بازگشت

نجمه 12


ايضا در بحار است که مفضل عرض کرد که اي آقاي من آيا در آن زمان دار الفاسقين يعني بغداد چگونه ميباشد فرمود در لعنت خدا و غضب او بسياري فتنه ها آن را خراب ميگرداند و در حالت خرابي باقي ميگذارد واي بر آنجا و بر کسي که در آنجا باشد از شر بيدقهاي زرد و از بيدقهائيکه از مغرب زمين ميايند و ازکلب جزيره و ازشر بيدقهائيکه از هر دور و نزديک بانجا رومياورند بخدا سوگند ياد ميکنم هر آينه بانجا عذابي نازل ميشود گونه گونه عذابها که مانند آنها از ابتداي عالم تا آنهاي آن بساير امتان گمراه و گردنکش هرگز نازل نشده و هر آينه بانجا عذابي نازل ميشود که مانند آن را هيچ چشم نديده و هيچ گوش نشنيده و طوفان اهل آنجا نميشود مگر با شمشير واي بر کسيکه در آنجا براي خود مسکن قرار بدهد زيرا که هر که در آنجا اقامه نمايد در شقاوتش باقي ميماند هرکه بيرون رود در رحمت خدا ميباشد بخذا سوگند ياد ميکنم هر آينه اسباب دنيويه براي اهل آنجا چنان فراهم آيدکه گفته ميشود که دنيا عبارت است از آنجا و بهشت نيست مگر عمارتها و قصورآن و حور العين نيست مگر دختران آنجاو ولدان مخلدون عبارت است از پسران آنجا و هر آينه چنان گمان کرده ميشودکه خداي تعالي روزي بندگان را قسمت نکرده مگر باهل آنجا و هر آينه در آنجا افترا بستن بخدا و رسول او و حکم کردن بخلاف احکام کتاب خدا و شهادت دروغ و شرابخواري و فجور و خوردن خبائث و ريختن خونهاي ناحق بحدي واقع ميشود که در همه دنيا واقع نميباشد مگر کمتر از آنها بعد از آن خداي تعالي آنجا را با اين فتنها و لشکرها و بيدقها خراب ميگرداند بنوعيکه هر که در آنجا گذر نمايد گويد که بغداد در آنجا نبوده بعد از آن حسني که او جواني است خوشروي در سرزمين ديلم خروج ميکند و باو از فصيح صدا مينمايد که اي ال احمد اجابت نمائيد و قبول کنيد دعوت کسي را که خلايق بر غيبتش تاسف ميخوردند و در اطراف ضريح جدش رسول خدا ندا خواهد کرد در آنحال باو اجابت ميکنندخزينه هائيکه در طالقانند چه خزينها که از طلا و نقره نيستند بلکه پاره مردانند که مانند پارهاي آهنند بر اسبهاي سفيد سوار شده و حربه ها بدست گرفته ميباشند و ظالمان را بقتل ميرسانند تا وقتيکه وارد کوفه ميشود در حالتيکه اکثر روي زمين را از خبائث و جور ظالمان صاف و پاک گردانيده ميباشند و آنجا را براي خودنزول و مقام ميگيرند بعد از آن خبر مهدي باو و اصحاب او ميرسد در آنحال اصحاب حسني باو گويند که اي پسر پيغمبر خدا اين مرد کيست که در مملکت ما فرود آمده حسني گويد بيائيد بيرون برويم تا به بينيم که او کيست و غرضس چيست بخدا سوگند ياد ميکنم هر آينه حسني بخدمه آن حضرت بيرون ميرود و عرض ميکند که اگر تو مهدي ال محمدي پس کوعصاي جدت رسول خدا و انگشتر و لباس وزرهش فاضل نام و عمامه اش سحاب نام وماديانش يربوع نام و اشترش عصبا نام و استرش دلذل نام و الاغش يعفور نام و اسب نجيبش براق نام و کو مصحف اميرالمومنين در آنحال آن حضرت اينها را بيرون مياورد و عصا را بردارد و در بالاي سنگ سختي ميکارد ناگاه سبز شده شاخ و برگ مياورد و غرضش از نمودن اين معجزه اين است که اصحاب حسني فضيلت آن حضرت را بدانند تا اينکه باو بيعت نمايند در آنحال حسني از راه تعجب بانحضرت گويد الله اکبر دستت را دراز کن تا بيعت نمائيم آن حضرت دست مبارکش را دراز کرده حسني با لشکرش باو بيعت ميکنند مگر چهل هزار نفر که صاحبان قرانها و مشهور بطائفه زيديه اند ايشان بيعت نميکنندزيرا که ميگويند حکايت رويانيدن عصا نيست مگر سحر عظيم در آنحال هر دو لشکر بهم آميخته با يکديگر ميجنگند مهدي بطائفه زيديه که از بيعتش روگردانيده اند رو مياورد و موعظه و نصيحت ميکند و تا سه روز ايشان را بسوي حق ميخواند پس ايشان نمافزايند مگر طغيان و کفر را در آنحال ميفرمايد تا همه ايشان را بقتل ميرسانند بعد از آن باصحاب خويش ميفرمايد که قرانها را از ايشان بگيريد و بگذاريد تا اينکه براي ايشان باعث صرت گردد چنانکه آنها را تبديل و تحريف و تغيير کرده اند و باحکام آنها عمل ننموده اند.