بازگشت

نجمه 16


بدانکه سي و هفتم از خصايص آن حضرت آوردن احکام مخصوصه که تا عهد آن حضرت ظاهر و مجري نشده بود چنانچه در کافي و کمال الدين از جناب صادق مروي است که فرمود دو خونست در اسلام که حلالست از جانب خدايتعالي حکم نميکند در آن احدي تا اينکه مبعوثشود قائم ما اهل البيت پس هر گاه برانگيخت خدايتعالي قائم ما اهل البيت را حکم ميفرمايد در آن بحکم خدا و بينه براي نميطلبد زاني محصن را رجم ميکند و آنکه زکوه نميدهد گردنشرا ميزند و در خصال مروي است ازجناب صادق و کاظم عليهما السلام که فرمودند هر گاه برخواست قائم ما عليه السلام هر آينه حکم ميکند بسه حکم که حکم نکرد بانها احدي قبل از او ميکشدپير زاني را و ميکشد مانع زکوه را و ميراث دهد برادر را از برادرش در عالم ذر يعني هر دو نفر که در آنجا در ميان ايشان عقد اخوت بسته شد در اينجا از يکديگر ميراث ميبرند و در غيبت نعماني مروي است از جناب صادق که فرمود بدرستيکه علي ميفرمود براي من بود که بکشم آنرا که پشت کرده يعني آنکه در روز جنگ فرار کند و بکشم خسته مجروحرا و لکن ترک کردم آنرا بجهت عاقبت اصحاب خود که اگر مجروح شوند نکشند ايشانرا و از براي قائم عليه السلام است که بکشد پشت کننده را و بکشد مجروح را و شيخ جليل فضل بن شاذان روايتکرده از حضرت باقرکه فرمود حکم ميکند قائم باحکاميکه انکار ميکنند آنرا بعضي از اصحابش ازآنها که در پيش روي جنابش شمشير ميزدند و آن حکم آدم است پس آنها را پيش ميطلبد و امر ميفرمايد که گردن آنها را بزنند آنگاه رابعا حکمي ميفرمايد و آنحکم محمد است صلي الله عليه و اله پس آنرا احدي انکار نميکند و در جمله از اخبار رسيده که آن حضرت جزيه قبول نميکند و صليب را ميشکند و خوک را ميکشد و شيخ طبرسي در اعلام الوري روايتکرده که آن جناب ميکشد مرد بيست ساله را که علم دين واحکام مسائل خود را نياموخته و در مزار محمد بن مشهدي مروي است که ابو بصير از حضرت صادق سئوالکرد از حکم کسانيکه نصب عداوتکردند با ايشان فرمود اي ابو محمد نيست براي کسيکه مخالفت ما را کرده در دولت ما حظ و نصيبي بدرستيکه خدايتعالي حلالکرده براي ما خونهاي ايشانرا در وقت خروج قائم ما و امروز حرام است بر ما و برشما اينکار پس تو را مغرور نکند احدي و هر گاه قائم ما عليه السلام برخواست انتقام خواهد کشيد براي پيغمبرش و براي همه ماها سي و هشتم بيرون آمدن تمام مراتب علوم چنانچه قطب راوندي در خرايج از جناب صادق روايتکرده که فرمود علم بيست و هفت حرف است پس جميع آنچه پيغمبران آوردند در حرف بود و نشناختند مردم تا امروز غير از آندو حرف را پس هر گاه خروجکرد قائم ما بيرون آورد بيست و پنج حرف را پس پراکنده ميکند آنها را در ميان مردم و ضم ميفرمايد با دوحرف ديگر را تا آنکه منتشر مينمايد تمام بيست و هفت حرفرا و شيخ صفا در بصائر روايتکرده از آن جناب که فرمود در ذوابه شمشير رسولخدا صلي الله عليه و اله صحيفه کوچکي بود و بدرستيکه علي عليه السلام طلبيد پسرش امام حسن را پس داد آنصحيفه را باو وکاردي باو داد و فرمود باو که آنرا باز کن پس نتوانست آنرا باز کند پس آنرا براي او باز کرد آنگاه فرمود باو بخوان پس خواند امام حسن الف با سين لام و حرفي بعد از حرفي آنگاه پيچيد و داد آنرا به پسرش حسين پس نتوانست آنرا باز کند پس آنرا براي او باز کرد و فرمود باو بخوان پس نتوانست استخراج نمايد از او چيزيرا پس علي عليه السلام گرفت و پيچيد و بر ذوابه شمشير رسولخدا آويزانکرد راوي پرسيد که چه بود در آنصحيفه فرمود آنحروفي است که باز ميکند هر حرفي هزار باب و فرمود بيرون نيامد از آن مگر دو حرف تا اينساعه و بسند ديگر از ابو بصير روايتکرد که پرسيد از آن جناب که چه بود در ذوابه شمشير رسولخدا پس بهمان نحو سابق بيان فرمود و ظاهر آنکه ايندو خبر از سنخ خبر راوندي باشد و نشر بقيه حروف آن صحيفه نبويه از خصايص دولت مهدويه باشد و الله العالم.