بازگشت

نجمه 07


ايضا در بحار است که مفضل خدمه حضرت صادق عرض ميکندکه اي آقاي من آيا آن هفتاد و دو نفرمرد که با امام حسين شربت شهادت نوشيده اند با اصحاب قائم ظهور ميکنند فرمود از ايشان امام حسين در حالتيکه عمامه سياه در سرگذاشته با دوازده نفر از مومن از شيعه علي ظهورميکند مفضل عرض کرد که اي آقاي من آيا با امام حسين پيش از قيام و ظهورقائم بيعت ميکنند فرمود نه با مفضل زيرا که هر بيعتي که پيش از ظهور قائم منعقد ميشود بيعت کفر و نفاق و خدعه است خداي تعالي به بيعت کننده وبيعت کرده شده لعنت ميکند بلکه يا مفضل قائم پشت بکعبه داده دست مبارکش را دراز ميکند دستش مانند آفتاب روشن و نوراني مينمايد و ميفرمايد ايندست خدا است و از جانب خدا است و با امر خدا است بعد از آن اين آيه کريمه را تلاوت ميفرمايد ان الذين يبايعونک انما يبايعون الله يدالله فوق ايديهم فمن نکث فانما ينکث علي نفسه الخ يعني بدرستيکه آنانکه بتو بيعت ميکنند اينست جز اين نيست در حقيقت بخدا بيعت کرده اند دست خدا در بالاي سر ايشان است پس هر که بيعت را بشکندضرر بر نفس خود زده و اول کسيکه دست مبارک آن حضرت را ميبوسد جبرئيل باشدبعد از آن بانحضرت بيعت ميکند بعد ازاو ملائکه و نجباء جن و بعد از ايشان نقبا بيعت ميکنند و اهل مکه باواز بلند صدا مينمايند و ميگويند که اين مرد کيست که در پيش بيت الله است و اين جماعه کيانند که در نزد اويند و چيست اين علامه و معجزه که امشب ديديم و حال آنکه تا حال مانند آن ديده نشده پس بعضي از ايشان ببعضي ديگر گويد که اين مرد همان صاحب بزهااست و بعضي از ايشان ببعضي ديگر گويدکه نگاه کنيد و به بينيد که يکي را از اين جماعه که در نزد آن مردند ميشناسيد ايشان گويند که هيچيک از ايشان را نميشناسيم مگر چهار نفر را از اهل مدينه و ايشان فلان و فلانند و نامهاي ايشان را ميشمارند و اين قضيه در اول طلوع آفتاب اين روز واقع ميشود در وقتيکه آفتاب در آمد و روشن گرديد صدا کنند از جرم آفتاب با زبان عربي فصيح بنوعيکه همه اهل آسمانها وزمينها آن را ميشنوند خلايق را ندا ميکنند که اين جماعه خلايق اين مرد مهدي ال محمد است و او را با نام جدش رسول خدا مينامند و کينه او را هم ذکر ميکند و او را بامام حسن عسکري وامام علي النقي تا بامام حسين عليه السلام نسبت ميدهد و ميگويد که باو بيعت کنيد و تابع شويد تا اينکه هدايه بيابيد و بامرش مخالفت نکنيد که گمراه ميشويد در آنحال اول کسانيکه دست مبارک آن حضرت را ميبوسندملائکه ميباشند بعد از ايشان جن بعد از آن نقبا دست مبارکش را ميبوسند و گويند که شنيديم و اطاعه کرديم و از خلايق هيچ شنونده نميماند مگر اينکه اين ندا را ميشوند و خلايق از اهل بيابان و اهل بلد و اهل دريا روي آورند و بعضي با بعضي ديگر سخن ميگويند و بعضي از بعضي ديگر آن چيزي را که با گوشهاي خود شنيده اند ميپرسند که اين چه ندا بود که شنيديم وقتيکه آفتاب بغرروب نزديک شده صدا ميکند که اي گروه خلايق پروردگار شمادر وادي يا پس که از سرزمين فلسطين است ظهور نموده او عثمان بن عنبسه اموياست از اولاد يزيد بن معويه باو بيعت کنيد تا اينکه هدايه يابيد و باوي مخالفت نورزيد که گمراه ميشويد درآن حال ملائکه و جن و نقباء سخن او را برآورد ميکنند و او را تکذيب مينمايند و باو ميگويند که سخنت را شنيديم و اطاعت نکرديم در آنحال هيچ شکاک و اهلريب و منافق و کافر نميماند مگر اينکه بسبب نداي دويم گمراه ميباشد و آقاي ما قائم پشت بکعبه ميدهد و ميفرمايد که اي گروه خلايق آگاه شويد هر که بادم و شيث ميخواهد نگاه کند هر آينه منم آدم و شيث يعني در اخلاق و اوصاف و هر که ميخواهد که بنوح و پسرش سام نگاه کندهر آينه منم نوح و سام آگاه شويد هر که ميخواهد که بابراهيم و اسمعيل نگاه کند هر آينه منم ابراهيم و اسمعيل و هر که ميخواهد که بموسي و يوشع نگاه کند هر آينه منم موسي و يوشع آگاه شويد هر که ميخواهد که بعيسي و شمعون نگاه کند هر آينه منم عيسي و شمعون آگاه شويد هر که ميخواهد بمحمد و علي صلوات الله عليهما نگاه کند هر آينه منم محمد و علي اميرالمومنين عليهما السلام آگاه شويد هر که ميخواهد که بحسن و حسين عليهما السلام نگاه کند هر آينه منم حسن و حسين آگاه شويد هر که ميخواهد که با ائمه که از اولاد حسين اند نگاه بکند هر آينه منم ائمه عليهم السلام و خواهش مرا اجابت نمائيد و قبول کنيد بدرستيکه بشما خبر ميدهم پاره چيزها را که بشما خبر داده شده و پاره چيزها که خبر داده نشده و هر که کتابها و صحف خدا را خوانده از من بشنود و بعد از آن بخواندن و صحفيکه خدا بادم و شيث نازل گردانيده ابتدا ميکند در آنجا امه آدم و شيث که ملقب بهبه الله است گويند که بخدا سوگند ياد ميکنيم هر آينه صحف حق اينست که آن حضرت ميخواند هر آينه بما آموخت پاره چيزها را که در آن صحف ندانسته بوديم و چيزها را که بما مخفي مانده بود و پاره چيزها را که از آن صحف سقط شده و تبديل و تحريف گرديده بود بعد از آن صحف نوح و ابراهيم و توريه و انجيل و زبور را ميخواند پس اهل تورنج و اهل انجيل واهل زبور گويند که بخدا سوگند ياد ميکنيم هر آينه اينست حق صحف نوح و ابراهيم که از آن اصلا سقط نشده و تبديل و تحريف نيافته و بخدا سوگند ياد ميکنيم هر آينه اينست توريه جامعه و زبور تمام و انجيل کامل و اينها چند برابر آن کتابهائي است که ما خوانده ايم بعد از آن قران را تلاوت ميفرمايد آنگاه مسلمانان گويند که بخدا سوگند ياد ميکنيم هر آينه اينست آن قران حق که خداي تعالي بمحمد صلي الله عليه و آله نازل گردانيده و از آن هرگز آيه و يا کلمه انداخته نشده و تبديل و تحريف در آن واقع نگشته بعد از آن دابه الارض در ميان رکن و مقام ظاهر ميشود و بر روي پيشاني مومن مومن مينويسد و بر پيشاني کافر کافر بعد از آن مرديکه رويش به پشت و پشتش بسينه برگردانيده شده بنزد آن حضرت ميايد و در پشتش ميايستد عرض ميکند که اي سيد من مژده آورده ام ملکي از ملائکه بمن امر کرد که بخدمه تو بيايم و مژده هلاکت سفياني را در بيدا بخدمه رسانم آن حضرت ميفرمايد که قصه خود و قصه برادرت را بيان کن آن مرد گويد که من و برادرم در لشکر سفياني بوديم و ممالک را از دمشق تا ببغداد خراب کرديم و آنها را خراب گذاشتيم و کوفه و مدينه را خراب کرديم منبر رسول خدا را در مدينه شکستيم و استرهاي ما بمسجد رسول خدا فضله انداختند از آنجا بيرون آمديم در حالتيکه سيصد هزار نفر بوديم و اراده خراب کردن نيست الله و قتل اهل مکه داشتيم وقتيکه به بيدا رسيديم درآخر شب در آنجا منزل کرديم ناگاه صيحه کننده صيحه کرد که اي بيدا اين قوم ستمکار را هلاک گردان در آن حال زمين شکافته شده همه ايشان را فرود برد بخدا سوگند ياد ميکنم هر آينه ازآن اردو عقال شتريهم باقي نماند و آن ريسماني است که بان زانوي شتر را



[ صفحه 128]



ميبستند پس هيچ چيز از آن اردو باقي نماند مگر برادرم و من ناگاه ديدم ملکي سيلي بروي ما زده رويهاي ما به پشت برگشت چنانکه ميبيني بعد از آن آن ملک ببرادرم گفت که اي نذير يعني اي ترساننده واي بر تو برو بدمشق نزدسفياني ملعون و او را با ظهور مهدي ال محمد بترسان و بگو که خداي تعالي لشکر تو را در بيداء هلاک گردانيد بعد از آن بمن گفت که اي بشير يعني مژده دهنده برو در مکه بنزد مهدي و مژده هلاک شدن ظالمان را باو برسان وبا دست او توبه کن که توبه تو را قبول خواهد کرد پس قائم دست مبارکش را برروي وي ميکشد رويش برميگردد و راست ميشود چنانکه اول بوده و او بانحضرت بيعت ميکند و در خدمتش ميباشد.