل عليه تحريم الميته و الدم و لحم الخنزير و انزل عليه الحروف المعجم في احدي و عشرين ورقه اشاره الي ان الدنيا سبعه ادوار اي سبعه آلاف سنه و انزل عليه عشر صحائف و فيها الف لغه و قد بين الله فيهاتم اخبار الدنيا و ما يکون فيها في اهل کل زمان و ذکر صورهم و سيرهم مع انبياتهم و اممهم و ملوکهم و عبيدهم و رعاياهم و ما يحدث في الارض و في الينابيع عن الشيخ محيي الدين الطائي الاندسي في حل صحيفات الجفريه قال و قد شرح کتاب ادريس تنکلو شاه البابلي
[ صفحه 14]
و ثابت بن قره الحراني و لما الطلعني الله علي العلوالم الماضيه سئلت ادريس عن شرحيهما فقال انهما لا يعلما الا ظاهره و انه الي الان مقفل فحله لي و الامام علي ورث علم الحرف من سيدنا محمده و اليه الاشاره بقوله انا مدنيه العلم و علي بابها فمن اراد العلم فعليه بالباب و قدرت علي کرم الله وجهه علم الاولين و الاخرين و ما رايت فيمن اجتمعت بهم اعلم منه قال ابن عباس اعطي الامام علي کرم الله وجهه تسعه اعشار العلم و انه لاعلمهم بالعشر الباقي و هو اول من وضع مربع مائه في مائه في الاسلام و قد صنف الجفر الجامع في اسرار الحروف و فيه ماجري للاولين و ما يجري للاخرين و فيه اسم الله الاعظم و تاج آدم و خاتم سليمان و حجاب اصف و کانت الائمه الراسخون من اولاده يعرفون اسرار هذا الکتاب الرباني و الباب النوراني و هو الف و سبعماته مصدر المعروف بالجفر الجامع و النور اللامع و هو عباره عن لوح القضاء و القدر ثم الامام الحسين ورث علم الحروف من ابيه کرم الله وجهه ثم الامام زني العابدين ورث من ابيه ثم الامام محمد الباقر ورث من ابيه ثم الامام جعفر الصادق ورث من ابيه و هوالذي غاض في اعماق اعواده و استخرج درره من اصداف اسراره و حل معاقد رموزه و فلک طلاسم کنوزه و قال الامام جعفر الصادق علمنا غاير و مزبور و کتاب مسطور في رق منشور و نکت في القلوب و مفاتيح اسرار و الغيوب و نقرفي الاسماع و لا ينفر عنه الطباع و عند قال الجفر الابيض والجفر الاحمر الجفر الاکسير و الجفر الاصغر و منا الفرس الغواص و الفارس القناص فافهم هذا للسان الغري بو البيان العجيب قيل ان الجفر يظهر في آخر الزمان مع الامام محمد المهدي و لا يعرف عن الحقيقه الا هو کان الامام علي من اعلم الناس بعلم الحروف و اسرارها و قال الامام علي سلوني قبل ان تفقدوني فان بين جنبي علوما کالبحار الزواخر و اعلم ان هذالجفر هو التکسير الکبير الذي ليس فوقه شي ء و لم يهتد الي وضعه من لدن آدم الي الاسلام غير الامام علي کرم الله وجهه کل ذلک ببرکه تعلم خير الانام و مصباح الظلام محمد افضل الصلوه و اتم السلام و لما کنت في يده بجايه سنه عشر و ستماته اجتمعت بادريس و حللت عليه الثمانيه و اللعشرون سفرا بکمالها و اهدي الي علمه علي احسن حال فهذ الذي حملني علي اخراج کتاب سهل الممتنع و ما سلم من الخطاء الا المعصوم و ما منا الا له مقام معلوم و ان الامام جعفر الصادق وضع وفقا مسدسا علي عدد حرف الف الذي هو کافي و کان يخرج منه علوما کالبحر الزواخر و ان اردت حله علي الحقيقه فانظر في کتاب شق الجيب يظهر لک سر ذلک و کان لسيدي الشيخ ابوالحسن الشاذلي له فيه تصرف غريب قال سيدي الشيخ ابو مدين المغربي ما رايت شيئا الا رايت شکل الباء فيه و ذلک کان اول البسمله و هي آيه من کل سوره و قال ما من رسم يرسم الاوله خاصيه حتي الحيه اذا قست علي التراب و قداودع الامام جعفر الصادق في السرالاکبر من الجفر الاحمر سر کبير ولا نبيئک الامثل امام خبير فان عرفت سر وضعه وضعت الجفر جميعه و ذکرت بعض هذه الاسرار في الفتوحات المکيه فلمااراد الله ان يثبت الحجه لادم علي الملائکه و اراد آن آدم احق بالخلافه منهم لفضل علمه فمن وصل الي هذه الفضيله فقد اختصه الله تبارک و تعالي من بين عباده و جعله افضل اهل زمانه و لم يهتدون الي سرا يقع الا امام العلوم باب مدينه المعصوم و حللنا نزد يسيرا في شق الجيب فيما يتعلق بالمهدي و خروجه اخرج يا امام تعطل الاسلام ان الذي فرض عليک القران ارادک الي معاد اذا دار الزمان علي حروف ببسم الله فالمهدي قاما و يخرج بالحطيم عقيب صوم الا اقرئه من عندي السلام و عن الشيخ الکبير عبد الرحمن البسطامي و يظهر ميم المجد من آل محمد و يظهر عدل الله في الناس اولا کما قدروينا من علي الرضا و في کنز علم الحرف اضحي محصلا و عنه ايضا و يخرج حرف الميم من بعد شينه بمکه نحو البيت بالنصر قد علا فهذا هو المهدي بالحق ظاهرا سياتي من الرحمن للحق مرسلا و يملا کل الارض بالعدل رحمه و يمجو ظلام الشرک و الجورر اولا ولايه بالامر من عند ربه خليفه خير الرسل من عالم العلا و عن الشيخ محي الدين في کتابه المسمي بعنقاء المغرب فعند فنا خاء الزمان و دالها علي فاء مدلول الکروريقوم مع السبعه الاعلام و الناس غفل عليهم بتدبير الامور حکيم فاشخاص خمس و خمس و خمسه عليهم تري امر الوجود يقوم و من قال ان الاربعين نهايه ه لهم فهو قول يرتضيه کليم و ان شئت اخبر عن ثمان و لا تزد طريقهم فرد اليه قويم فسبعتهم في الارض لا يجهلونها و ثامنهم عند النجوم لزيم وعن الشيخ صدرالدين القونوي في شانه وعلامه ظهوره يقوم بامرر الله في الارض ظاهرا علي رغم شيطانين بنمحق الکفر يويد شرع المصطفي و هو هيمه و يمتد من ميم باحکامها يدري و مدته ميقات موسي و جنده خيار الوري في الوقت يخلو عن الحصر علي يده محق اللئام جميعهم بسيف قوي المتن علک ان تدري حقيقه ذاک السيف و القائم الذي تعين للدين القويم علي الامر لعمري هو الفرد الذي بان سره بکل زمان في مطاه يسري تسمي باسماء المراتب کلها خفاء و اعلانا کذاک الي الحشر اليس هو النور الاتم حقيقه و نقطه ميم منه امدادها يجري يفيض علي الاکوان ما قدافاضه عليه اله العرش في ازل الدهر فماثم الا الميم لا شي ء غيره و ذوالعين من نوابه مفرد العصر هو الروح فاعلمه و خذ عهده اذا بلغت الي مد مديد من العمر کانک بالمذکور تصعدراقيا الي ذروه المجد الاثيل علي القدر و ماقدره الا الف بحکمه الي حدمرسوم الشريعه بالامر بنا قال اهل الحل و العقد و اکتفي بنصهم المبثوث في صحف الزبر فان تيغ ميقات الظهور فانه يکون بدور جامع مطلع الفجر بشمس تمد الکل من ضوء نورها و جمع دراي الاوج فيها مع البدر وصل علي المختارمن آل هاشم محمد المبعوث بالنهي و الامر عليه صلواه الله مالاح بارق و ما اشرقت شمس الغزاله هفي الظهر و ال و اصحاب اولوا الجود و التقي صلوه و تسليما بدومان للحشر و عن ابو هلال المصري استاد محيي الدين اذا حکم النصاري في الفروج و غالوا في البغال و في السروج و ذلت دوله الاسلام طرا و صار الحکم في ايدي العلوج فقل للاعور الدجال هذا زمانک ان عرفت علي الخروج و نقل ايضا عن الشيخ محيي الدين في العلائم ولابد للروم مما ينزل حلبا مدجين باعلام و ابواق و الترک تحشر من نصيبين من حلب ياتوا اکراد يس في جمع و افسراق کم من قتيل يري في الترب منجدلا في رمستين بدا کالماء مهراق و لا تزال جيوش الترک سائره حتي تحلوا بارض القدس عن ساق والترک يستجد المصري حين تري في جحفل الروم غدرا بعد ميساق و يخرج الروم في جيش لهم جلب الي اللقاء بارقال و اعناق و تخرب الشام حتي لا ابخيار لها من روم و روس و افريخ و بطرءاق وتنشر الرايه ه الصفراء في حلب من کف قيل يقول الحق مصداق ياا وقعه لملوک الارض اجمعها روم و روس و افربخ و بطراق ويل الاعاجم من ويل يجل بهم من واد و حل من روس و اعناق ياخذهم السيف من ارض الجبال فلا يبقي ببغدادمنهم فارس باق و تملک الکرد بغداد و ساحها الي خريسان من شرق و لاعراق و تشرب اتشا و السرحان مائهما بالامن من غير ارجاف و افراق و تاتي الصيحه العظمي فلا احد ينجو امن حکمه و لا باق و الله اعلم بعد ذلک ماذا يکون ويبقي الواحد الباقي
[ صفحه 15]