بازگشت

ياقوته 05


جواب پنجم چيزيستکه باز علامه مذکور در رجال بعد از کلام سابق فرموده که گواهست که منع شود امتناع مشاهده را در شان خواص هر چند دلالت دارد بر آن ظاهر اخبار بسبب دلالت عقل و دلالت بعضي از آثار انتهي و شايد مراد از آثار همان وقايع سابقه است که از جمله آنها بود وقايع خود ايشان يا خبريستکه حضيني نقل کرده در کتاب خودباسناد خود از حضرت اميرالمومنين عليه السلام که فرمود صاحب الامر عليه السلام ظاهر ميشود و نيست از براي احدي در گردن او بيعتي و نه عهدي و نه عقدي و نه ذمه پنهان ميشوداز خلق تا وقت ظهورش راوي عرض کرد يااميرالمومنين ديده نميشود پيش از ظهورش فرمود بلکه ديده ميشود وقت مولدش و ظاهر ميشود براهين و دلائل او و ميبيند او را چشمهاي عارفين بفضل او که شاکرين کاملينند و بشارت ميدهند به او کساني را که شک دارند در او يا مراد مثل خبري است که روايت کرده شيخ کليني و نعماني و شيخ طوسي باسانيده معتبره از حضرت صادق عليه السلام فرمود لابد است از براي صاحب اين امر از غيبت و لابد است از براي او در غيبتش از عزلت و نيست باسي وحشتي يعني با استيناس آن حضرت در غيبتش باشي نفر از اوليا و شيعيان خود در عزلت از خلق وحشتي ندارد چنانچه شارحين احاديث فهميدند از اين عبارت و بعضي گويند که آن جناب پيوسته در سن سي سالگي است و صاحب اين سن هرگز وحشت نکند و اين معني بغايت بعيد است و ظاهر است که اين سي نفر که امام عليه السلام در ايام غيبت به ايشان انس ميگيرد بايد متبادل شوند در قرون و اعصار زيرا که مقرر نشده براي ايشان از عمر آنچه مقرر شده براي سيد ايشان پس در هر عصر



[ صفحه 206]



بايد يافت شود پس نفر از خواص که بفيض حضور فائز شوند و نيز شيخ طوسي و شيخ صدوق و ابي جعفر محمد بن جرير طبري بسندهاي معتبره روايت کردند قصه علي بن ابراهيم بن مهزيار را و کيفيت رفتن او را از اهواز بکوفه و از آنجابمدينه و از آنجا بمکه و تفحص او از حال امام عصر عليه السلام و رسيدن اودر حال طواف خدمه جواني که او را بردبهمراه خود و در نزديک طايف در مرغزاري که رشک بهشت برين بود بخدمه امام عليه السلام رسيد و بروايت طبري چون بخدمه آن جوان که يکي از خواص بلکه از اقارب خاص بود رسيد آن جوان باو گفت چه ميخواهي اي ابوالحسن گفت امام محجوب از عالم را گفت آن جناب محجوب نيست از شماها ولکن محجوب کرده آن جناب را از شما بدي کردارهاي شماهاالخ و در اينکلام اشاره ايست باينکه اگر کسي را عمل بدي نباشد و کردار و گفتار خود را پاک و پاکيزه کرده باشداز قذارات معاصي و آنچه منافي سيره اصحاب آن جناب است براي ارحجابي نيست آن رسيدن خدمه آن جناب و علماي اعلام و مهره فن اخبار کلام نيز تصريح فرموده اند بامکان رويت در غيبت کبري سيد مرتضي در تنزيه الانبياء در جواب آنکه گفته که هرگاه امام غايب باشد بنحويکه نرسد بخدمه او احدي از خلق ومنتفع نشود باو پس چه فرقست ميان وجود او وعدم او فرموده اول چيزيکه در جواب ميگويم اينکه ما قطع نداريم که نميرسد خدمه امام احدي و ملاقات نميکند او را بشري و اين امريست که معلوم نشده و راهي نيست بسوي قطع کردن بان الخ و نيز در جواب آنکه گفته که هرگاه علت در پنهان شدن امام خوف او است از ظالمين و تقيه او از معاندين پس اين علت زايل است در حق مواليان و شيعيان او پس واجب است که ظاهر شود براي ايشان فرموده بعد از جمله از کلمات که ما نيز گفتيم که ممتنع نيست اينکه امام ظاهر شود از براي بعضي از اولياء خود از کسانيکه خوف ندارد از طرف ايشان بودن چيزي ازاسباب خوف را و اين امري است که نميشود قطع کرد بنبودن آن و امتناع آن و جزاير نيست که خبر دارد هر کسي از حال خود و راهي نيست براي او بسوي فهميدن حال غير خود و در کتاب مقنع که مختصريست در غيبت قريب باين مضمون را فرموده اند و شيخ طوسي در کتاب غيبت در مقام جواب از سئوال مذکور بعد از ذکر کلماتي چند فرموده و آنچه سزاوار است که جواب داده شود از اين سئواليکه نقل کرديم آن را مخالف اينکه ميگوئيم ما اولا که قطع نداريم بر پنهان بودن آن جناب از جميع اولياءخود بلکه جايز است که ظاهر شود از براي اکثر ايشان و نميداند هيچ انساني مگر حال نفس خويش را پس اگر ظاهر شد براي او پس شبهات او رفع شده و اگر ظاهر نشده براي او پس ميداند که آن جناب ظاهر نشده براي او بجهت امري است که راجع است باو يعني براي مانعي است که در او است هر چند نميداند آن را مفصلا بجهت تقصيريکه از طرف او است الخ و گذشت کلام شيخ منتخب الدين در حکايت سي و چهارم و پنجم و پنجاه و چهارم و شمردن او سه نفر از علما را از جمله مشاهدين و سفراي آن جناب و نيز گذشت از علامه درحکايت پنجاه و هفتم مثل آن و سيد رضي الدين علي بن طاوس در چند جا از کتاب کشف المحجه بکنايه و تصريح دعواي اين مقام را کرده در جائي از آن فرموده بدان اين فرزند من محمد الهام نمايد خداي تعالي آنچه را که خواسته آن را از تو و خوشنود ميشود به آن از تو که غيبت مولاي ما مهدي صلوات الله عليه که متحير نموده مخالف و بعضي موالف را از جمله ادله است بر ثبوت امامت آن جناب و امامت اباء طاهرين او صلوات الله علي جده محمد و عليهم اجمعين زيرا که تو هرگاه واقف شوي بر کتب شيعه و غير شيعه مثل کتاب غيبت ابن بابويه و کتاب غيبت نعماني و مثل کتاب شفا و جلاء و مثل کتاب ابي نعيم حافظ در اخبار مهدي و صفات او و حقيقه بيرون آمدن او و ثبوت او و کتابهائيکه اشاره کرديم بانها در طرايف آنها مييابي آنها يا بيشتر آنها را که متضمن است پيش از ولادت آن جناب که اوغايب خواهد شد غيبت طولاني تا اينکه برميگردد از امامت و بعضي از کساني که قاتل بودند بان پس اگر غيبت نکند اين غيبت را طعني خواهد بود در امامت پدران آن جناب و خودش پس غيبت حجه شد براي ايشان و براي آن حضرت برمخالفين او در اثبات امامتش و صحت غيبتش با آنکه آن جناب عليه السلام حاضر است باخداي تعالي بر نحو يقين و جز اين نيست که غائب شده آنکه ملاقات نکرده او را از خلق بجهت غيبت ايشان از حضره متابعت او و متابعت پروردگار عالميان و در جائي فرموده که اگر ادراک کردم موافقت توفيق نور از براي کشف نمودن اسرار براي تو ميشناسانم تو را از خبر مهدي صلوات الله عليه چيزي را که مشتبه نشود بر تو و مستغني شوي باين از دليلهاي عقليه و از روايات پس بدرستيکه آن جناب صلي الله عليه زنده و موجود است بر نحو تحقيق و معذور است از کشف امر خود تاآنکه اذن دهد او را تدبير خداوند رحيم شفيق چنانچه جاري شده بود بر اين عادت بسياري از انبيا و اوصياء پس بدان اين را بنحو يقين و بگردان آن را عقيده و دين خود پس بدرستيکه پدر تو شناخته آن جناب را واضح و روشن تر از شناختن ضياء خورشيد آسمان و درجائي فرموده بعد از تعليم فرزندش کيفيت عرض حاجات خود را آن جناب که ذکر کن براي او که پدر تو براي تو ذکر کرده که وصيت کرده تو را بانجناب و گردانده تو را باذن خداوند جل جلاله بنده او و اينکه من تو را معلق نمودم بانجناب پس بدرستي که خواهد آمد تو را جواب آن جناب صلوات الله عليه و از چيزهائيکه ميگويم بتو اي فرزند من محمد پر نمايد خداوند جل جلاله عقل و قلب تو را از تصديق نمودن از براي اهل صدق و توفيق در معرفت حق اينکه طريق شناساندن خداوندجل جلاله از براي تو جواب مولاي ما مهدي صلوات الله عليه را بر حسب قدرت و رحمت او است پس از آن جمله است آنچه روايت نموده آن را محمد بن يعقوب کليني در کتاب رسائل از شخصي که گفت نوشتم بسوي ابي الحسن عليه السلام اينکه شخصي دوست دارد که راز گويد با امام خود آنچه را که دوست دارد که راز گويد آن را با پروردگار خود گفت پس نوشت اگر باشد براي تو حاجتي پس حرکت ده آبهاي خود را پس بدرستيکه ميرسد بتو جواب آن و از آن جمله است آنچه را که روايت کرده سعيدبن هبه الله راوندي در کتاب خرايج که گفت بمن علي بن محمد عليهما السلام هرگاه اراده کردي که سئوال کني از مسئله پس بنويس آن را و بگذار نوشته را در زير مصلاي خود و ساعتي آن را مهلت داده آنگاه بيرون بياور آن را ونظر نما در آن گفت پس کردم پس يافتم جواب آنچه را که سئوال کرده بودم از آن که توقيع شده بود در آن و بتحقيق که اقتصار کردم براي تو بر اين تنبيه و راه باز است بسوي امام تو براي کسيکه اراده نموده خداوند جل جلاله عنايت خود را باور تمام احسانش را بسوي او و شيخ محقق جليل شيخ اسدالله شوشتري کاظميني در کتاب کشف القناع در ضمن اقسام اجماع غير از اجماع مصطلح معروف ميفرمايد سيم از آنها اينکه حاصل شود براي يکي از سفري امام غايب عجل الله فرجه علم بقول امام بجهت نقل کردن مثل او براي او در نهاني يا بسبب توقيع و مکاتبه يا بشنيدن از خود آن جناب شفاها بروجهيکه منافي نباشد امتناع رويت رادر زمان غيبت يا حاصل شود آن علم از براي بعضي از حمله اسرار ايشان و ممکن نباشد او را تصريح کردن بانچه او را



[ صفحه 207]



بر آن مطلع شده و آشکارا نسبت دادن آن قول بامام عليه السلام و اتکال کردن در ابراز مدعي خود بغير از اجماع ازادله شرعيه بجهت موجود نه بودن آنها و در اين هنگام پس جايز است براي او اگر مامور نباشد با خفايا مامور باشد باظهار نه بنحوي که فاش شود اينکه ابراز کند آن قول را در مقام احتجاج بصورت اجماع بجهت ترسيدن ازضايع شدن آن قول و جمع کردن ميان امتثال امر باظهار حق بقدر امکان و امتثال نهي از افشاء مثل آن قول از براي غير اهلش از ابناء زمان و شکي نيست در حجت بودن اين اجماع اما از براي خودش پس بجهت عملش بقول امام عليه السلام و اما از براي غيرش پس بجهت کشف کردن اجماع او از قول امام عليه السلام غايه آنچه در اينحااست آنکه او استکشاف نموده قول امام را بطريقيکه ثابت نشده و نقصي در اين نيست بعد از حصول وصول بانچه معلق بود بر آن حجيت اجماع وب راي صحت اينوجه و امکان او شواهدي است که دلالت مي کند بر آن از جمله آنها بسياري از زيارات و اداب و اعمال معروفه است که متداول شده ميان اماميه و مستندي ندارد ظاهرا نه از اخبار ايشان و نه از کتب قدمايشان که واقفند بر آثار ائمه عليهم السلام و اسرار ايشان و اماره نيست که شهادت دهد براينکه منشا آنها اخبار مطلقه است يا وجوه اعتباريه که بنظر مستحسن ميايد که داعي شده باشد ايشان را برانشاء و ترتيب آنها و اعتنا بجمع کردن و تدوين آنها چنانچه ظاهر است در جمله از آنها بلي مضايقه نداريم در ورود اخبار در بعضي از آنها و از جمله آنها است آنچه والد علامه و ابن طاوس روايت کردند از سيد کبير عابد رضي الدين محمد بن محمد آوي تا آخر آنچه گذشت و از آن جمله است قصه جزيره خضراء معروفه که مذکور است در بحار و تفسير الائمه عليهم السلام و غير آن و از آنها است چيزيکه شنيده آن را علي بن طاوس در سرداب شريف و از آنجمله است آنچه را که تعليم فرمود بمحمد بن علي علوي حسيني تا آخر آنچه گذشت و غير اينها و شايد اين مطلب نيز قاعده باشد در بسياري از اقوال که قائل آنها معلوم نيست پس چنين باشد که مطلع بر قول امام عليه السلام چون ديد آن قول را مخالف آنچه مستقر شده بر آن اماميه يا معظم ايشان و متمکن نيست از اظهار آن بنحويکه باو رسيده و ميترسد که حق ضايع شود و از ميان برده قرار ميدهد آن قول را يکي از اقوال اماميه و بساشود که خود اعتماد ميکند بر آن و فتوي ميدهد به آن بدون تصريح بدليل بجهت نبودن ادله ظاهره از براي اثبات آن و شايد آنچه ذکر شد نيز دليل باشدبراي آنچه از بعضي از مشايخ ما رسيده از اعتبار اين قسم از اقوال يا تقويت کردن آنها بحسب امکان نظر باحتمال بودن آن قول قول امام عليه السلام که القا فرموده آن را ميان علما تا آنکه جمع نشوند بر خطا و راهي نيست براي القا آن در اينحال مگر بنحو مذکور انتهي و در اين کلمات بعضي مناقشات هست که محل ذکر آنها نيست و مضر نيست باصل مقصود که نسبت امکان رويت است در غيبت کبري بهمه اقسام آن براي بعضي بعلما اعلام چنانچه معلوم شد ازکلمات مذکوره و غير آنها که نقلش موجب تطويل است.