بازگشت

ياقوته 06


ديدن مردي است بحريني آن حضرت را در غيبت کبري و نشناختنش آن بزرگوار را در حين تشرف ايضا سيد محمد باقر در کتاب نورالعيون روايت کرده از جانب ميرزا محمد تقي الماسي که در رساله بهجه الاولياء فرموده که خبر داده مراثقه صالحي از اهل علم از سادات شولستان از مرد ثقه که او گفت اتفاق افتاد در اين سالها که جماعتي از اهل بحرين عازم شدند بر ضيافت کردن جمعي از مومنين بنوبت پس مهماني کردند تا آنکه رسيد نوبت بيکي از ايشان که در نزد او چيزي نبود پس بجهت آن مغموم شد و حزن و اندوهش زياد شد پس اتفاق افتاد که او شبي بيرون رفت بصحرا پس ديد شخصي را که باو رسيد و باو گفت برو نزد فلان تاجر و بگو ميگويد محمدبن الحسن بده بمن دوازده اشرفي که نذر کرده بودي آن را براي ما پس بگيرآن اشرفيها را از او و خرج کن آن را در مهماني خود پس آن مرد رفت بنزد آن تاجر و آن رسالت را از جانبب آن شخص باو رساند پس آن تاجر باو گفت اين رابتو محمد بن الحسن عليهما السلام بنفس خود گفت پس بحريني گفت آري پس تاجر گفت شناختي او را گفت نه گفت اوصاحب الزمان عليه السلام بود و اين اشرفها را نذر کرده بودم براي آن جناب پس آن بحريني را اکرام کرد و آن مبلغ را باو داد و التماس دعا کرد و خواهش نمود از او که چون آن جناب نذرمرا قبول کرد نصفي از آن اشرفيها را بمن دهي و من عوض آن را بتو دهم پس بحريني آمد و آن مبلغ را خرج کرد در آن مصرف و آن شخص ثقه بمن گفت که من اين حکايت را شنيدم از بحريني بدو واسطه.