بازگشت

ياقوته 06


جواب ششم آنکه آنچه مخفي و مستور است برانام مکان ومستقر آن جناب عليه السلام است پس راهي نيست بسوي آن از براي احدي و نميرسد بانجا بشري و نميداند آن را کسي حتي خاصان و مواليان و فرزندان آن جناب پس منافات ندارد ملاقات و مشاهده آن جناب در اماکن و مقامات که ذکر شد پاره از آنها و ظهور آن حضرت در نزد مضطر مستغيث ملتجي شده بانجناب منقطع شده از همه اسباب و والد در وادي شبهات و حيران در مهالک خلوات چنانچه گذشت که اجابت ملهوف و اغاثه مضطر يکي از مناصب آن جناب است و مويد اين احتمال خبريستکه مرويست در کافي از اسحق بن عمار که گفت فرمود ابو عبدالله عليه السلام که ازبراي قائم عليه السلام دو غيبت است يکي از آنها کوتاه است و ديگري نميداند مکان آن جناب را در آن غيبت مگر خاصه از مواليانش و شيخ طوسي و شيخ نغماني در کتاب غيبت خود بسند معتبر از مفضل بن عمر روايت کردند که او گفت شنيدم که ابو عبدالله عليه السلام ميفرمايد بدرستيکه از براي صاحب اين امر دو غيبت است يکي از آنها طول ميکشد تا اينکه ميگويند بعضي که مرد و ميگويند بعضي که کشته شد و ميگويند بعضي که رفت تا اينکه باقي نميماند بر امر او از اصحابش مگر چند نفري مطلع نميشود بر موضع اواحدي از فرزندان او مگر آنکه مشغول خدمه ومتولي اموراواست و شيخ نغماني از اسحق بن عمار روايت کرده که گفت شنيدم که ابو عبدالله جعفر بن محمد عليهما السلام ميفرمايد از براي قائم عليه السلام دو غيبت است يکي ازآنها طولاني است و ديگري کوتاه است در يکي عالم بمکان او در آن غيبت خاصه از شيعيان او و در ديگري عالم نيست بمکان او خاصه مواليان او در دين او مخفي نماند که اين خبر اسحق همان خبر اسحق مروي در کافي است و دربعضي نسخ چنانستکه ذکر کرديم و در بعضي مطابق نسخه کافي است و بهر نسخه در خبر جواب است از اصل مقصود چه بنابر خبر کافي دلالت دارد بر آنکه خاصان از مواليانش در غيبت کبري عالمند بمستقر و مکان آن جناب پس مويدجواب پنجم باشد و بنابر بعضي نسخ نعماني مراد آن خواهد بود که خاصان در آن وقت عالم نيستند بمحل اقامه آن حضرت پس نفي نکند مشاهده و رويت را در اماکن ديگر و نبود در قصص گذشته قصه که دلالت کند بر ملاقات احدي آن جناب را در آن محل و الله تعالي هو العالم جواب متين للاصغاء قمين در دارالسلام عراقي در مطلب دويم از فصل پنجم از فصول مقدمه کتاب که در امکان رويت آن بزرگوار است در زمان غيبت چنين فرموده که مراد از آن زمان غيبت کبري است اما زمان غيبت صغري که آن زمان ولادت تا زمان انقضاء سفارتست پس در امکان رويت بلکه در وقوع آن الي ما شاء الله اشکالي نيست و بدانکه که منشا اشکال در اين مجال بعضي از اخبار است مثل توقيع شريف که از براي ابي الحسن علي بن محمد سمري که آخر سفراء بود و بعد از وفات او غيبت کبري واقع گرديد و باب سفارت بسته شد بيرون آمد پس توقيع شريفه راکه ما از نجم ثاقب نقل نموديم ذکر فرموده تا آنکه گفته است و مثل اخباريکه در ذکر اسم آنست که شخص او ديده نشود و ذکر اسم او نشايد و مثل اخباريکه در باب غيبت وارد شده که آن حضرت مردم را بيند و مردم او را نه بينند و مثل خبر مظفر علوي از حضرت رضا عليه السلام که فرمود که خضر از آب حيوان آشاميد پس او زنده باشد و نميرد تا آنکه در صور دميده شود و اونزد ما آيد و بر ما سلام کند و ما صوت او را شنويم و شخص او را نميبينيم و او حاضر ميشود در هر جا که نام او برده شود پس هرکس نام او را برد بر او سلام کند و او در موسم حج حاضر گردد و مناسک حج را بجا آوردو در عرفات بايستد و دعاي مومنين را آمين گويد و زود باشد که خدا او را مونس قائم ما نمايد و وحشت و وحدت قائم ما را باو دفع کند و مثل جميع اخبار غيبت



[ صفحه 208]



زيرا که معني غيبت آنست که از جميع نظرها غايب باشد و اگر يک نفر هم او را به بيند صدق نکند که از همه نظرهاغايب است اگر انصاف بعد از تامل آنست که اين اخبار را دلالت بر عموم نفي رويت از جميع مردم در جميع اعصارنيست تا آنکه منافي باشد با وقوع رويت از براي مردم در بعض اعصار آقا اجمالا پس بسبب آنکه شک و شبهه نيست و در آنکه آن حضرت را خدام و غلامان بلکه عيال و اولاد باشد زيرا که بعلاوه آنکه در خبر مفضل که بعد از اين مذکور شود انشاء الله تصريح شده که مباشرين امور خدام او را ميبينند و حيات و بقاي انسان بدون آنها متعسرو بدون بعض ديگر متغدر است و مباشرت انسان در جميع مقدمات زندگي خود در عادت نشايد و غيبت از اين نوع کارکنانهم چنين باشد مگر آنکه مراد از غيبت آن باشد که ديده شود و شناخته نشود و اين نيز منافي با ظاهراخبار غيبت و نفي مشاهده و رويت است زيرا که همچو کسي را مجهول و غير معروف گويند نه غايب و غير مشاهد پس با آنکه آن حضرت از خدام و غلامان و کسان خود غايب و غير مشاهد نباشد دلالت اين اخبار بر عموم نفي رويت و مشاهده تمام نشود و استدلال دليل در اين خصوص او است اين است که ساق آن بقرينه وقوع آن در منع از تعيين و وصي و قائم مقام آنست که مراد از دعواي مشاهده در خصوص سفارت و وکالت باشد يعني زود باشد که بعض شيعيان من ادعاي وکالت از جانب من کنند و گويندما او را مشاهده مينمائيم و امر و نهي او را ميشنويم چنانکه نواب سابقين بودند و مويد اين آن است که ميفرمايد مدعي مشاهده کذاب و افتراگويا شند زيرا که اگر چه صدق کند بر دعوي مشاهده بدون دعواي وکالت لکن افترا صدق نکند چرا که افترا آن باشد که کاري را مثل استنابه و توکيل و نحو آن نسبت بکسي بدهي که او نکرده باشد و بالجمله مراد از اين توقيع دعوي مشاهده در امر سفارت باشد چنانکه جمعي بعد از وفات سمري بر وجه کذب و افترا مدعي با بيت و سفارت شدند و حالات ايشان خواهد آمد انشاء الله تعالي و علامه مجلسي ره نيز بعداز ذکر اين توقيع تصرح باينوجه کرده و ميگويد که اين خبر منافات با اخباررويت ندارد و اما اخبار ديگر پس مرادبانها غيبت و استتار از غالب مردم ميباشد نه همه ايشان چنانکه ملائکه وجن را غايب از انظار گويند با آنکه بعض از انبيا بعض ملائکه را ديده ان و بعضي از مردم برخي از جن را ديده وميبينند و همچنين خضر را غايب گويند و ديده هشده بعلاوه آنکه ظاهر اين اخبار آنست که ديده نميشود با آنکه اخبار بسيار دلالت دارد بر اينکه ميبينند و نميشناسند مثل خبر سدير صيرفي از حضرت صادق که فرمود که برادران يوسف با آنکه عقلا و اسباط واولاد انبياء بودند بر يوسف وارد شدند و با او مکالمه و مراوده و معامله کردند و او را نشناختند تا آنکه خود را شناسانيد آنوقت او را شناختند پس چرا آنکار ميکنند اين امت که خدا اراده کند در وقتيکه حجه خود را از ايشان مستور کند يوسف سلطان مصر بود و ميان او و پدرش هيجده منزل مسافت بود و اگر خدا ميخواست که مکان او را بنمايد ميتوانست پس اين امت چرا انکار ميکنند که خدا با حجه خود آن کند که با يوسف کرد باينکه بوده باشد امام مظلوم شما که حق او را غصب کنند و در ميان مردم تردد کند و در بازارهاي ايشان راه رود و بر فرشهاي ايشان پا گذارد و او را نشناسند تا آنوقت که خدا اذن دهد که خود را بشناساند چنانکه يوسف را اذن داد و مصداق اين مطلب اخباريستکه دلالت ميکند بر اينکه احدي از شيعيان آن حضرت نباشد مگر آنکه او را ديده اند ولکن نشناخته اند يا آنکه به بينند و نشناسند و مويد اين آنست که سيد متقي حاج ميرزا محمد رازي مجاور نجف که ذکر او در عداد اشخاصيکه آن حضرت را ديده اند بيايد انشاء الله تعالي مذکور نمود که آن حضرت را در خواب ديد که باو فرمود من بديدن تو آمدم آنوقت که از مشهد رضا مراجعت کرده بودي در آن بالاخانه لکن نشناختي بعلاوه آنکه ظاهر اين روايات معارضه نميکند با اخبار صريحه از جماعت بسيار از ثقات اصحاب و غير هم چنانکه بعد از اين مذکور شود آن که فايز بخدمه آن حضرت گشته اند خواه آنکه او را در وقت ملاقات شناخته باشند يا آنکه بعد از مفارقت از قراين دانسته اند که او بوده و اين جماعت از حد تواتر افزونند پس لاعلاج بايد که دست از ظواهر اين اخبار اگر آنها را در ظاهر عموم بدانيم برداريم چه جاي آنکه ظاهر نباشد چنانکه از تلامذه سيد بحرالعلوم که ذکر او در علاد اشخاصيکه آن حضرت را ديده اند مذکور خواهد گرديد انشاء الله نقل کرده که در پهلوي سيد نشسته بودم و سيد غلياني نعل حيري در دست داشت و ميکشيد شخصي از حضار از او پرسيد که آيا رويت حضرت حجه در اين اعصار ممکن است سيد سر برداشت و فرمود که ظاهر بعض اخبار آنست که مدعي مشاهده کاذبست بعد از آن سر بزير انداخت و آهسته فرمود کيف و قد ضمني الي صدره يعني چگونه او را نتوان ديد و حال آنکه مرا بسينه خود چسبانيد و بالجمله با تواتر اخبار ثقات مقرون بمعجزات و کرامات و خوارق عادات شبهه در امکان رويت بلکه در وقوع آن بيموقع ميباشد انتهي اين ناچيز گويد که ممکن است درجمع ميان اين توقيع شريف و اخبار ديگر که قريب المضمون بانست از نفي مشاهده و بيان قصص و حکايات منقوله در مشاهده باينکه گفته شود که اين توقيع و اخبار در نفي مشاهده بظاهر خود باقي باشند و منافات هم ندارد باآنچه متحقق الوقوع در نزد ايشان است از صحت تشرف بخدمه آن امام عالميان از براي بعضي از اتقياء و صلحاء و ابرار که بمجاهده نفسانيه قابليه و استعداد القاي آن بزرگوار از براي ايشان حاصل شده باشد وآن مقتدي عالميان صلاح در آن دانسته باشد بمصالح عامه يا مصالح خاصه که نور جمال خود را برايشان ظاهر سازد يا مصلحت بداند که آن شخص را در نزد خودبطلبد و فرق است بين آنکه مکلفين مدعي رويه آن نور الهي شوند من عند انفسهم و بين آنکه آن حجه خدا صلوات الله عليه مصلحت در آن بداند باحضار شخصي از ايشان را بخدمه خود من عند نفسه صلوات الله عليه و يا مصلحت دانسته باشد ظهور نفس مقدسه خود را بر او و دعوي مشاهده اختراعا من عند انفسهم اگر چه مدعي آن کاذب و مفتري است چنانچه ظاهر از بعضي اخبار است ولکن تشرف بخدمت آن بزرگوار عالميان علي وجه المصلحه بارادته و طلبه دليلي قائم نشده بر تکذيب و افتراء آن بلکه خلاف آن ثابت و محقق است و الفرق بين المقامين يحتاج الي لطف قريخه فتدبر ختام فيضه عام بدانکه استغاثه و التجاء و توسل بساحت قدس ائمه هدي ولايت ما حضرت بقيه الله مربوط بوقتي و منوط بزماني دون زماني نيست چه رعيت مضطر هر آن که ملتجي و متوسل شوند



[ صفحه 209]



بمولاي باکر و فرخود البته استغاثه والتجايش مثمر ثمر خواهد بود و مع ذلک بسياري از اوقات هست که توجه و استغاثه و عمل بمراسم عبوديت نسبت بساحت قدس آن موالي زياده از ساير اوقات موثر است چنانچه چندين وقت است که بصريح اخبار توسل بساحت عز امام غائب از انظار در آنها مندوب اليه و مرغوب فطيه است و استاد نا للمحدث النوري نورالله مرقده در نجم ثاقب هشتم وقت از آنها را مشروحا و مفصلا نقل نموده و اين ناچيز در اين مختصر و جيز بشاراه اجماليه بهر يک از آنهااکتفا مينمايد و طريق تفصيل را بحواله بان سفر جليل هدايت انتما ميگشايد پس ميگوئيم اول شب قدر که شب بروز و ظهور و قدر و منزلت و هيمنت وسلطنت و عظمت و جلالت امام عصر عليه السلام است بسبب نزول روح و آنقدر ملائکه بر آن جناب برزمين جاي تنک شود براي تقدير امور سال عباد چنانچه در اخبار بسيار سپيده و در تفسير علي بن ابراهيم بچند سند معتبر از حضرت باقر و صادق و کاظم عليهم السلام روايت کرده که فرمودند در تفسير آيه مبارکه فيها يفرق کل امر حکيم که خداوند تقدير ميکند هر امري را از حق و باطل و آنچه ميشود در اينسال و از براي خداوند است در آن بدا و مشيت که پيش اندازد آنچه را بخواهد و تاخير نمايد آنچه را بخواهد از آجال و ارزاق و بلايا و اعراض و امراض و زياد کند در آنها آنچه را که بخواهد و کم کند آنچه را که بخواهد و ميدهد آن را برسول خدا صلي الله عليه و آله باميرالمومنين عليه السلام و ميدهد آن را اميرالمومنين بائمه عليهم السلام تا اينکه ميرسد آن بصاحب الزمان عليه السلام و شرط ميکند در آن بلا و مشيئت و تقديم و تاخير را دويم روز جمعه که از چند جهت اختصاص و تعلق دارد بامام عصر عليه السلام يکي آنکه ولادت با سعادت آن جناب در آن روز بوده چنانچه در باب اول ذکر شد و ديگر آنکه ظهور موفور السرور آن حضرت در آن روز خواهد بود و ترقب و انتظار فرج در آن روز بيشتر از روزهاي ديگر است چنانچه در جمله از اخبار تصريح بان شده و در زيارت مختصه باينجنابست در روز جمعه که يا مولاي يا صاحب الزمان صلوات الله عليک و علي ال بيتک هذا يوم الجمعه وهو يوم المتوقع فيه ظهورک و الفرج المومنين علي يدک تا آخر آنچه بيايد اي آقاي من اي صاحب الزمان که درود خداوندي باد بر تو و بر آل بيت تو اين روز جمعه است و او روز تو است که انتظار کشيده ميشود در آن ظهور تو راو فرج مومنين بر دست جناب تو و من اي آقاي من در او ميهمان توام و پناه آورده بتو و تو اي آقاي من کريمي و از اولاد بزرگواران و ماموري به پناه دادن پس مرا مهماني کن و پناه ده سيم روز عاشوررا که روز سرافرازي حضرت حجه عليه السلام است از جناب خداوند عز و جل بلقب قائم عليه السلام چنانچه شيخ جعفر بن محمد بن قولويه در کامل الزياره روايت کرده از محمد بن حمرران که گفت حضرت صادق فرمود چون شد از امر حسين بن علي عليهما السلم آنچه شد ناله و فرياد کردند ملائکه بسوي خداوند عز و جل و گفتند اي پروردگار ما چنين ميکنند با حسين برگزيده تو و پسر پيغمبر تو فرمود پس واداشت خداوند براي ايشان ظل قائم عليه السلام را و فرمود باين انتقام ميکشم براي حسين از آنها که بر او ظلم کردند چهارم از وقت زرد شدن آفتاب تا غروب آن از هر روز بنابر تقسيمي که علما کردند هر روز را از مطلع فجر تا غروب آفتاب بدوازده آن بخش بنحويکه بحسب فصول فريي نکند و هر قسمي منسوب است بابامي سيد جليل علي بن طاوس در کتاب امان الاخطار فرموده که ما ذکر کرديم در کتاب مودعه في ساعات الليل و النهار اينکه هر ساعتي از روز مختص است بيکي از ائمه اطهار عليهم السلام و از براي او دو دعا است يکي از آن دو را نقل کرديم از خط جدم ابي جعفر طوسي رحمه الله عليه و ديگري را از خط ابن مقله و هر يک از آن امامان مثل نگاهشان و حامي است از براي ساعه خود بمقتضاي روايات پس ساعه اول از براي مولاي ماعلي است صلوات الله عليه و شمردند تادوازدهم که براي مولاي ما مهدي است صلوات الله عليه و دعا کند ايشان در هر ساعتي از آن ساعات بانچه مخصوص اواست از دعوات چه اينکه رروز کامل تابستان باشد يا روز زمستان کوتاه ترين اوقات زيرا که دعاها تقسيم ميشود دوازده قسمت هر چه باشد مقدار روز بمقتضاي اخبار پس اگر اتفاق افتاد بيرون رفتن تو براي سفر در ساعتي که مختص است باو يکي از ائمه عليهم السلم که حمايت کننده اند و خداوند قرار داده ايشان را سبب براي نجات پس بگو اين مضون را که خداوند ابرسان مولاي من فلان را صلوات الله عليه و اسم آن امام را ببرد که ما سلام ميفرستيم بر او و اينکه ما متوجه ميکنيم بسبب اقبال جناب تو بر او در اينکه بوده باشد نگاهباني باو حمايت ما و سلامتي ما و کمال سعادت ما ضمان آن بامر تو بر او باشد بهر طرف که توجه کنيم در آن ساعتي که گرداندي او را مثل نگاهبان در آن ساعته و ميگويم من هرگاه فرود آمدي در منزلي در ساعتي که مختص است بيکي از ايشان آيا کوچ کردي از آن منزل پس سلام کن بر آن امام بانچه تو را نزديک کند باو و باو خطا بکن در ضمانت آنچه حادث ميشود در ساعه او پس اگر نه آن بود که خداوند ميخواست اين را از تو دلالت نميکرد تو را بر آن وچون اين عمل کردي هدايت ميکند تو را خداوند عز و جل بسوي خود و ميشود حرکات و سکنات تو در سفر تو عبادت و سفات از براي خانه آخرت تو انتهي و چون کتاب امان موضوع بود براي کداب سفر لهذا اقتصار فرمود بانچه متعلق باو است و آنجه فرموده جاري است در هر شغل و کار دنيوي و اخروي که آدمي خواسته شروع کند در آن و هر کس آن دعا را طالب باشد بنجم ثاقب رجوع نمايد پنجم عصر روز دوشنبه ششم عصر روز پنجشنبه که در آن دو وقت اعمال عبار عرض ميشود بر امام عصر عليه چنانچه در عصر هر امامي بر آن جناب عرض ميشد و در زمان حضرت رسول صلي الله عليه و آله بر آن جناب و اخبار در اينباب را است و درغالب آن تصريح بعصر نشده و لکن در بعضي ديگر اشاره شده و موافق است با اعتبار شيخ طبرسي ره در تفسير مجمع البيان در ذيل آيه شريفه و قل اعملوا فسيري الله عملکم و رسوله و المومنون گفته که اصحاب ماروايت کردند که اعمال امه عرض ميشود بر پيغمبر صلي الله عليه و آله در هردوشنبه و پنجشنبه پس ميشناسد آنها راو همچنين عرض ميشود بر ائمه هدي عليهم السلم پس ميشناسد آنها و ايشانند مقصود از قول خداوند و المومنين و از غرائب آنکه شيخ ابو الفتوح رازي در تفسير خود فرموده که در خبار آمده که اعمال امه را در هر شب دوشنبه و پنجشنبه بر رسول خدا صلي الله عليه و آله عرض کنند و بر ائمه عليهم السلام و مراد بمومنان امامان معصوم باشد هفتم شب و روز نيمه شعبان که ولادت با سعادت از آن جناب عليه السلام در آن بوده و اين نعمت عظيمه را خداوند در آن به بندگانش عطا فرموده پس سزاوار است که بوده باشد تعظيم اين شب بجهه ولادت آن حضرت در نزد مسلمين که معترفند بحقوق امامه او باندازه آنچه ذکر فرمود جدا و محمد صلوات الله عليه و آله و بشارت داده باو اهل سعادت از امه خود را چنانچه اگر ظلمت فرو ميگرفت مسلمانان را و مشرف ميشد بر ايشان لشگر دشمنان ايشان را و احاطه ميکرد بايشان نحوست گناهان ايشان پس خداي تعالي پديدار ميکرد مولودي را که فک ميکرد ايشان را از ذل عبوديت و متمکن ميکرد هر دست بسته را از حق خود و عطا ميکرد هر نفسي را آنچه مستحق بود بجهه سابقه اعمال خود و ميگسترانيد از براي خلايق در مغارب و مشارق بساطيکه اطراف آن يکسان و الطاف آن بي پايان و اوصاف آن نيک و پسنديده مي نشاند جميع را بر آن نشاندن والد مهربان بااولاد عزيز خود را با نشاندن پادشاه کريم رحيم زبردستان خود را و بنماياندن بايشان از مقدمات آيات مسرت و نشان نيکيهاي در دار سعادت بيزوال چيزي را که شهادت دهد حاضران براي غايب از آن و بگشاند گردنها و دلها را بسوي طاعه بخشنده آنها هشتم روز نوروز که روز ظهور و ظفر امام عصر عليه السلم بر دجال است چنانچه جمال السالکين احمد بن فهد حلي در مهذب البيارع فرموده خبر داده مولي السيد المرتضي العلامه بهاءالدين علي بن عبدالحميد نشانه دامت فضايله باسناد خود از معلي بن خنيس از حضرت صادق عليه السلم که فرمود روز نوروز روزيست که عهد گرفت پيغمبر صلي الله عليه و آله براي اميرالمومنين در غدير خم پس اقرار نمودند بولايت او پس خوشا حال آنکه ثابت نمايد بر آن وواي بر آنکه بشکند آن عهد را و آن روزيستکه فرستاد در آن رسول خدا صلي الله عليه و آله علي عليه السلام را بوادي جن پس عهد و مواثيق از ايشان گرفت و آن روزي است که ظفر يافت در آن روز باهل نهروان و کشت ذوالثديه را وآن روزي است که ظاهر ميشود در آن روزقائم ما اهل البيت و ولاه امر و ظفر ميدهد او را خداوند بر دجال پس بردارميکشد او را بر کاسه کوفه و هيچ نوروزي نيست مگر آنکه ما انتظار ميکشيم در آن فرج را زيرا که آن روز ايام ما است که فرس آن را محافظت نمودند و شما يعني عرب آن را ضايع نمود يدالخ اين بود اجمال آنچه در نجم ثاقب مذکور است.

بعون الله و توقيه قدئم هذا البساط في الثاني عشرمن شهر شوال المکرم من شهور سنه بيد لعبد المحتاج الي ربه الغني محمد علي