بازگشت

ياقوته 20


ديدن جناب ديانت ماب تقوي اياب اسناد جعفر نعلبند اصفهاني است آن جناب را در غيبت کبري و شناختنش آن حضرت را در حين تشرف و ايضا ديدم بخط آقاي معظم له در قضيه سابقه آنکه نقل فرمودند براي حقير درارض اقدس خراسان يوم يکشنبه هفتم شهرشعبان از سته هزار و سيصد و شصت هجري مولاي معظم مسدد و سيد اجل سند سيد العلماء الاعلام سليل السادات الفخام العظام التقي الزکي النقي آقاي حاج ميرزا محمد علي گلستانه اصفهاني موطنا و خراساني مسکنا دامت برکاته العاليه فرمودند که عم من فردوس و سناده سيد سند صالح آقاي آقا سيد محمد علي طاب ثراه نقل فرمودند براي من که در زمان ما در اصفهان شخصي بودجعفر نام نعلبند و او بعض صحبتها ميکرد الامر صلوات الله عليه را نمودن و بر حسب بد حرفي مردم او هم ترک نمود آن صحبتها را تا آنکه روزي ميرفتم براي زيارت مقبره متبرکه تخت فولاد پس در بين راه ديدم جعفر نعلبند هم ميرود من رفتم نزديک او گفتم ميل داري با هم باشيم در راه گفت چه ضرر دارد صحبت ميکنيم با هم زحمت راه را هم نميفهميم پس قدري با هم صحبت کرديم تا آنکه پرسيدم اين صحبتها که از تو نقل ميکنند چيست صحت دارد يا نه گفت آقا بگذريد از اين مطلب اصرار کردم و گفتم من که بي غرضم مانعي ندارد بگوئي گفت آقا شرح حال من آنست که من بيست و پنج سفر کربلا مشرف شدم از پول کسب نعلبندي خود و همه را براي عرفه ميرفتم تا آنکه در سفر بيست و پنجم در بين راه شخصي يزدي با من رفيق شد پس چند منزل که رفتيم مريض شد و کم کم شدت کرد مرض او تا رسيديم بيک منزلي که خوفناک بود و باين سبب قافله را در کاروانسرا و روز نگاه داشتند تا آنکه قافلهاي ديگر برسد و جمعيت زيادتر شوند پس حال او زياد سخت شد و مشرف بموت شد تا آنکه روز سوم قافله خواست حرکت کند من در امر آن رفيق مريض يزدي متحير ماندم که چگونه او را باين حال تنها بگذارم و مسئول خدا شوم و چگونه بمانم و از زيارت عرفه که بيست و چهار سال جديه تمام داشتم براي آن از من فوت شود آخر الامر بعداز فکر بسيار و بنايم بر رفتم شد و مقارن حرکت قافله رفتم پيش او و گفتم من ميروم و دعا ميکنم خداوند تو را هم شفا مرحمت ميفرمايد چون اين را شنيد اشکش ريخت و گفت من يکساعت ديگرميميرم صبر کن و چون مردم خرجين و اسباب و الاغ من همه مال تو باشد همين قدر مرا با همين الاغ بکرمانشاه برسان و از آنجا هم بهر نحو راحت باشد مرا بکربلا برسان پس چون اين حرف را زد و حال گريه او را ديدم دلم بحال او رقت کرد و از جا کنده شد و ماندم و قافله هم رفت چون قدري گذشت اومرد پس او را بر الاغ بستم و حرکت کردم چون از کاروانسرا بيرون رفتم ديدم قافله هيچ پيدا نيست جز گرد و غبار آنها را از دور ميديدم پس تا يک فرسخ راه رفتم و ميت را بهر نحوي بر الاغ ميبستم قدريکه ميرفتم ميافتاد وهيچ قرار نميگرفت و مع ذلک خوف تنهائي بر من غلبه کرد آخر ديدم نميتوانم او را ببرم حالم زياد پريشان شد ايستادم توجه کردم بجانب حضرت سيدالشهداء صلوات الله عليه و با چشم گريان عرض کرم آقا آخر من چکنم با اين زائر شما اگر او را بگذارم در اين بيابان که مسئول خدا وشما هستم اگر بخواهم بياورم او را که نميتوانم درمانده شده ام در اين حال ديدم چهار نفر سوار پيدا شدند و آن سوار که بزرگتر در ميان آنها بود فرمودند جعفر چه ميکني با زائر ما عرض کردم آقا چه کنم در کار او درمانده ام پس سه نفر ديگر پياده شد و يکنفر آنها نيزه در دست داشتند گودال آبيکه خشک شده بود نيزه را در آن فرو برده آب جوشش کرد و پر شد پس آن ميت را غسل دادند و آن يک نفر که بزرگتر آنها بودند ايستادند و با ما نماز بر او خواندند پس او را محکم برالاغ بستند و ناپديد شدند من روبراه آوردم و ميرفتم يکبار ديدم که من گذشتم از يک قافله که پيش از ما هم حرکت کرده بودند و پيش افتادم تا آنکه ديدم رسيدم بقافله که پيش از آن قافله هم حرکت کرده بودند طولي نکشيدکه ديدم رسيدم به پل سفيد نزديک کربلا و در تعجب و حيرت بودم که اين چه واقعه است تا آنکه او را بردم و دفن کردم دوا وادي ايمن پس بعد از بيست روز ديگر تقريبا قافله ما رسيدند و هر يک از اهل قافله ميپرسيدند که تو کي آمدي و چگونه آمدي من باجمال ببعضي



[ صفحه 81]



يا بشرح ببعضي ديگر ميگفتم و آنها تعجب ميکردند تا آنکه روز عرفه شد و من رفتم در حرم مطهر ديدم که مردم رابصورتهاي حيوانات مختلفه ميبينم از قبيل گرگ و خوک و ميمون و غيرها و جميع را هم بصورت انسان ميديد پس از شدت وحشت زدگي برگشتم تا قبل از ظهر رفتم باز بهمان حالت ميديدم برگشتم وبعد از ظهر باز رفتم همانطور مشاهده کردم تا فردا که رفتم ديدم همه را بهمان صورت انسان که ميديدم تا آنکه بعد از اين سفر چند سفر ديگر مشرف شدم باز روز عرفه مرم را بصورتهاي مختلفه حيوانات ميديدم و در غير آن روز بهمان صورت انسان ميديدم و باين سبب تصميم و عزم کردم که ديگر براي عرفه مشرف نشوم و چون که اين امور و وقايع را براي مردم نقل ميکردم طعن وبدگوئي ميکردند و ميگفتند براي يک سفر زيارت رفتن چه ادعاها ميکند و لهذا من بکلي ترک کردم نقل اين وقايع را تا آنکه يکشب مشغول غذا خوردن بودم با عيالم ديدم صداي در بلند شد چون رفتم در را باز کردم ديدم شخصي ميفرمايند که حضرت صاحب الامر تو را طلبيده پس بهمراه ايشان رفتم تا در مسجد جمعه ديدم که آن حضرت صلوات الله عليه در صفه که منبر بسيار بلنددر او بود بالاي منبر تشريف دارند و انصفه هم مملو است از جمعيت و آنها در لباس عمامه مانند شوشتر يها بودندمن متفکر شدم که در ميان اين جمعيت من چگونه ميتوانم خدمه ايشان برسم پس توجه فرمودند بمن و صدا زدند جعفر بيا من رفتم تا مقابل منبر پس فرمودند چرا براي مردم نقل نميکني آنچه را ديدي در راه کربلا عرض کردم آقا من نقل ميکردم از بس مردم بدگوئي کردند ترک کردم نقل آنها را پس فرمودتو کاري بحرف مردم نداشته باش نقل کن آنچه را که ديدي تا مردم بفهمند که ما چه نظر مرحمت و لطفي داريم با زائر جدم حضرت سيدالشهداء صلوات الله عليه تذنيب کالتذهيب بدانکه چون در اين عبقريه پنجم کسانيکه در غيبت کبري خدمه سراسر سعادت حضرت ولي عصر و ناموس دهر مشرف شده و آن سرور را در حين تشرف شناخته اند کيفيت تشرف ونحوه ملاقات ايشان مرا نبزرگوار را بنحو تفصيل ذکر شده و بسا ديده ميشوددر کلمات اخيار و کتب علما ابرار شخاصي نام برده شده که خدمه آن بزرگوار را در اين غيبت مشرف شده و در حين تشرف حضرتش را شناخته اند اماکيفيت تشرف و نحوه ملاقات ايشان بنحوتفصيل ذکر نشده بلکه فقط مرقوم داشته اند که فلاني خدمه آن بزرگوار مشرف شده بنحو اجمال پس خوش داشتم که در دنيا آن اشخاص اوليه تعميما للعائده و تتميما للفائده بعضي از اين اشخاص را نيز نام برده باشم لذا عرضه ميدارم از جمله آنها کسي است که سيد محمد موسوي معروف بمير لوحي در اربعين خود که آن را کفايه المهتدي نام نهاده ذکر کرده است که ميانه من و خدا که ميشناسم دردمندي را که مکررآن حضرت را ديده و در بعضي از اوقات بمرض مهلک گرفتار بود که آن حضرت او را شفاي کامل کرامه فرمود و از جمله جمال الصالحين سيد من طاوس قدس الله سره در رساله مواسعه و مضايقه ميفرمايد که شنيدم از کسيکه اسم او را نميبرم مواصلتي ميان او و مولاي ما مهدي صلوات الله عليه که اگر روا بود ذکر آن هر آينه چند جزو ميشد که دلالت دارد بر وجود مقدس آن جناب و حيات او و معجزه او و از جمله سيد معظم مذکور طاب ثراه در کتاب فرج الهموم في معرفه نهج الحلال و الحرام من النجوم فرموده بتحقيق که درک کردم در زمان خود جماعتي را که ذکر ميکردند که ايشان مشاهده نمودند مهدي را صلوات الله عليه و در ميان ايشان بود کسانيکه حامل شده بودند از جانب آن حضرت رقعه ها و عرايض ها را که عرضه شده بود بر آن جناب و در ذيل آن قضيه کسي است که در خواب و بيداري خدمتش مشرف شده که در ياقوته بيست و يکم از عبقريه نهم ذکر شده است و از جمله سيد اجل علي بن طاوس در کتاب فرج الهموم ميفرمايد که و از اين جمله است خبري که معلوم شده براي من از کسيکه محقق شده راستي او براي من در آنچه ذکر ميکنم آن را گفت من مسئلت کرده بودم از مولاي خود مهدي عليه السلام که مرا رخصت دهد در اينکه بوده باشم از کسانيکه مشرفند بصحبت او و خدمه آن جناب در زمان غيبتش که اقتدا کرده باشم با آنکه خدمه ميکنند آن جناب را از بندگان و خاصانش و مطلع نکرده بودم بر اين مقصود خود احدي از عباد را پس حاضر شد در نزد من ابن رشيد ابوالعباس واسطي که سابقا ذکر شد در روز پنجشنبه بيست و نهم رجب المرجب سنه ششصد و سي و پنج و گفت بمن ابتدا از نفس خود ميگويند بتو ما قصد نداريم مگر مهرباني با تو را پس اگر تو طين ميکني نفس خود را بر صبر مراد حاصل ميشود پس باو گفتم از جانب که ميگوئي اين سخن را گفت از جانب مولاي ما مهدي صلوات الله عليه و از جمله ايضا سيد عظيم الشان بنابر نقل از نجم ثاقب در کتاب جمال الاسبوع روايت کرده از شخصيکه او مشاهده نمود حضرت صاحب الزمان عليه السلام را که زيارت ميکرد اميرالمومنين عليه السلام را واين مشاهده بيداري بود نه در خواب درروز يکشنبه که آن روز روز امير المومنين عليه السلام است به السلام علي الشجره النبويه و الدوحه الهاشميه المضيعه المثمره بالنبوه المونعه بالامامه السلام عليک و علي ضجيعيک آدم و نوح السلام عليک و علي اهل بيتک الطيبين الطاهرين السلام عليک و علي الملائکه المحدقين بک و الحافين بقبرک يا مولاي يا اميرالمومنين هذا يوم الاحد و هو يومک و باسمک ناضيفک فيه و جارک فاصنفي يا مولاي و اجرني فانک کريم تحب الضيافه مور بالاجاره فافعل ما رغبت اليک فيه و رجوته منک بمنزلتک وآل بيتک عند الله و منزلته عندکم و بحق ابن عمک رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم و عليکم اجمعين و در آن کتاب است که مولف گويد که نسبت ايام هفته بحجج طاهرين صلوات الله عليهم بحسب اعمال و او را ديگه بايد متوسل شد بانها در نزد ايشان بجهت رسيدن بمنافع داخليه و خارجيه دنيويه و اخرويه و دفع کردن بلاهاي آسماني و زميني و سرور شياطين انسي و جني مختلف رسيده اما در زيارات و توسل بسلام و ثناگوئي و مدحت پس بنحوي است که سيد بن طاوس در کتاب جمال الاسبوع ذکر نموده شنبه منسوبست برسول خدا صلي الله عليه و آله و يکشنبه باميرالمومنين عليه السلام و دوشنبه بامام حسن و سيدالشهداء عليهما السلام و سه شنبه بحضرت سجاد و امام محمد باقر و امام جعفر صادق عليهم السلام و چهارشنبه بحضرت کاظم و امام رضا و امام محمد تقي و امام علي النقي عليهم السلام و پنجشبه بامام حسن عسکري عليه السلم و روز جمعه منسوب است بامام عصر و ناموس دهر صاحب الزمان صلوات الله عليه و باسم او است و آن روزي است که ظاهر خواهد شد در آن روز و براي هر روز زيارتي ذکر نموده و در هر يک از آنها اشاره شده باين مطلب که امروز روز شما است و من در اين روز ميهمان شمايم و پناه



[ صفحه 82]



آوردم بشما مرا ضيافت کنيد و پناه دهيد و اين ترتيب مطابق است با دو روايت که هر دو از حضرت هادي امام علي النقي عليه السلام روايت شده يکي را شيخ صدوق از صقربن ابي دلف نقل نموده و ديگري را قطب راوندي از ابي سلمان بن ارومه در خبر اول صقر ميگويد گفتم بانجناب اي سيد من حديثي است که روايت کرده شده از پيغمبر صلي الله عليه و آله نميدانم معني آن را فرمود کدام است آن حديث گفتم قول آن حضرت که دشمن مکنيد با روزها که دشمني خواهند کرد با شما چيست معني آن پس فرمود آري روزها مائيم ماداميکه بر پا است آسمانها و زمينهاپس شنبه اسم رسول خدا است صلي الله عليه و آله و بهمان نسق ذکر نمود تا آنکه فرمود و جمعه پسر پسر من است و بسوي او جمع ميشوند گروه اهل حق پس اينست معني روزها پس دشمني نکنيد با ايشان در دنيا که دشمني ميکنند با شما در آخرت و در خبر دوم بعد از سئوال از حديث مذکور در جواب فرمود آري روزها مائيم بدرستيکه از براي حديث رسول خدا صلي الله عليه و آله تاويلست اما شنبه پس رسول خدا صلي الله عليه و آله تا آخر و از اين خبرمعلوم ميشود که کتابه بودن اسامي ايام هفته از آن نامهاي مبارکه منافات ندارد که ظاهر آن نيز مراد باشد که تفال بد کردن بروزي و تطيربان و دشنام دادن او سبب شود از براي تاثير بدي او چنانچه علامه مجلسي احتمال داده و آن بعيد است چه مکرر خود مذمت ميفرمودند بعضي از اين ايام را يا آنکه دشمني کردن بروز عمل بد کردن و معصيت نمودن در او است پس او دشمني خواهد کرد باينکه شهادت دهدبر آن عمل بد در روز قيامت و در دعاي صباح صحيفه کامله است که و هذا يوم حادث حديد و هو علينا شاهد عتيدان احسنا و دعنا بحمد و ان اسائنا فارقنا بذم اگر چه شارحين صحيفه در اين عبارت تاويلات بعيده کرده اند که ذکران مناسب نيست و مخفي نماند که دراين دو خبر از صديقه طاهره عليها السلام ذکري نشده و لکن ابن طاوس عليه الرحمه بعد از زيات حضرت اميرالمومنين عليه السلام در يکشنبه زيارتي از براي آن معظمه ذکر نموده ومحتمل است که از خبري ديگر استفاده فرموده و ما انشاء الله زيارت حضرت حجه عليه السلام را در روز جمعه در باب يازدهم ذکر کنيم و اما در توسل بحضرت رسول و ائمه صلوات الله عليهم بوسيله نماز و بردن هديه نماز در نزد ايشان به صلوات الله عليهم اجمعين پس تقسيم آن بحسب ايام هفته بروايت شيخ طوسي رحمه الله عليه در مصباح چنين است که شروع ميکند از روز جمعه و هشت رکعت نماز ميکند چهار رکعت را هديه ميکند براي رسول خدا صلي الله عليه و آله و چهاررکعت براي فاطمه زهرا عليهما السلام روز شنبه چهار رکعت براي اميرالمومنين عليه السلام روز يکشنبه چهار رکعت براي حضرت مجتبي عليه السلام روز دوشنبه چهار رکعت براي حضرت سيدالشهداء عليه السلام روز سه شنبه چهار رکعت براي حضرت سجاد عليه السلام روز چهارشنبه چهار رکعت براي حضرت باقر عليه السلام روز پنجشنبه چهار رکعت براي حضرت صديقه طاهره عليها السلام روز شنبه چهار رکعت براي امام رضا عليه السلام و بهمين ترتيب تا روز پنجشنبه چهار رکعت براي حضرت حجه عليه السلام و اين از اعمال نفيسه است و در خبر ديگر که در آن ذکر اين نماز هديه شده فرمودند کسي که نماز خود را چه فريضه چه نافله قرار دهد براي رسول خدا و اميرالمومنين و اوصياء بعد از او صلوات الله عليهم خداوند مضاعف با دوچشمت روشن بانچه مهيا کرده است خداي تعالي براي تو و گوارا باد براي تو آنچه را که رسيدي باو و بهتر آنست که در اين نمازها و تسبيح رکوع و سجود را سه مرتبه بگويد و پس از آن بگويد و صلي الله عليه محمد و اله الطيبين الطاهرين و بعد از هر دو رکعت بگويد اللهم انت السلام و منک السلام و اليک يعود السلام حينا ربنا منک بالسلام اللهم ان هذه الرکعات هديه مني الي فلان بن فلان و بجاي فلان بن فلان نام اعجه را ببرد که هديه براي او است فصل علي محمد و آل محمد و بلغه اياها و اعطني افضل املي و رجائي فيک و في رسولک صلواتک عليه و آله و فيه آنگاه دعا کن هر چه را ذکرخواستي و مخفي نماند که از براي ايام ماه نيز تقسيمي است منسوب بايشان که در هر روز بايد خوانده شود و تسيحي که مختص است بان حجت که آن روز منسوب باو است و سيد فضل الله راوندي در کتاب دعوات آن تسبيحها را نقل کرده وتسبيح حضرت حجه عليه السلام از روز هيجدهم ماه است تا آخر ماه و آن اين است سبحان الله عدد خلقه سبحان الله رضا نفسه سبحان الله مداد کلماته سبحان زنه عرشه و الحمد لله مثل ذلک و از جمله آيه الله علاه حلي در کتاب فهاج الصلاح ميفرمايد نوعي ديگر از استخاره است که روايت کردم آن را از والد فقيه خود سديد الدين يوسف بن علي بن المطهر رحمه الله از سيد رضي الدين محمد آوي حسيني رحمه الله عليه از صاحب الامر عليه السلام و آن چنين است که بخواند فاتحه الکتاب را ده مرتبه و اقل آن سه مرتبه و پست تر ازآن يک مرتبه آنگاه بخواند انا انزلناه را ده مرتبه آنگاه بخواند اين دعا را سه مرتبه اللهم اني استخيرک نعلمک بعواقب الامور و استشيرک لحسن ظني بک في المامون و المخدور اللهم ان کان الامر الفلاني قد ينطت باتبرکه اعجازه و بواديه و خفت بالکرامه ايامه و لياليه فخرلي فيه خيره ترد شموسه ذلولا و تقعص ايامه سرور اللهم اما امر فاتمروا اما نهي فانتهي اللهم اني استخيرک برحمتک خبره في عافيه انکاه يکقبضه بر دارد از قطعه تسبيح و در خاطر بگذارند حاجت خود را و بيرون بيارد اگر عدد آن قطعه جفت است پس او افعل است يعني بکن و اگر فرد است لا تفعل است يعني نکن يا بعکي يعني اين علامت خوبي و بدي بسته بقرار داد استخاره کننده است و شيخ شهيد اول در ذکري فرموده يکي از اقسام استخاره استخاره بعدد است و اين قسم مشهور نبود در عصرهاي گذشته پيش از زمان سيد کبير عابد رضي الدين محمد آوي حسيني مجاورمشهد مقدس غروي رضي الله تعالي عنه ومن روايت ميکنم يا اذن دارم در روايت اين استخاره از او و ساير مرويات از جمله از مشايخ خود از شيخ کبير فاضل جمال الدين بن المطهر از والدش از سيد رضي از صاحب الامر عليه السلام و علامه مجلسي رحمه الله عليه در رساله مفاتيح الغيب



[ صفحه 83]



فرموده که والد مرحوم فقير از شيخ عظيم الشان جليل القدر شيخ بهاء الدين محمد عليهما الرحمه و الرضوان و الغفران نقل ميفرمود که ما دست بدست از مشايخ خود شنيده ايم که از حضرت صاحب الامر صلوات الله عليه روايت ميکردند در طريق استخاره تسبيح که سه مرتبه صلوات بر محمد بفرستند وتسبيح را بگيرند و دو تا دو تا بشمارند اگر چنانچه طاق ميماند خوب است و اگر چنانچه جفت ميماند بد است و والد مبرور مغفور رحمه الله عليه باين رويش در اکثر از اوقات در اموريکه در آن استعجال داشتند استخاره ميکردند و از جمله شيخ محدث جليل و عالم نبيل منتجب الدين علي بن عبيد الله بن حسن بن حسين بن حسن بن حسين رحمه الله عليهم اجمعين صاحب اربعين معروف در کتاب منتخب که در ذکر علماي متاخر از عهد شيخ طوسي رضوان الله عليه است تا عصر خود فرموده ثائر بالله بن مهدي بن ثائر بالله حسني جيلي زيدي بود و او مدعي شد امامت طائفه زيديه را و در شهر جيلان نيز خروج کرد آنگاه مستبصر شد و مذهب طائفه اماميه را اختيار نمود و براي او است روايت احاديث و مدعي بود که او مشاهده کرده حضرت صاحب الامر صلوات الله عليه را و از آن جناب نيز روايت ميکرد و از جمله آنهانيز در آن کتاب شريف فرموده شيخ ثقه ابو المظفر و در بعضي نسخ ابو الدرج علي بن حسين حمداني ثقه است و شاخص ومحل نظر طائفه اماميه بود در مذهب و او از سفراء حضرت بقيه الله صاحب الامر عليه السلم است درک نمود شيخ مفيد ابو عبدالله محمد بن محمد بن نعمان حارثي بغدادي رحمه الله عليه را و نشست مجلس در سن جناب سيد مرتضي رضوان الله عليه و شيخ موفق ابي جعفرطوسي و قرائت کرد بر شيخ مفيد رحمه الله و قرائت ننمود بر آن دو بزرگوارخبر داد مرا از والد از والد خود از او مولفات او را رحمهم الله يعني روايات و کتب او را باين طريق اجازه دارم که روايت نمايم و نقل کنم از آنها است کتاب الغيبه کتاب السنه کتاب الزاهد في الاخبار کتاب المنهاج کتاب الفرايض و ظاهر آنست که مراد اورا از نشستن شيخ مذکور در مجلس درس سيد و شيخ نيابت کردن او بود از ايشان در تدريس و تعليم نه استفاده چنانچه از کلام اخير معلوم ميشود و الله العالم و از جمله نيز در آنجا است که جناب ابوالحسن علي بن محمد بن ابي القاسم العلوي الشهراني عالم صالحي است رحمه الله عليه و او مشاهده نمود حضرت بقيه الله صاحب الامر را صلوات الله عليه و علي ابائه و روايت ميکند از آن جناب احاديثي و از جمله آيه الله علامه حبلي در کتاب ايضاح الاشتباه فرموده که يافتم بخط صفي الدين بن محمد که فرمود خبر داد مرا برهان الدين قزويني و فقه الله تعالي که فرمود شنيدم سيد فضل الله راوندي ميفرمايد که وارد شد اميري که او را عکبر ميگفتند پس يکي از ماها گفت اين عکبراست بفتح عين پس سيد فرمود نگوئيد چنين بلکه عکبر بضم عين و باو همچنين است شيخ اصحاب ماهرون بن موسي التلعکبري که بضم عين و با است و فرمود در قريه از قراي همدان که آن را ورشيد ميگويند اولاد اين عکبر هستند که از ايشان است اسکندر بن در بيس بن عکبر و او از امراء صالحين بود و از کسانيکه ديد و شرفياب شد خدمه حضرت قائم صلوات الله عليه چند دفعه و نيز نقل کرد از سيد فضل الله که عکبر و ماوي و دبيان و در بيس امراء شيعيه بودند در عراق و وجوه ايشان و متقدم ايشان و از کسانيکه عقد ميشد خنصر يعني انگشت کوچک بر اواسکندري است که پيش ذکر شد انتهي و مراد از عقد خنصر بر او مقام بزرگي وجلالت قدر او است در نزد خلق که هرگاه به خواهند برزگان را بشمارند ابتدا باو کنند چه رسم است که مردم در مقام شمردن با انگشتان ابتدا بانگشت کوچک کنند و او را اولا عقد کنند و عالم جليل نبيل شيخ منتجب الدين در رجال خود فرموده امير زاهد صارم الدين اسکندر بن در بيس بن عکبرو رشيدي خرقاني از اولاد مالک بن حارث اشتر نخعي رحمه الله عليه صالح و ورع وثقه است و نيز در آنجا فرموده امراء زهاد تاج الدين محمود و بهاء الدين مسعود و شمس الدين محمد فرزندان امير زاهد صارم الدين اسکندربن در بيس فقهاء صلحايند و انسه نفر که در ايضاح ايشان نقل کرده از اعيان علماء و بزرگان فقهاء و صاحب تصانيف معروفه اند و از جمله سيد جليل مقدم سيد فضل الله راوندي در کتاب دعوات نقل کرده از بعضي از صالحين که او گفت صعب شده بود در بعضي از اوقات برمن برخواستن از براي نماز و اين امر مرا محزون کرده بود پس ديدم حضرت صاحب الزمان صلوات الله عليه را در خواب و فرمود بمن بر تو باد باب کاسني پس بدرستيکه خداوند آسان ميکند بر تو اين کار را از آن شخص گفت پس من بسيار خوردم آب کاسني را پس سهل شد بر من برخواستن براي نماز و از جمله محدث جليل شيخ حر عاملي در کتاب اثبات الهداه بالنصوص و المعجزات فرموده که بتحقيق که خبر دادند مرا جماعتي از ثقات اصحاب ما که ايشان ديدند صاحب الامر عليه السلام را در بيداري و مشاهده نمودند از آن جناب معجزاتي متعدده و خبر داد ايشان را بمغيباتي و دعا کرد براي ايشان دعاهائي که مستجاب شده بود و نجات داد ايشان را از خطرهاي بهالک و از جمله عالم بصير رباني و فاضل خبير صمداني حاجي ملا رضاي همداني در مفتاح اول از باب سيم از کتاب مفتاح النبوه در ضمن کلام خود که حضرت حجه عليه السلام گاهي نفس مقدس خود را ظاهر ميفرمايد از براي بعضي از خواص شعيه گفته که آن جناب عليه السلام ظاهر نمود نفس شريف خود را در پنجاه سال قبل از اين از براي يکي از علماي متقين و او ملا عبدالرحيم دماوندي است که نيست از براي احدي سخن در صلاح و سدادش و اين عالم جليل در کتاب خود نوشته که من آن جناب را ديدم در خانه خود در شبي از شبها که آن شب بغايت تاريک بود بنحويکه چشم چيزي را نميديد که ايستاده در طرف قبله و نور ميدرخشيد از روي مبارکش بنحويکه من نقش قالي را ميديدم بان نور



[ صفحه 84]