ياقوته 17
ديدن جناب مستطاب عالم عامل قدوه الاقران و الاماثل آقاي آقا شيخ علي حلاوي است آن بزرگوار را در غيبت کبري و شناختنش در حين تشرف حديث کردمرا سيد العلماء العاملين و سند الفقهاء الراشدين حجه الاسلام آقاي آقا سيد علي اکبر خوئي دامت برکاته که از جمله معاصرين و از زمره مجاورين مشهد رضوي عرش قرين است که وقتي از نجف اشرف بجهت انجام مطلبي که در نظر بود مجله سيفيه رفتم در اثناء عبورم از ميان بازار آن بلد نظرم بقيه مسجد مانند افتاد که بر بالاي سر درب آن زيارت مختصري از حضرت صاحب الزمان و خليفه الرحمن نوشته و در آن سردر نوشته بود که هذامقام صاحب الزمان و مردمان آنسامان از دور و نزديک در آنمکان جنت نشان بزيارت ميرفته و دعا و تضرع و زاري وتوسل بساحت قدس باري ميجستند پس از اهالي حله از وجه تسميه آنمقامرا بمقام صاحب الزمان سئوالنمودم متفق الکلمه گفتند که اينمکان خانه يکي ازاهل علم اينجا است که موسوم باقا شيخ علي بوده و مردي بسيار زاهد و عابد ومتقي و هميشه اوقات منتظر ظهور حضرت مهدي و با آن جناب در تمامت اوقات مشغول خطاب و عتاب که اين غيبت جنابت از انظار در اين ازمنه و اعصار موقعيتي ندارد چه آنکه مخلصين جنابت در اقطار و امصار کورق الاشجار و قطرالامطار است و در همين بلده زياده ازهزارند پس چرا ظهور نمينمائي تا دنيارا پر از قسط و عدل نمائي تا آنکه وقتي اتفاق افتاده که در بياباني رفته و همين عتاب و خطابها را بانبزرگوار مينمود ناگاه ديد که عربي بدوي در نزد او حاضر شده و بايشان فرمود جناب شيخ اينهمه عتاب و خطابهارا بکه مينمائي عرض کرد خطابم بحجه وقت و امام زمان است که باينمخلصين صميمي که در اينعصر دارد که در حله فقط زياده از هزار نفر از آنها موجوداست و با اينظلم وجوديکه عالمرا فرا گرفته چرا ظهور نميکند پس آنمرد عرب فرمود يا شيخ منم صاحب الزمان و با من اينهمه خطاب و عتاب مکن که مطلب نه چنين است که تو فهميده و اگر سيصد و سيزده نفر اصحاب من موجود ميبودند هر آينه ظاهر ميشدم و در بلد حله که ميگوئي از هزار نفر متجاوز من مخلص واقعي دارم اخلاص کيش من نيست مگر توو فلانشخص قصاب و اگر ميخواهي که واقع امر بر تو مکشوفشود برو و مخلصين مرا که ميشناسي در شب جمعه دعوت کن واز براي ايشان در صحن حياط خود مجلسي آماده نما و فلاني قصاب را هم دعوت نما و دو بزغاله بر بالاي بام خانه ات بگذار و منتظر ورود من باش در بالاي پشت بام خود تا من حاضر شده و واقع امر را بتو بفهمانم و تو را ملتفت کنم که اشتباه نموده و چون اينمکالماترا با آقا شيخ علي بپايان رسانيده از نظرش غائبشد پس شيخ مذکوريا کمال فرح و سرور بحله برگشته و ماجرا را بانمرد قصاب گفته و بتصويب يکديگر از ميان هزار نفر و متجاوز که تمامه آنها را از اخيار و ابرار و منتظران حقيقي غائب از انظار ميدانستند چهل نفر را انتخاب نموده وشيخ مزبور از آنها دعوت نموده که در شب جمعه بمنزل او آمده تا بشرف لقاء امام عصر مشرف شوند و چونشب موعود رسيد آنمرد قصاب با آنچهل نفر در صحن حياط خانه شيخ علي مزبور اجتماع نموده و تماما با طهارت و مواجه قبله مشغول ذکر و صلوات و دعا و منتظر من اليه الالتجاء بودند و شيخ مزبور حسب الامر آنسرور سبقا دو عدد بزغاله را بالاي پشت بام برد و چون بر هزار شب گذشت ديدند نور عظيم درخشاني در جو هوا ظاهر گرديد که تمام آفاق را پر کرده و بچندين مرتبه از آفتاب و ماه درخشنده تر است پس آن نور متوجه بسمت خانه شيخ مزبور گرديده و آمد تا آنکه بر بالاي پشت بام
[ صفحه 78]
خانه شيخ قرار گرفت پس قدري نگذشت که صدائي از پشت بام بلند شد و آنمردقصاب را برفتن به پشت بام خواند و آنقصاب حسب الامر ببالاي پشت بام رفت و بعد از لمحه آنسرور او را امر فرمود که يکي از آندو بزغاله را نزديک ناودان آن بام برده سر ببرد بنحويکه خون آن تماما از آن ناودان در ميان صحن خانه پخته شود پس قصاب بفرموده آن بزرگوار عمل نموده چون آنچهل نفر آنخونها را ديدند تماما ظن قوي پيدا کردند که آن بزرگوار سر قصاب را از بدن جدا نموده و اينخون او است که از ناودان جاريشده پس از آن صدائي از پشت بام بلند شده و شيخ علي صاحب خانه را امر فرمود که بسطح بام بالا رود چونشيخ علي بالاي پشت بام رفت ديد مرد قصاب صحيح و سالم بالاي پشت بام است و يکي از آندو بزغاله را سر بريده و اينخونيکه از ناودان بصحن خانه ريخت خون آن بزغاله است پس آن بزرگوار بانمرد قصاب امر فرمود بزغاله ديگر را بهمان کيفيت ذبح کند قصابهم حسب الامر آن بزغاله ديگر را در نزديک ناودان برده ذبح کرد چون خون آن در ميان صحن خانه ريخت آنچهل نفريکه در صحن خانه بودند تماما قانع شدند که آنسرور شيخ علي مزبور را نيزبقتل رسانيد و عما قريب نوبت بهر يک از آنها خواهد رسيد پس تماما از صحن خانه شيخ مزبور بيرون آمده رو بفرار نهادند پس آن بزرگوار بشيخ علي فرمود الحال در صحن خانه رو و اينجماعت را بگوي که در سطح بام آمده تا مرا ديدار نمايند شيخ مذکور چون بصحن خانه آمد احدي از آنچهل نفر را نديد پس بسطح بام مراجعتکرده و فرار آنجماعت را بعرض آنسرور رسانيد آن بزرگوار فرمود يا شيخ ديگر اينقدر عتاب و خطاب با من مکن اين بلد حله بود که ميگفتي از هزار نفر متجاوز ازمخلصين ما در آنجا است چه شد که نماند در ميان آن منتخبين از آنها مگر تو و اينمرد قصاب پس جايهاي ديگررا هم بهمين نحو قياس کن اينرا فرموده و از نظر آن شيخ و مرد قصاب ناپديد شد پس شيخ مزبور آن بقعه را مرمت نموده و موسوم بمقام صاحب الزمان نمود و از آنوقت تاکنون اينمقام شريف مطاف انام و مزار خاص وعام است اشارات فيها بشارات الاولي بدانکه از جمله کسانيکه در اينمقام شريف منسوب بانحضرت که در حله است بانبزرگوار توسل جسته و اثر ديده اند مادر عثمان و ديگر نجم الدين جعفر بن زهدري است که ما قضيه توسل آنها را در ياقوته هشتم و نهم از عبقريه يازدهم از اين بساط نقل نموده ايم مراجعه شود الثانيه آنکه از جمله کسانيکه در مقام منسوب بحضرت بقيه الله که در وادي السلام نجف اشرف است توسل جسته و اثر ظاهري ديده اند يکي مفلوج کاشاني است که ما حکايت آنرا درياقوته سيم از عبقريه ششم از اين بساط نقل نموده ايم و ديگري زني از اهل عامه است ملکه نام که ما حکايت آنرا در ياقوته سيم از عبقريه نهم اين بساط نقل نموده ايم مراجعه شود الثالثه از جمله کسانيکه آن بزرگوار را در مقام مهدي که در مسجد مهله واقع است در سمت قبله مکان نمازکنندگان در آنجا ديده مرد سبزي فروش نجفي است چنانچه ما حکايت آنرا در ياقوته چهاردهم از عبقريه هفتم اين بساط نقل نموده ايم مراجعه شود الرابعه آنکه در نعمانيه که بلدي است از عراق عرب ما بين واسط و بغداد مقامي است منسوب بحضرت بقيه الله و از جمله کسانيکه در آنمقام بشرف لقاءآنسرور مشرف شده شيخ ابن جواد يا ابن ابي الجواد نعماني است چنانکه استاد نا المحدث النوري نور الله مرقده در نجم ثاقب فرموده عالم افاضل متبحر نقاد ميرزا عبد الله اصفهاني معروف بافندي در جلد پنجم کتاب رياض العلماء و حياض الفضلاء در احوالات شيخ ابن جواد نعماني گفته که او از کساني است که ديده است قائم عليه السلام را روايت نموده از آن جناب ديدم منقول از خط شيخ زين الدين علي بن الحسن بن محمد خازن حائري تلميذ شهيد که بدرستي و تحقيق گرديده است ابن ابي الجواد نعماني مولاي ما مهدي عليه السلام را پس عرض کرد بر او ايمولاي من براي تو مقامي است در نعمانيه و مقامي است در حله پس کدام وقت تشريف داريد در هر يک از آنها فرمود باو که ميباشم در شب سه شنبه وروز سه شنبه در نعمانيه و روز جمعه وشب جمعه ميباشم در حله و لکن اهل حله باداب رفتار نميکنند در مقام من و نيست مرديکه داخل شود در مقام من بادب ادب کند و سلام کند بر من و بر ائمه عليهم السلام و صلوات فرستد بر من و بر ايشان دوازده مرتبه آنگاه دورکعت نماز بجاي آرد با دو سوره با خدايتعالي مناجاتکند در آندو رکعت مگر آنکه خدايتعالي عطا فرمايد باو آنچه را که ميخواهد پس گفتم ايمولاي من تعليم فرما بمن اينمناجاترا فرموداللهم قد اخذ التاديب مني حتي مسني الضر و انت ارحم الراحمين و انکان مااقترفته من الذنوب استحق به اضعاف اضعاف ما ادبتني به و انت حليم ذو اناه تعفو عن کثير حتي يبسبق عفوک و رحمتک عذابک و سه مرتبه ايندعا را برمن تکرار فرمود تا آنکه فهميدم يعني حفظ نمودم آنرا بعد از آن فرموده مولف گويد نعمانيه بلدي است از عراق ما بين واسط و بغداد و ظاهرا از اهل آنبلد باشد شيخ جليل ابو عبد الله محمد بن محمد بن ابراهيم بن جعفر کاتب شهير بنعماني معروف بابن ابي زينب تلميذ شيخ کليني و صاحب تفسير مختصر که در آيات است و کتاب غيبت که از کتب مشروحه مفصله معتبره است چنانچه شيخ مفيد در ارشاد اشاره فرموده و مخفي نماند که در جمله از اماکن محل مخصوصي است معروف بمقام آن جناب مثل وادي السلام و مسجد سهله و حله و خارج قم و غير آن و ظاهر آنست که کسي در آنمواضع بشرف حضور مشرف يا از آن جناب معجزه در آنجا ظاهر شده و از اينجهت داخل شده در اماکن شريفه متبرکه و محل انس و ترددملائکه و قلت شياطين در آنجا و اين خود يکي از اسباب قرئيه اجابت دعا و قبول عبادات است و در بعضي از اخبار رسيده که خداوند را مکانهائي است که دوست ميدارد عبادتکرده شود در آنجا ووجود امثال اين اماکن چون مساجد و مشاهد ائمه عليهم السلام و مقابر امامزادگان و صلحاء و ابرار در اطراف بلاد از الطاف غيبيه الهيه است براي بندگان درمانده و مضطر و مريض و مقروض و مظلوم و هراسان و محتاج و نظاير ايشان از صاحبان هموم مفرق قلوب و مشتت خاطر و مخل حواس که بانجا پناه برند و تضرع نمايند و بوسيله صاحب آنمقام از خداوند مسئلت کنند و دواي درد خود را بخواهند و شفا طلبند و دفع شر اشرار کنند و بسياري شده که بسرعت مقرون باجابتشده با مرض رفتند و با عافيت برگشتند و مظلوم رفتند و مغبوط برگشتند و با حال پريشاني رفتند و آسوده خاطر مراجعت نمودند و البته هر چه در آداب و احترام آنجا بکوشند خير در آنجا بيشتر بينند و محتمل است همه آنمواضع داخل باشد در جمله آنخانها که خدايتعالي امر
[ صفحه 79]
فرموده که بايست مقام آنها بلند باشد و نام خدايتعالي در آنجا مذکور شود و مدح فرمود از کسانيکه در بامداد و پسين در آنجا تسبيح حقتعالي گويند و اينمقام را گنجايش شرح بيش ازاين نيست.