بازگشت

ياقوته 18


ديدن شيخ حسن عراقي است آن بزرگوار را در غيبت کبري و شناختنش در حين تشرف استاد نا المحدث النوري در نجم ثاقب فرموده شيخ عبد الوهاب بن احمد بن علي الشعراني در کتاب لواقح الانوار في طبقات السادات الاخيار که در آخر کتاب آنرا لواقح الانوار القدسيه في مناقب العلماء و الصوفيه نام نهاده گفته که از جمله ايشانند شيخ صالح عابد زاهد صاحب کشف صحيح و حال عظيم شيخ حسن عراقي مدفون بالاي تپه مشرف بر برکه رطلي در مصر زندگاني کرد قريب صد و سي سال داخلشدم بر او يکدفعه من و سيد من ابو العباس حريثي پس گفت خبر دهم شما را بحديثيکه بشناسيد بان امر مرا از آن حين که جوان بودم تا اينوقت پس گفتيم آري گفت من جوان مردي بودم که در شام عباميبافتم و من مسرف بودم بر نفس خود يعني مشغول معصيت بودم پس داخلشدم روزي در جامع بني اميه پس ديدم شخصيرا که بر کرسي نشسته و سخن ميگويد در امر مهدي عليه السلام و خروج او پس سيرابشد دلم از محبت او ومشغولشدم بدعا کردن در سجود خود که خدايتعالي جمع کند ميان من و او پس درنگ کردم قريب يکسال که دعا ميکردم پس بيني که بعد از مغرب در جامع بودم که ناگاه داخلشد بر من شخصي که بر اوبود عمامه مثل عمامه عجمها و جبه از پشم شتر پس دست خود را بر کتف من سودو فرمود بمن چه حاجه است تو را در اجتماع با من پس گفتم باو که تو کيستي فرمود منم مهدي پس دست او را بوسيدم و گفتم بيا با من بخانه پس اجابتکرد و فرمود براي من مکانيرا خالي کن که داخل نشود بر من در آنجا احدي غير تو پس براي او مکانيرا خالي کردم پس درنگ کرد در نزد من هفت روز و تلقين کرد بمن ذکر را و امر کرد راکه يکروز روزه گيرم و يکروز افطار کنم و اينکه در هر شب پانصد رکعت نماز کنم و اينکه پهلوي خود را براي خواب بزمين نگذارم مگر آنکه بر من غلبه کند آنگاه طالبشد که بيرون رود و بمن فرمود ايحسن مجتمع نشو با احدي بعد از من و کفايت ميکند تو را آنچه حاصل شد براي تو از جانب من پس نيست در آنجا الا دون آنچه از من بتو رسيده پس متحمل نشو منت احدي را بدون فايده پس گفتم سمعا و طاعه پس بيرونرفتم که او را وداع کنم پس مرا نگاه داشت در نزد عتبه در و گفت از همين جا پس ماندم بهمين حالت چندين سال آنگاه شعراني گفته بعد از ذکر حکايت سيحات حسن عراقي که او گفت من سئوالنمودم از مهدي عليه السلام از عمر او پس فرمود ايفرزند من عمر من الان ششصد و بيست سال است و از عمر من از آنسال تا حال صد سال گذشته پس اينمطلب را گفتم بسيد خودم علي خواص پس موافقتکرد او را در عمر مهدي عليه السلام و نيز شيخ عبد الوهاب شعراني در صحبت شصت و پنجم از کتاب يواقيت وجواهر در بيان عقايد گفته بعد از کلماتيکه گذشت در باب چهارم پس عمر او يعني مهدي عليه السلام تا اينوقت که سنه نهصد و پنجاه و هشت است هفصد و شش سال است.