بازگشت

ياقوته 08


يکي از ايشان محمد بن ابراهيم بن محمد همداني است چنانکه کشي در رجال خود از محمد بن سعيد بن يزيد ابو الحسن روايت نمود مرا و از محمد بن جعفر بن ابراهيم همداني که اين ابراهيم وکيل بوده است از براي ناحيه مقدسه و جمل حج بجاي آورده روايت نموده از محمد مزبور که گفته دختري از محمد بن ابراهيم بن محمد بحد بلوغ و رشد رسيده بود و در نهايت جمال و کمال بود و جماعتي از بزرگان و اجله مردم او را خواستگار شدند پس محمد اباء و امتناع ورزيد از اينکه او را باحدي تزويج نمايد پس محمد آندختر را با خود همراه نموده و بحج بيت الله الحرام مشرف شدند و در رفتن در مدينه منوره خدمه حضرت ابي الحسن مشرف شده ودر خدمه آنسرور وصف نمود هيئت و کمال دختر خود را و عرض کرد من او را از براي خدمه حضرت نگاه داشته ام حضرت فرمود من او را قبولنمودم پس او را همراه خود بحج برده و بعد از فراغ ازحج از راه مدينه مراجعت نما و او را در حرم سراي من درآور چون محمد با دخترش از مناسک حج فارغشده و بمدينه آمدند آندختر لدي الورود بمدينه از دنيا درگذشت چونمحمد اينخبر را بحضرت ابي الحسن عليه السلام داد حضرت فرمود دختر تو زوجه من است در بهشت اي پسر ابراهيم و از ايشان محمد بن ابراهيم مهزيار است چنانکه شيخ صدوق در کمال الدين از محمد بن جعفر بن محمد بن عون روايت نموده که گفته است محمد بن ابراهيم مهزيار از وکلائي است که واقعشده اند بر معجزه حضرت بقيه الله و اينکه حضرتشرا ديده اند و ما در ياقوته دوازدهم از عبقريه هشتم از اين بساط حکايتي از ابن محمدبن ابراهيم مهزيار در ديدن رسوليرا با رقعه که از جانب حضرت بقيه الله در نزد او آمده و در باره امواليکه در نزد پدرش از آنسرور مانده بود و او وصيت بمحمد نموده که آنها را بانجناب برساند نقل نموده ايم مراجعه شود چنانکه در ياقوته نهم از عبقريه دهم از اين بساط کيفيت ديدن او زني از ملازمت آنسرور نقلنموده ايم رجوع شود و از ايشان محمد بن احمد بن جنيداست که مکني بابي علي و ملقب بکاتب اسکافي است چنانکه در خلاصه علامه است که محمد بن احمد بن الجنيد ابو علي ثقه جليل القدر صنف فاکثر قيل انه کان عنده مال للصاحب عليه السلام و سيف ايضا و انه اوصي به الي جاريته فهلک ذلک و در ايضاح آنچه را که علامه نسبت داده است در کلام خود بقائل مجهول بدون نسبت ذکر نموده و گفته است بعد از عنوان او وجه في اصحابنا ثقه جليل القدر صنف فاکثر کان عنده مال للصاحب عليه السلام و سيف و اوصي به الي جاريه فهلک و در تنقيح المقال در وکيل بودن او مناقشه نموده باينکه مجرد بودن مال و سيف ازبراي حضرت حجه در نزد او دلالت نداردبر اينکه آن بزرگوار آنها را در نزد او امانت نهاده تا آنکه دلالت بر وکالتش از آنسرور بنمايد پس شايد آنها يکي از اموالي بوده اند که بايداز براي آن بزرگوار جلب شود بسوي نايب عام آن حضرت يعني سهم امام مرسوم متداول در زمان غيبت بوده و نقل نمودن اعاظم اين قضيه را از ابن جنيدمذکور بجهت اين باشد که خواسته اند بفهمانند که او صرف مال امام و حقوق آن حضرت را جايز نميدانسته بلکه راي او اين بوده که آنرا بايد حفظ نمود ودر وقت مردن بايد وصيت بان نمود و درنزد شخصي امين سپرد و از ايشان محمد بن شاذان بن نعيم است چنانکه در تنقيح المقال است که حائري فرموده اواز وکلاء ناحيه مقدسه است بخلاف محمدبن احمد بن شاذان که آنکه از وکلاء حضرت عسکري سلام الله عليه است فارجع و تحرر و از ايشان محمد بن اسحق قمي است چنانکه وحيد بهبهاني در حاشيه رجال ميرزا از صدوق و او از محمد بن جعفر بن عون اسدي روايت نموده که يکي از وکلاء صاحب الزمان ارواحنا له الفداء که آن حضرت را ديده و بر معجزه آنسرور واقفشده از اهل قم محمد بن اسحق است.