بازگشت

نجمه 18


بدانکه چهل و سيم از خصايص آن حضرت جايز نبودن هفت تکبير بر جنازه احدي بعد از حضرت امير المومنين جز بر جنازه آن جناب چنانچه در بحار در حديي وفات آن حضرت روايتکرده که در ضمن وصاياي خود بامام حسن بعد از ذکر کفن و حنوط و بردن تا موضع قبر شريف فرمود آنگاه مقدم شو اي ابا محمد و نماز کن بر من ايفرزندم حسن و هفت تکبير بگو بر من و بدانکه حلال نيست اينعمل براي احدي غير از من مگر بر مرديکه بيرون ميايددر آخر الزمان اسم او قائم مهدي است از فرزندان برادر تو حسين عليه السلام راست ميکند اعوجاج حق را چهل و چهارم قتل رجال العين که از عذابهاي الهي است براي اهل قبله چنانچه در تفسير علي بن ابراهيم مروي است از جناب باقر که تفسير فرمود عذاب در آيه شريفه قل هو القادر علي ان يبعث عليکم عذابا من فوقکم بدجال و صيحه و فرمودند هيچ پيغمبري نيامده مگر آنکه ترساند مردم را از فتنه دجال چنانچه در کمال الدين از رسولخدا روايت نموده و چه گونه فتنه نباشد با آن هيئت و استعداديکه او بيرون ميايد در سال قحط شديد و همه آفاقرا سير کند جز مکه و مدينه و حسن بن سليمان حلي در مختصر بصاير روايتکرده از امير المومنين که فرمودهر که خواهد با شيعه دجال مقاتله کندپس مقاتله کند با آنانکه ميگويند بر خون فلان و ميگريند بر اهل نهروان و بدرستي که کسيکه ملاقاتکند خدا را باايمان باينکه فلان مظلوم کشته شده ملاقاتکرده خدايرا در حالتيکه بر او غضبناک است و درک ميکند دجال را پس کسي گفت يا امير المومنين پس اگر بميرد پيش از آن فرمود مبعوثميکند خداوند او را از قبرش تا اينکه ايمان مياورد باو برغم انفش و گذشت از کمال الدين که آن ملعون در عقبه افيق شام بدست آن حضرت کشته ميشود و نيز روايتکرده از جناب صادق که فرمود خداوند تبارک و تعالي چهارده نور آفريد پيش از آنکه بيافريند خلق را بچهارده هزار سال پس آن ارواح ما است پس کسي گفت يابن رسول الله کيستند چهارده تن فرمود محمد و علي و فاطمه و حسن و حسين و ائمه از فرزندان حسين عليهم السلام که آخر ايشان قائمي است که برميخيزد بعد از غيبتش پس ميکشد دجال را و پاک ميکند زمين را از هر جور و ظلمي و بعضي عامه نسبت قتل آنلعين را بجناب عيسي ميدهند و ما ازشرح حال دجال اعراض نموديم چون غرض هم غير از آنست چهل و پنجم انقطاع سلطنت جبابره و دوله ظالمين در دنيا بوجود آن جناب که ديگر در روي زمين پادشاهي نخواهند کرد چه دولت آن حضرت متصل شود بقيامه بنا بر راي بعضي از علماء يا برجعت ساير ائمه عليهم السلام بنا بر راي جماعتي و ظواهر اخبار بسياريکه تصانيف متعدده در اينباب تاليف فرمودند يا بدولت فرزندان آن حضرت چنانچه شيخ مفيد در ارشاد فرموده که نيست بعد از دولت قائم براي او احدي دولتي مگر آنچه درروايت رسيده از سلطنت فرزندان آن جناب انشاء الله تعالي و بنحو قطع وبت نرسيده و بيشتر روايات اينست که نميرود مهدي مگر چهل روز پيش از قيامه تا آخر آنچه فرموده و مکرر حضرت صادق باين بيت مترنم بودند لکل اناس دوله يرقبونها و دولتنا في اخر الدهر يظهر و در غيبت نعماني مروي است از جناب باقر عليه السلام که فرمود دولت ما آخر دولتها است و نميماند اهلبيتي که براي ايشان دولتي است مگر آنکه سلطنت خواهند کرد پيش از ما تا اينکه نگويند هر گاه که به بينند سيره و سلوک ما را که هر گاه ما سلطنت ميکرديم سلوک مينموديم مثل سلوک اينجماعه و اينست قول خداي عز وجل و العاقبه للمتقين چهل و ششم نزول حضرت روح الله عيسي بن مريم از آسمان براي ياري حضرتمهدي صلوات الله عليه و نماز کردن در خلف آن جناب تذييلان للعبقريه يليقان للهديه الاول مخفي نماند که اگر چه بعيد نيست دعواي استقرار مذهب در اين اعصار بر افضليت ائمه اطهار عليهم السلام بر جميع انبياء و مرسلين حتي اولوا العزم که يکي از ايشانست عيسي و لکن اولا اينمسئله در اعصار سابقه از مسائل نظريه بود و جمعي مخالف بودند از علماي ما چه رسد باهل سنت که پاره ازايشان حکم بتکفير آنکس کنند که احدي غير از انبياء را ترجيح بر ايشان دهدو شيخ مفيد در کتاب مقالا فرموده که قطع کردند گروهي از اهل امامه يعني اماميه بفضل ائمه از آل محمد عليهم السلام بر تمام آنانکه پيش بودند از رسولان و پيمبران سواي پيغمبر ما محمد صلي الله عليه و اله و واجب دانستند فريقي از ايشان فضل بر جميع انبياء را سواي اولوا العزم از ايشان عليهم السلام و امتناع نمودند هر دو قول را فريقي ديگر از ايشان و قطع نمودند بفضل تمام انبياء بجميع ائمه عليهم السلام و اين بابي است که نيست براي عقول مجالي در رد و قبول آن و اجماعي نيست بر هيچ يک از آن اقوال وبتحقيق که آثاري رسيده از پيغمبر صلي الله عليه و اله در امير المومنين و ذريه او از ائمه طاهرين و اخباري از ائمه صادقين ايضا و در قرآن مواضعي است که قوت ميدهد عزم را بر آنچه فريق اول گفتند در اينمسئله الخ و ثانيا ثبوت افضليت از روي ادله و براهين مخصوص باهل انصاف ارباب دانش و بينش است عوام اهل حق را بهره نيست در آن جز اعتقادي بي پايه از روي تقلي و غير آنطايفه يا علم ندارند ياانصاف يا اطلاع پس افضليت ائمه از رسل براي همه امه چه رسد بغير ايشان بدرجه اول از ثبوت نرسيده چه رسد بانکه ضروري و وجداني شود جز براي طايفه از ايشان در بعضي از اعصار که بحد ضروري رسيده و بنزول جناب عيسي ونماز کردنش در خلف مهدي و متابعت و اطاعه کردنش آن جناب را در محضر تمام عالم که خواهند شناخت او را بتعريف الهي اينمطلب محسوس و وجداني همه جهانيان شود چه فرقي در بين اولوا العزم کسي نگذاشته و از اينجهه در اخبار نزول و نماز عيسي را از فضائل خاصه و مناقب مختصه آن حضرت قرار داده مکرر بان در مجالس و محافل افتخار ميفرمودند بلکه خدايتعالي آنرا از مناقب و مدايح آن جناب شمرده چنانچه در کتاب تحتصر حسن بن سليمان حلي مروي است در خبري طولاني که خدايتعالي بر رسولخدا فرمود در شب معراج که عطا فرمودم بتو اينکه بيرون بياورم از صليب او يعني علي عليه السلام يازده مهدي که همه از ذريه توباشند از بکر بتول آخر مرد ايشان نماز ميکند در خلف او عيسي بن مريم پر ميکند زمين را از عدل چنانچه پر شده باشد از جور و ظلم باو نجات ميدهم از مهلکه و هدايه ميکنم از ضلالت و عافيت ميدهم از کوري و شفا ميدهم باو مريضرا و در کمال الدين مروي است از رسولخدا که فرمود قسم بانکه مرا براستي به پيغمبري فرستاده که اگر نماند از دنيا مگر يکروز هر آينه طولاني ميکند خداوند آنروز را تا آنکه خروجکند در آنروز فرزندم مهدي پس فرود آيد روح الله عيسي بن مريم پس نماز کند خلف او و نيز روايتکرده از امير المومنين که فرموددر حديث دجال که او را ميکشد يعني خداوند در شام در عقبه افيق بر دست کسيکه نماز ميکند مسيح عيسي بن مريم خلف او و در اعلام الوري شيخ طبرسي مروي است از حضرت امام حسن مجتبي عليه السلام که فرمود نيست از ما احدي مگر آنکه واقع ميشود در گردن اوبيعت از طاغيه زمان او مگر قائميکه نماز ميکند روح الله عيسي خلف او و در غيبت شيخ طوسي مروي است از آن جناب که فرمود بفاطمه عليها السلام که ايدخترک من باده شد بما اهلبيت هفت چيز که داده نشد باحدي پيش از ما پيغمبر ما بهترين پيغمبرانست و آن پدر تو است وصي ما بهترين اوصياء است و آن شوهر تو است و شهيد ما بهترين شهدا است



[ صفحه 86]



و آن عم پدر تو است حمزه و از ما است کسيکه براي او دو بال سبز است که پرواز ميکند بان در بهشت و از ما است دو سبط اين امه و آنها دو پسر تو حسن و حسين است و از ما است قسم بخداونديکه نيست خدائي جز او و مهدي اين امه آنکه نماز ميکند خلف او عيسي بن مريم آنگاه دست مبارک را بر کتف حسين عليه السلام گذاشت و فرمود سه مرتبه از اينست و در کافي مروي است که آن حضرت روزي بيرون تشريف آورد مسرور و خورسند و خندان پس از سبب آن جويا شدند فرمود هيچ روز و شبي نيست مگر آنکه براي من تحفه ايست در آن از جانب خداوند آگاه باشيد که پروردگارم تحفه داده امروز بمن که نداد مثل آنرا بگذشتگان جبرئيل آمد نزد من و از پروردگارم بمن سلام رساند و گفت ايمحمد تا اينکه گفت و از شما است يعني از بني هاشم قائم که نماز ميکندعيسي بن مريم خلف او هر گاه که خداي او را بزمين فرو فرستد و در کمال الدين از جناب باقر مرويستکه ذکر فرمود سيرت خلفاء راشدينرا چون باخر ايشان رسيد فرمود دوازدهم کسي است که عيسي بن مريم در عقب او نماز ميکند و گنجي شافعي روايتکرده از رسولخدا که فرمود در جمله احوال مهدي که آن حضرت مشغول نماز صبح است با اصحاب خود در بيت المقدس که عيسي بن مريم فرود ميايد پس حضرت بقهقري برميگردد که عيسي پيش افتد و امام مردم شود در نماز پس عيسي دو دست خود را بر کف آن جناب ميگذارد و باو ميگويد مقدم شود و نيز روايتکرده که فرمود بابو هريره چگونه ايد شما در وقتيکه پسر مريم نازلشود و امام شما از خود شما باشد و بر اينمضمون اخبار مکرر است و گنجي شرحي بيانکرده در دلاله امامه آن حضرت براي عيسي و افضليتش بر آن جناب که امام بايد اقرء و اعلم و اصبح باشد به بيانيکه ما را حاجه بذکر آن نيست و در عقد الدر مروي است از آن جناب که فرمود پس ملتفت ميشود مهدي که عيسي بن مريم نازلشده و گويا از مويش آب ميچکد پس مهدي باوميفرمايد مقدم شو و براي مردم نماز کن پس عيسي ميگويد بيانشده نماز مگر براي تو پس نماز ميکند عيسي خلف مردي از فرزندان من پس چون نماز کرد مينشيند و عيسي در مقام با او بيعت ميکند و نيز از سدي روايتکرده که آن جناب فرمود جمع ميشوند مهدي و عيسي وقت نماز پس حضرت بعيسي ميفرمايد پيش بيفت پس عيسي در مقام با او بيعت ميکند و نيز از سدي روايتکرده که آن جناب فرمود جمع ميشوند مهدي و عيسي وقت نماز پس حضرت بعيسي ميفرمايد پيش بيفت پس عيسي ميگويد تو سزاوارتري بنماز پس نماز ميکند عيسي باقتداء درعقب آن حضرت و در اخبار خاصه اينمضمون بنظر رسيده و بر فرض صحت امر حضرت آن جناب را بتقديم نظير امر رسولخدا است جبرئيل را در شب معراج بتقديم درنماز و امتناع جبرئيل و گفتن او که ما از آنروز که مامور شديم بسجده براي آدم بر آدميان مقدم نميشويم و شايد مقصود کشف افضليت خود است بر عيسي براي خلق بلسان خود آن جناب نه بمجرد تقدم در نماز که بقواعد بسياري از اهل سنت فضلي در آن نيست و روايتکنند جواز نماز را خلف هر بري وفاجري و فراموش کنند کلام نبي خود راکه هرگز رستگار نميشود قوميکه پيش بيفتد ايشانرا کسي و در ميان ايشان باشد کسيکه افضل باشد از آنکه پيش افتاد ايشانرا الثاني در نجم ثاقب است که پوشيده نماند که از آنچه دگر کرديم که نمونه ايست از خصايص و تشريفات الهيه مهدويه معلوم ميشود اندکي از مقامات عاليه آن حضرت صلوات الله عليه و بزرگي سلطنت آن جناب که کسي نديده و نشنيده و نخواهد ديد و رفع ميشود استغراب بعض آنچه وارد شده در حق آن حضرت چنانچه شيخ نعماني در غيبت خود روايتکرده که کسي پرسيد از جناب صادق که آيا قائم عليه السلام متولد شده فرمود نه و اگر من او را درک کنم هر آينه خدمه ميکنم او را ايام حيات خود و خواهد آمد که آنچناب بعد از نماز ظهر دعا ميکردند براي حضرت قائم پس راوي عرض کرد که براي خود دعا کردي فرمود بتحقيق که دعا کردم براي نور آل محمد و سابق ايشان و انتقام کشنده از اعداي ايشان و نيزميايد که حضرت کاظم مکرر در مقام ذکرشمايل و حالات آن حضرت ميفرمود پدرم فداي آنکه چنين است و در کامل الزياره مرويست از جناب صادق که در ضمن وقايع خروج آن حضرت فرمود که پس نميماند مومن مرده مگر آنکه داخل ميشود بر او سرور اينظهور در قبرش و اين در آنوقت است که بزيارت يکديگر روند در قبرهايشان و بشارت دهند يکديگر را بخروج قائم و اينمضمونرا صدوق در کمال الدين از حضرت امير المومنين روايتکرده و در آنجا مذکور است که سروري داخل ميشود در قلب آنمومن و شيخ نعماني روايتکرده که جناب باقر فرمود نظر کرد موسي بن عمران در سفر اول يعني از توريه بانچه داده ميشود بقائم آل محمد از قدرت و سلطنت و فضل پس گفت موسي پروردگارا بگردان مرا قائم آل محمد عليهم السلام پس باو گفتند بدرستيکه اينقائم از ذريه احمد است پس نظر کرددر سفر ثاني پس يافت در آن مثل اين آنگاه نظر کرد در سفر ثالث پس ديد درآن مانند آن پس همان سخن را گفت و همانجواب را باو دادند و در مهيج الاحزان از کتاب واي الغين روايه کرده که حضرت سيد الشهداء در شب عاشوراء فرمود باصحاب که جدم خبر دادمرا که فرزندم حسين در بيابان کربلا کشته خواهد شد غريب و بيکس و تشنه پس کسيکه او را ياري کند بتحقيق که مرا ياري کرده و ياري نموده فرزندش قائم منتظر عليه السلام را و در بشاره المصطفي عماد الدين طبري و تحف العقول و بعضي نسخ نهج البلاغه مروي است از امير المومنين که فرمود به کميل ايکميل هيچ علمي نيست مگر آنکه من مفتوح مينمايم آنرا و هيچ سري نيست مگر آنکه قائم ختم مي کند آنرا و در نسخه هيچ سري و بروايتي هيچ چيزنيست مگر آنکه آن جناب آنرا ختم نمايدچه دانستي که همه انبياء و اوصياء که براي عمارت قلوب و تحليه آنها بنور ايمان و تطهير و تزکيه آنها از قذارات و دنايس عقايد و اخلاق مبعوثشدند بجهه موانع بسيار متمکن نشدند از اظهار تمام اسباب انکار و بيان رموز و اسرار و پيوسته خلق را وعده و بشارت و ارجاع و حوالت فرمودند بانجناب و عهد سلطنت و رياست او که پس از آن دولتي نباشد پس نبايدچيزي بماند که آن جناب نفرمايد و بخلق نرساند و ايشانرا بسوي خداوند نکشاندچنانچه خدايتعالي بهمين نحو در آيه وعده استخلاف بيان فرمود که ديگر خوفي براي خليفه و انصارش از احد نباشد که سبب شود پوشاندن حقي را و شيخ جليل علي بن محمد بن علي در کفايه الاثر روايتکرده از رسولخدا صلي الله عليه و اله که فرمود بعلي عليه السلام يا علي تو از مني و من از تو تو برادر و وزير مني چون بميرم ظاهر شود کينه ها در دلهاي قومي و زود است که پس از من فتنه شود سخت و دشوار که بيفتد در آن هر بيگانه و نزديک و اين در وقت مفقود شدن از شيعه است پنجم از هفتم از فرزندان توکه محزون ميشود از براي فقدان او اهل آسمان و زمين پس چه بسيار مومن و مومنه متاسف متلهف حيراني است زمان فقد او آنگاه سر مبارک اندکي بزير انداخت آنگاه بالا کرد و فرمود پدر ومادرم فداي همنام و شبيه موسي بن عمران که بر او است جامهاي نور يا جامها که تتق زند از شکافهايش انواريکه متلالا است از شعاع قدس گويا ميبينم ايشانرا که در حاله نهايه مايوسند که ندائي کنند ايشانراکه شنيده شود از دور چنانچه شنيده شود از نزديک تا آخر خبر و شيخ طبرسي در احتجاج و ابن طاوس در کشف اليقين روايتکردند خطبه بليغه طولاني رسولخدا که در حجه الوداع در غدير خم در آنمحضر عظيم خواندند و از جمله ازفقرات آنخطبه است الا و ان خاتم الائمه منا القائم المهدي



[ صفحه 87]



الا انه الظاهر علي الدين الا انه فاتح الحصون و هادمها الا انه قاتل کل قبيله من اهل الشرک الا انه المدرک بکل ثار لاولياء الله الا انه الناصر لدين الله الا انه الغراف من بحر عميق المجازي کل ذي فضل بفضله و کل ذيجهل بجهله الا انه خيره الله و مختاره الا انه وارث کل علم و المحيطبه الا انه المخبر عن ربه و المنبه بامر ايمانه الا انه الرشيد السديد الا انه المفرض اليه الا انه قد بشربه من سلف بين يديه الا انه الباقي حجه لا حجه بعده و لا حق و لافوز الا عنده الا انه لا غالب له و لا منصور عليه الا و انه ولي الله في ارضه و حکمه في خلقه و امينه في سره و علانيته اللهم عجل فرجه.