بازگشت

ياقوته 22


توسل جستن جناب مستطاب عمده العلماء الاعلام و زبده الفضلاء العظام صاحب التاليفات الرشيقه و التحقيقات الدقيقه المويد بتائيدات الملک الخلاق العالم الجليل الاقا الميرزا عبدالرزاق الحائري المنشا و الهمداني المسکن اطال الله بقائه بانحضرت بنابر آنچه که بخط شريف خود که عينا ثبت ميشود و اثر ظاهري ديدن ايشان است و صورت مرقومه ايشان بعيون عباراته اينست بسم الله تعالي و له الحمد - غرض از تحرير اين کلمات چون اين خادم العلماء و الشريعه الغراء در اين شهر الله المبارک بحمد الله تبارک و تعالي از همدان که موطن عاصي است موفق بعتبه بوسي حضرت ثامن الائمه علي بن موسي الرضا عليه و علي آبائه الاف التحيه و الثناء گرديد و در مشهد مقدس توفيق شرفيابي حضور محترم حضرت مستطاب حجه الاسلام آقاي نهاوندي حاج شيخ علي اکبر مدظله العالي را يافتم و بمناسبتي در طي کلام سخن گشانيد به اثر و نتيجه و فائده از توسل مخوصي که بحضرت حجه عصر روحي و ارواح العالمين له الفداء جسته بودم و آن را معروض داشتم و فرمودند آن را برشته ترقيم درآورده تقديم حضورشان دادم حسب الامر مطاع مينويسم زوجه محترمه مرحومه حقير کبري خانم غفرها الله صبيه مرضيه يکي از علماء اعلام عاملين متقين مرحمت و غفران ماب آقا ميرزا محمد حسين طابثراه در همدان ازماه مبارک رمضان سند اقمري گذشته مرضيه گرديد و مرض آن مرحومه گشانيد به امراضي و در مقام استعلاج بتمامي اطبا و دکترهاي نامي نمره اول و بعض ديگر از ايراني و فرنگي معالجين امراض عمومي و متخصصين در امراض مخصوصه رجوع شد و ادويه مختلفه قيمه غاليه از هر قبيل نسخه دادند و مافوق تحمل بود معمول گرديد و در خلال مدت مرض و معالجه بداروها که تقريبا هفت ماه طول آن بود عمده اشتغال بادعيه مجربه و ختومات معتبره و انواع توسلات بوسائل الهيه از هرگونه و استشفا بتربت متبرکه حسينيه عليه الاف السلام و التحيه و حتي بتربت قبر مطهر که بوسيله مخصوصه بدست آمده بود نيز در ميان بود و از وسائل خاصه که توسل بان مخصوصا با حال التجاء و توجه و تضرع و بکاء جسته شد توسل بولي عصر حضرت حجه روحي له الفداء بود بعريضه بحضور حضرتشان بدستور وارد و دو رکعت نماز زير آسمان و سلام بزيارت سلام الله التام تا آخر در دو روز جمعه و در عين اين احوال که باجمال مذکور گرديد مرض بلکه امراض مرحومه و درد او که در شب و روز همه را بخصوص در اواخر از شدت درد که کمتر ديده شده در سختي و فرياد زدن بود و هر غذائي حتي نصف استکان آب جوجه ميل ميکرد استفراغ مينمود امراض او روز بروز در شدت و درد سخت او در ازدياد بود بطوريکه دراواخر بخوبي حاضر بمرگ خود شده بود ومکر و التماس ميکرد شکم مرا پاره کنيد منکه هر ساعتي جان ميدهم يا خوب شوم يا بميرم و از درد آسوده گردم چون شکم اماس فوق العاده داشت و حتي ارحام و دوستانهم راضي شد بودند و حال عاصي هم بنوعي بود که دوستان رقت ميکردند تا بالاخره کار بجائي رسيد اين عاصي از حضرت حجه سلام الله عليه گله مند شدم بلکه موجب توسل يکي از دوستان در همان اوان بانحضرت و رسيدن بمقصد فورا که برايم نقل کرد نزديک بود بمفاد قاربت و لما از آن حضرت قهر و بلکه جسارت ميدانم بگويم بعمل آمده بود و گله ام اين بود که يا حجه الله چنانچه بقاء مرض اين مريضه حتمي و شفايش امکان پذير نيست بعاصي بطوري بفهمانيد حضرتت که باين سگ روسياه اعتناء سگي نميفرمائيد و چون حضرت آقاي نهاوندي فرموده اند آنچه در اين قضيه دست داده بنويسم ناچار اين را هم مينويسم چنانچه در عقائد حقه اماميه راسخ و بر حسب ادله قاطعه بتوسلات قاطع نبودم گمانم ممکن بود که شايد خداي ناکرده رخنه برايم يافت ميشد باري بهر حال در خاتمه در همين حال شدت مرض و درد در شب چهارشنبه يازدهم ربيع الثاني پنج از شب اين مريضه مرحومه شد من در آن وقت نتوانستم باشم موثقات گفتند خودش در حاليکه قبلا زبان او از تکلم بسته شده بود باز شده شهادتين گفت و گفت اي کننده در خيبر بفريادم برس و جان تسليم کرد گريه مجال و حال نوشتن نميدهد و عاصي بضال خانه از اندوه نتوانستم بروم بالاخره اينها گذشت محل شاهد اينجا است در روز ختم فاتحه آن مرحومه در مسجديکه عاصي نماز بجماعه ميخوانم و منبر ميروم معروف بمسجد محله حاجي سيد بزرگواري از فاميل محترم معروف از تجار دزفولي اصلا از مخصوصين و شاگردان اين عاصي آقاي آقا مير عظيم خلفمرحمت پناه حاج مير اسمعيل که هر که اين آقاي جليل را ميشناسد بتقوي و عدالت و زهد شناسائي دارد و منکر ندارد و غالبا هم ميشناسند اين آقا در فاتحه اظهار فرمودند ديشب شب پنجشنبه دوازدهم ع حضرت حجه عصر صلوات الله عليه را در خواب ديده و بحضورشان شرفياب شدم بعين اين لفظ بدون جزمي کم يا زياد عينا فرمودند برويم تسليت ميرزا عبدالرزاق و بعد هم چيزهائي مرحمت نمودند که محل شاهد و مقصود نيست و وقتيکه اين سيد جليل اين خواب را براي عاصي نقل کرد بي اختيار بسختي بسر خود زدم



[ صفحه 204]



و خيلي خجالت کشيدم از جسارتيکه عرض شد بانحضرت نموده بودم و از اينکه من چه قابليتي دارم که آن حضرت بتسليت اين سگ رو سياه خود بيايند بهرحال اثر اين تسليت هم بخوبي ظاهر و نسبت آن دو هم که فوق طاقت بود کم شده ارام شدم و بنظرم آمد که باين فرمايش درباره اين سگ روسياه آستانش هم جواب عريضه ام دادند و هم بنده رو سياه خود را از گله بلکه قهر بيرون آوردندو هم فهمانيدند از حقميات بودن را که قابل تغيير نيست و هم بمقتضاي آن للايمان درجات بريقيم افزودند بابي انتم و امي ما خاب من تمسک بگم اللهم تو ما علي ملئد و سنه نبيک و البوعلي معرفتهم و مجتهم صلواتک عليهم اجمعين و عجل في فرج وليک و اجعلنا من اعوانه و انصاره کتب هذه الکلمات بيده العاصيه المحدث الحائري عبدالرزاق بن عليرضا بن عبدالحسين بن ابيطالب بن عبدالکريم بن محمد يحيي بن محمد شفيع بن رفيع الدين محمد صاحب ابواب الجنان المعروف للطبوع بن مولي فتح الله القزويني اصلا و الاصبهاني مولد او الحائري منشا و الهمداني موطنا و الموسوي نسبا من طرف الام في صيام سند ياقوته بسم الله الرحمن الرحيم توسل بنده عاصي کاتب بساحت اقدس حضرت صاحب در سنه هزار و سيصد و شصت و دو هجري حقير سرا پا تقصير محمد علي حائري نويسنده اين کتاب شريف خلف مرحوم مغفور شيخ محمد حسين روضه خوان بصير که مشغول بنوشتن اين کتاب مستطاب بودم در مشهدمقدس رضوي و تقريبا دو ثلث آن را نوشته بودم در ماه صفرالخير خود و عيالم او طفل يکساله و مادر و برادرم در يکمرتبه همگي بمرض حسبه و بعباره اخري تيفوئيد مبتلا شديم در يک اطاق همگي در بستر افتاده و يک نفر پيره زن پرستار همه ماها بود بالجمله حال بنده نهايت سخت و قريب الموت شدم و ابدا همي درد نيانداشتم الا اينکه ليلا و نهار اغصه و هم قلبي بنده اين بود که دو ثلث اين کتاب شريف را با زحمات چندي نوشته ام حال که از دنيا بروم بامضاي ديگري و باسم ديگري تمام خواهد شد تا اينکه يکروز در بحبوحه مرض و نهايت ضعف و بيهوشي که همه قطع حيات از من کرده بودند توسلي قلبي بساحت اقدس فريادرس حقيقي حضرت ولي عصر و ناموس دهر جستم و در همان حال مرض و شدت عرض کردم آقا جان اي امام زمان راضي مشو که زحمات نوشتن من اين کتاب را باسم کسي ديگر و بامضاي ديگري تمام شود که يکمرتبه ديدم همانطوريکه مرا رو بقبله خوابانيده بودند از آن دريکه بصحن خانه مفتوح ميشود و از آن در تا صحن خانه بسي عميق بود و راه پله نبود سر و سينه تا ناف مبارک يک سيد بزرگواري که در چند سال قبل در مسجد گوهرشاد امامت داشتند و اسم آن آقا را نميدانستم ظاهر شد و نظر مشفقانه به بنده نمودند و با سر مبارک اشاره فرمودند و بطرف يمين و يسار حرکت دادند مثل اشخاصيکه بايماء و اشاره از يکديگر استفسار حال کنند همانطور يعين چگونه است حال تو در جواب بنده عاصي عاجز بودم ولي دو دست خود را باينطرف و آن طرف خود باز کردم يعني همين طور که ميبينيد نه ايشان حرفي زدند و نه بنده توانستم تکلم کنم بهمين اندازه آنگاه سر مبارک خود را بطرف من دو سه مرتبه حرکت دادند مثل کسانيکه با اشاره سر بگويند فرمود خوب ميشوي تا سه مرتبه في الفور برخواستم و نشستم کسي را نديدم و از آن روز ببعد آنا فانا کسالت خود و عائله و والده و برادرم برطرف شد و بحمدالله و المنه موفق باستکتاب بقيه کتاب شريف شدم و من الله التوفيق و الشفاء و لنعم ما قال السيد جلال الدين الحسيني رباعي امام عصر که فيضش رسد بخلق دمادم زيمن او است که روزي خورند اهل دو عالم بنور طلعت او ديده ام چو گشت منور حيات تازه ببخشيد و شد نکو حالم.