بازگشت

ياقوته 07


از ايشان ابوبکر بغدادي پسر برادر شيخ ابو جعفر محمد بن عثمان عمري بوده بمقتضاي بعمله از اخبار و آثار بعد از علي بن محمد سمري که باتفاق اصحاب اول زمان غيبت کبري بوده و باب سفارت و وکالت مسدود شده و مدعي اين مقام چنانکه از توقيع رفيع دانسته گرديد کاذب و عقتري ميباشد بر خدا و رسول وامام خود ادعاي اين مقام نموده است شيخ طوسي ره در کتاب غيبت از ابو محمد هرون بن موسي از ابي القاسم حسين بن عبدالرحيم ايزا روزي روايت کرده که او گفته پدرم عبد الرحيم مرابنزد ابي جعفر محمد بن عثمان عمري در خصوص امري که در ميان من و او بود فرستاد پس بمجلس وي حاضر گرديدم در حالتيکه در آن مجلس جماعتي بودند که در چيزي از اخبار ائمه اطهار گفتگو ميکردند ناگاه ابوبکر بغدادي در آمد چون ابو جعفر او را ديد بحضار گفت که گفتگورا موقوف داريد که اين شخص که ميايد از اصحاب شما نيست چنين حکايت شده است که ابوبکر بغدادي در بصره ازجانب يزيدي وکيل بود و مدتي مديد در خدمت وي ماند و مال بسيار بدست آورده نزد يزيدي برد يزيدي او را گرفت و مواخذه را بر او سخت کرد و بر سرش چنان بزد که چشمهايش آب آورد و با کوري بمرد و آنوقت که بمرد ابن عياش گفته که روزي با ابو دلف در يکجا جمع شده و در خصوص ابوبکر بغدادي گفتگو نموديم او گفت که آيا ميداني که فضيلت و زيادتي شيخ يعني ابوبکر بغدادي بر ابوالقاسم حسين بن روح و ديگران از چه راه بوده گفتم نه گفت از اين راه است که ابو جعفر محمد بن عثمان در مقام وصيت نام ابي بکر را بر نام او مقدم داشت چون اين شنيدم گفتم بنابراين منصور دوانيقي از ابوالحسن موسي بن جعفر عليهما السلام افضل باشد زيرا که صادق در وصيت خود نام منصور را بر نام وي مقدم داشت ابو دلف گفت که در خصوص شيخ تعصب ميکني و باو دشمني مينمائي گفتم که همه خلايق ابابکر بغدادي را دشمن ميدارند و با وي تعصب ميورزند پس گفتگوي ما با او بجائي انجاميد که نزديک شد که از گريبان يکديگر گرفته بکشيم و حال ابوبکر بغدادي در قلت علم و شرافت ميشود تراست از اينها و ديوانگي او زياد از اين است که شمرده شود و کتاب را باين چيزها پر نميکنيم و از شيخ ابيعبدالله محمد بن نعمان روايت کرده که ابوالحسن علي بن بلال مهلبي بمن خبر داد که شنيدم از ابو القاسم جعفر بن محمد بن قولويه که ميگفت خداوند عالم حفظ نکند ابو دلف را ما او را ملحد ميدانستيم بعد از آن ديوانه گرديده بزنجير تر کشيدند بعد از آن بتفويضي قائل شد و ما هرگزبا وي ارتباط و خلطه نداشتيم هر وقت که در مجمع مردم حاضر ميگرديد بر او استخفاف و اهانت مينمودند و شيعيان با او اشنائي نداشتند مگر زمان اندکي و جماعت شيعه هر وقت که در مجمع مردم حاضر ميگرديد بر او استخفاف و اهانت مينمودند و شيعيان با او آشنائي نداشتند مگر زمانيک و جماعت شيعه از او و از کسانيکه باو معتقد بودند و در خصوص وي امر را بر ديگران شسته مينمودند مانند ابوبکر بغدادي تبري نمودند و ما سخنانيرا که او ادعا ميکرد باو پيغام کرديم او آنها را انکار نموده سوگند ياد کرد که من اينگونه اعتقاد را ندارم سوگند وي باور کرديم و گفته او قبول نموديم تاآنکه ببغداد آمده بابي داف ميل نمود و از طايفه شيعه رو گردانيد و در وقت مردنش باو وصيت نمود بنابراين شک نکرديم در اينکه او تا ابو دلف هم مذهب بوده انکار بر او لعنت کرديم و از او تبري نموديم زيرا که اعتقاد ماچنان بود که هر کس بعد از سمري ادعاي نيابت نمايد کافر است و تلبيس کننده گمراه است و گمراه کننده و بالله التوفيق و در آن کتاب است که مولف گويد که اين سخن از مثل اين شيخ جليل دلالت کند بر اينکه ابو دلف مدعي نيابت و با بيت بوده علاوه بر ساير عقايد باطله او زيرا که ابوبکر را چون با او هم مذهب دانسته مدعي با بيت گفته زيرا که سبب لعن او را آن گفته که هر کس بعد از سمري ادعاي نيابت نمايد کافر است پس ابوبکر بغدادي بنابراين در اوايل غيبت کبري بمقتضاي اين خبر و اخبار ديگر که ذکرشد او نيز ادعاي با بيت کرده و پيش از ابي دلف مرده اگر چه در اين ادعا بظاهر تابع او بوده لهذا او را اول مدعي اين مقام شمرديم و از اين کلام و ستا اخبار ظاهر شد.