بازگشت

ياقوته 09


ديدن شهيد ثاني است آن حضرت را در غيبت کبري و نشناختنش آن بزرگوار در حين تشرف معاصر نوري در نجم ثاقب از رساله بغيه المريد شيخ فاضل جليل محمد بن علي بن حسين عودي که تلميذ شهيد ثاني بود و آن رساله را در کشف احوال استاد خود شهيد مرحوم نوشته است گفته در ضمن سفر شهيد از دمشق تامصر که اتفاق افتاد براي او در آن راه الطاف الهيه و کرامات جليه که حکايت نموده بعض از آنها را براي ما يکي از آنها کرامتي است که خبر داد ما را بان شب چهار شنبه دهم ماه ربيع الاول سال نهصد و شش که او در منزل رفت بمسجد آن که معروف است بجامع ابيض از براي زيارت کردن ابينائيکه در غار آنجا است تنها پس ديد که در مقفل است و در مسجد احدي نيست پس دست خود را بر قفل گذاشت و کشيد پس در باز شد پس پائين رفت در غار و مشغول شد بنماز و دعا و روي داد براي او اقبال بسوي خداوند بحديکه فراموش کرداز انتقال قافله و رفتن ايشان آنگاه مدتي نشست و داخل شهر شد پس از آن رفت بسوي مکان قافله پس يافت آنها راکه رفته اند و احدي از ايشان نمانده پس در امر خويش متحير ماند و متفکر در ملحق شدن بايشان با عجز از پياده رفتن و اسباب او را با هودج بي قبه که داشت همراه برده بودند پس شروع کرد برفتن در اثر ايشان تنها تا آنکه از پياده گي خسته شد و بانها نرسيد واز دور نيز ايشان را نديد پس در اين حال که در يکي تنگي و مشقت افتاده بود ناگاه مردي را ديد که رو باو کرده و ملحق شد باو و بر اشتري سوار بود چون رسيد باو فرمود که سوار شود در عقب من و او را برديف خود سوار کرد و چون برق گذشت و اندکي نکشيد که او را ملحق بقافله کرد و از استر او را بزير آورد و فرمود باو برو بنزد رفقاي خود و او داخلل قافله شد شهيد فرمود در تجسس شدم در بين راه که او را به بينم پس اصلا او را نديدم و قبل از آن نيز نديده بودم.