ياقوته 05
يکي از ايشان نسيم ملازم خليفه عباسي است که در همانکتاب از جماعتي مسند از علي بن قيس از بعض بزرگان عراق روايتکرده که نسيم را در سر من راي ديدم در خانه امام حسن عسکريرا بشکسته ناگاه جواني با تبر زن بر دست بيرون آمده باو گفت که در خانه من چکار ميکني نسيم گفت که جعفر گمانکرده بود که امام حسن عسکري وفات نمود و ولدي بعداز خود باقي نگذاشت اگر اينخانه خانه تو است من برميگردم پس از خانه بيرونرفت راوي علي بن قيس گويد که غلامي از خدمتکاران آنخانه بنزد ما آمد اينخبر را از او پرسيدم گفت کدام شخص اينخبر را بتو داد گفتم بعض بزرگان عراق گفت هيچ خبر بر مردم پنهان نميماند اين ناچيز گويد اينها که در عبقريه سابقه و اينعبقريه حکايات تشرف آنها خدمه آن امام با تعجيل بنحو قطعي باو تفصيل در اين غيبه صغري بعد از وفات حضرت عسکري ع ذکر شد کساني بودند که ما حکايات آنها را بعد از اين بمناسبت وقت نقل نمينمائيم و الا بيايد در تضاعيف توقيت مندرجه در عبقريهاي اين بساط بمناسبت مقام تشرف عادي بسيار خدمه آن امام همام گر اين غيبت که اولادک موجود زيجودش مينمايند کالنور في الظلام چنانچه بر مراجع هويدا و آشکارا گردد کما اينکه بيايد در عبقريه چهارم حکايات تشرف قريب بچهارصد نفر در اين غيبت خدمت بانتقادش بنحو اختصار و اجمال که دلاله آنها بر وجد شريفش کدلاله الاعلام في اعلي الجبال است فانتظره.
[ صفحه 21]