بازگشت

ياقوته 01


يکي از ايشان محمد بن احمد است چنانکه در کافي از حسن بن حسن علوي روايتکرده او گفته که مردي از جمله نديمان روز حسني با کسي ديگر نزد او بود آنمرد نديم بروي حسني گفت که اموال او داده ميشود يعني صاحب الامر و او را وکلائي هستند نام همه ايشان را که درنواحي بودند ذکر کردند و اينخبر بعبيد الله بن سليمان وزير رسيد او قصد نمود که وکلاء را بگيرد پادشاه گفت که اينمرد را تفحص و جستجو نمائيد زيرا که اين امر امر لفت است عبيد الله بن سليمان گفت که وکلا را ميگيرم سلطان گفت که بگيريد ليکن جماعتيرا در پنهان قدري اموال بدهيد و بنزد وکلا بفرستيد هر که از ايشان اموال را قبض کند او را بگيرند در اينحال توقيعي درآمد بدينمضمون که بنزد همه وکلا برويد و بگوئيد چيزي از اموال قبول نکنند و از آن ابا و امتناع نمايند و تجاهل ورزند آنگاه بمحمد بن احمد که يکي از وکلاء بود مرديکه محمد او را نميشناخت حيله نموده و پاره از اموال در پنهان نزد او ورد و با وي خلوت نمود و گفت که نزد من مالي هست ميخواهم آنرا برسانم محمد گفت فکر غلط کرده من در اينباب چيزي نميدانم و هر چه که بطريق ملاطفت بمحمد گفت او تجاهل ميورزيد در اينباب جاسوس بسيار نزد وکلاء فرستادند ايشان بسبب توقيعيکه بايشان رسيده بود از اينمعني باو امتناع نمودند.