بازگشت

ياقوته 20


توسل يکي از سادات معمراز اهل علم نجف اشرف است بحضرت بقيه الله ارواحنا له الفداء و اثر ديدنش جناب مستطاب سلاله الاطياب عمده الفضلاء شريعتماب آقاي آقا سيد مرتضي مرعشي تبريزي نجفي دام شرفه که اخوي جناب مستطاب شريعتمدار ثقه الاسلام آقاي شهاب الدين مرعشي دامت برکاته است که مجاور بلده مبارکه قم و در آنجا معروف باقا نجفي است در اين ماه که ماه جمادي الاخره از سال هزار و سي صد و شصت و يکست و مطابق با وقت نويسانيدن اين عبقريه يازدهم است بمرکب چاپي از براي طبع در مشهد مقدس مشرف شده و در حين ملاقات قضيه از حضرت مستطاب حجه الاسلام آقاي حاج سيد محمد خلخالي مجاورر نجف اشرف دامت برکاته که از اوثق ائمه جماعت آن مکان جنت نشان و از اصدقا ديرينه اين بي نام و نشان است نقل فرمودند احقر تمني نموده که آن را بخط شريف خود مرقوم داشته تا آنکه در اين موقع مناسب نگاشته ايد پس تمناي اين ناچيزبذروه قبول و مرقومه ايشان حرفا بحرف مطابق اين منقولست بسم الله الرحمن الرحيم الحمد لله رب العالمين و الصلوه علي نبيه محمد و علي ابن عمه علي بن ابيطالب و علي الائمه المعصومين حجج الله علي عباده و اللعنته الدائمه علي اعدائهم اجمعين و بعد بنا بامتثال امر مبارک حضرت آيه الله فخرالشيعه و محيي الشريعه آقاي نهاوندي دام ظله العالي اين قضيه تحرير ميشود روزي از ايام تحصيل احقر عبادالله تراب اقدام اهل العلم مرتضي الحسيني النجفي در ارض غري زادها الله شرفا در خدمت سيد جليل و عالم نبيل زاهد متقي آقاي آقا سيد محمد خلخالي دامت افاضاته مشرف بودم و نقل مجلس و شمع محفل ما ذکر مبارک حضرت بقيه الله في الارض يوسف گمگشته آل محمد حجه منتظر صلوات الله عليه وعلي آبائه الکرام بود پس قضيه ايشان نقل کردند حيرت اورکه ذکرش موجب صفاي قلب وزيادي عقيده برادران ديني ميشودانشاء الله و انقضيه اين است که آقاي معظم له خلخالي فرمودند که سيدي بود جليل صاحب ورع و تقوي و از معمرين ازاهل علم نجف اشرف و حال آن غزال و آن روائي داشت و بين من و ايشان رفاقت ودادي بود شبي از شبها آن سيد جليل رادعوت کردم بمنزل خود تا با ايشان موانست کنم ايشان هم تشريف آوردند و فرداي آن شب را هم نگذاشتم که بروند و تا غروب که يکشبانه روز شد در منزل ما تشريف داشتند و فصل هم فصل تابستان بود و هوائي گرم که قهرا معطش است پس عطش بر ما غالب ميشد از مايعات مبرده رافع عطش مياورديم و مينوشيديم و آن سيد جليل برخلاف ما هيچ اظهار عطش نميکرد و هر چه را که از مايعات مبرده بايشان عضه ميداشتيم از روي تفنن چيزي از آنها بدهان ميگرفت پس من عرضه داشتم آقا شما چرااظهار عطش نمينمائيد در اين يکشبانه روز فرمودند من تشنه نشدم من متحير ماندم تا آنکه ده دوازده روز بعد با آن آقاي محترم رفاقت کردم بکوفه رفتيم و تا يکهفته با هم در منزلي بوديم که آن سيد جليل هيچ تشنه نميشود روز آخر که خيال مراجعت بنجف اشرف داشتم بايشان اصرار زيادي کردم که وجه عدم تشنگي شما را بايد منهم بدانم و اگر دوائي براي رفع عطش پيدانموده و استعمال مينمائيد بمن هم يادبدهيد که کمتر آب بخورم و در اينباب اصرار زياد کردم و ايشان از گفتن اباميکردند با الاخره آن سيد محترم فرمودند بيا برويم لب شط و قدري قدم بزنيم پس بلب شط رفته و در حين قدم زدن فرمودند چهل شب چهارشنبه چنانچه سيره مستمره اغلبي از علما و صلحا و عباد و نساک بنجف اشرف بر اين جاري است به نيت درک حضور سلطان عصر عجل الله فرجه بمسجد شريف سهله ميرفتم تااربعين تمام شد و اثري نديدم و مايوس گشتم بعد از آن متفرقه ميرفتم با کمال ياس تا شبي از شبهاي چهارشنبه مشرف شدم وقت بيرون آمدن از مسجد مقداري از شب گذشته و دير شده بود وآبيکه خادم مسجد تهيه مينمود براي زوار تمام شده بود پس بسيار تشنه و شب تاريک و بمسجد کوفه گذاشتم چون مرکبي هم پيدا نميشد تاريکي شب و وحشت از دزد و راهزن از يکطرف و زحمت پيادگي و پيري از يکطرف و از شدت تشنگي و عطش بيطاقت بودن از يکطرف پس در بين راه نشسته و بان عين الحيوه متوسل شده عرضه داشتم با حجه بن الحسن ادرکني ناگاه ديدم عربي در مقابل من ايستاده سلام کرد و بزبان عربي مکسر متداولي نجف اشرف فرمود من مسجد السهله نجي سيدنا تريد تروح بالمسجد الکوفه پس من با کمال بيحالي و ضعف عرض کردم بلي فرمود قم و دست مرا گرفته از جاي حرکت داد عرض کردم انا عطشان ما اقد رامشي فرمود خذ هذه التمرات و سه دانه خرما بمن داد و فرمود اينها را بخور من تعجب نموده وبا خود گفتم با عطش چه مناسبت دارد چه آنکه خوردن آن باعث زيادتي عطش ميشود نه رفع آن و موجب احتراق قلب است پس باصرار فرمود خذ اکل من ترسيدم تمرد کنم با خود گفتم هر چه امشب بسر من بيايد خير است پس يکي ازآن خرماها را بدهان گذاشتم ديدم بسيار معطر و چون فرو بردم يک انبساطو آن شراح قلبي بمن رويداد که گفتني نيست و في الفور عطش و التهابم کم شدپس دويمي را خوردم ديبدم عطرش از اولي زيادتر و آن شراح قلب و بردي و خنکي آن از اول بيشتر تا آنکه آن سه دانه خرما را خوردم ديدم عطشم بالکليه رفع شد و عجبتر آنکه آن خرماها هسته نداشتند و تا آنوقت و ازآنوقت تاکنون چنان خرمائي نديده و نخورده بودم پس با او براه افتاده و چند قدمي که برداشتيم فرمود هذا المسجد بعربي مکسر متوجه بدر مسجد شدم ديدم مسجد شريف کوفه است و ملتفت پهلويم شدم ديدم آن مرد عرب نيست پس من از آنوقت تاکنون تشنه نشده ام مثل شماها که تشنه ميشويد و معلوم ميشود که آن عرب خود آن سرور و يا يکي از ملازمين درگاه سلطنتي آن غائب از نظربوده کتبه العيد المذنب مرتضي الحسيني النجفي عفي عنه تذييد في المقام دخيل بدانکه استادنا المحدث النوري زاد الله في انوار تربته در نجم ثاقب بابي منعقد نموده در عذر داخل نمودن بعضي از حکايات درماندگان در بيابان و غير آنرا که بسبب وجود شخصي معظم از آن ورطه نجات يافتند بدون دلالت کردن چيزي در آن قضيه بر بودن نجات دهنده آن درمانده را در آن قضيه براينکه آن نجات دهنده امام عصرعليه السلام باشد چنانکه اغلب قضاياي مذکوره در اين بساط چهارم از اين قبيل است و فرموده است



[ صفحه 201]



اولا علما اعلام ما رضوان الله عليهم چنين کردند يعني اين نحو از قاضايا در ضمن رويت حضرت بقيه الله ذکر کرده و در عدادان روآورده اند و ما نيز متابعت کرديم ايشان را و ثانيا ظاهر آنست که چنين دانسته اند که اغاثه بملهوف و اجابت مضطر در آنحال و صدورچنان کرامت باهره و معجزه ظاهر نشود جز از جناب مقدس او پس از اين فرموده است بلکه اين يعني اجابت مضطر از مناصب خاصه او است و نقل فرموده روايت ابوالوفا شيرازي را که حضرت رسول در آن روايت منصب هر يک از ائمه را در وقت توسل باو و از براي کدام حاجه باو بايد متوسل شد بيان فرموده که ما آن روايت را در ياقوته بيست و هشتم از عبقريه نهم از اين بساط ذکر نموده ايم و در ذيل آنست و اما الحجه عليه السلام پس هرگاه رسيد شمشير بمحل ذبح تو و حضرت اشاره فرمود بدست خود بسوي حلق پس استغاثه بکن باو پس بدرستيکه در مييابد تو را و فرياد رس است و پناه است از براي هر کس که استغاثه کند پس بگو يا مولاي يا صاحب الزمان انا مستغيث بک و در ذيل اين فرموده ظاهر آنست که مراد حضرت رسول صلي الله عليه و آله از آن کلام نه اختصاص توسل بامام عصر عليه السلام است در آنجا که بچنگ دشمن افتد که قصد کشتن او نموده بلکه آن کنايه است از نهايت رسيدن شدت امور و منقطع شدن اسباب و قطع اميد از مخلوق و نماندن جاي صبر و شکيبائي چه از بلاي ديني باشد يا دنيوي و از شر دشمن انسي باشد يا جني چنانچه از دعاي مزبور نيز معلوم ميشود پس چنانچه تکليف مضطر وامانده استغاثه بانجناب است اغاثه و فرياد رسي درماندگان از مناصب الهيه آن جناب خواهد بود و اگر بجهت کثرت اضطراب و اضطرار متمکن نشود و درمانده مضطر از استغاثه بانجناب بزبان مقال و دعاي ماثور کفايت ميکند او را براي قابليت اغاثه آن جناب سئوال بلسان حال و استعداد با داشتن مقام تولا و اقرار بولايت وامامت و انحصار دانستن مربي و وساطت فيض الهي در آن وجود مقدس در ظلمات تيه غيبت پس معلوم شد که درماندگان در حکايات سابقه را خصوص آنانکه در سفر طاعت چون حج و زيارت بودند جز غوث زمان صلي الله عليه کسي نجات نداده و از جمله شواهد بر اين مطلب آنکه از القاب خاصه آن حضرت است غوث که در زيارات معتبره وارد شده و معني آن فريادرس است و حقيقت معني اين لقب الهي که مجرد هم نيست محقق نشود تا آنکه صاحب آن داراي قوه سامعه باشد که هر کس در هر جا بهر لسان در مقام استغاثه برآيد بشنود بلکه داراي علميکه بحالات درماندگان احاطه کرده باشد که بي استغاثه و توسل از حالش آگاه باشد چنانچه درفرمانيکه براي شيخ مفيد نوشتند باين مقام را شايستگي ندارد جز کسيکه داراي مقام امامت و پا در بساط ولايت گذارده باشد و نيز مويد اين مقال است آنچه در ميان جميع عربهاي حضري و اهل باديه اشتهار دارد از تعبير کردن از آن ذات مقدس بابو صالح و در توسلات واستغاثات و ندبها و شکايتها جز باين اسلم بحضرت را بخوانند و شعراي معروفين مکرر در قصايد مدايح و مراثي و ندبها بهمن کنيه آن جناب را ذکر ميکنند و ماخذي در اخبار خاصه براي آن بنظر نرسيده جز خبريکه احمد بن محمد بن خالد برقي روايت کرده در کتاب محاسن از ابو بصير از جناب صادق عليه السلام که فرمود هرگاه گم شدي در راه پس ندا کن يا بگو يا صالح او يا ابا صالح ارشد و نا الي الطريق رحمکم الله عبيد بن حسين زرندي که راوي خبر است از علي بن حمزه گفت پس رسيد بما اين بلا پس امر نموديم بعضي از کسانيکه با ما بودند اينکه دور شود و ندا کند پس دور شد و ندا کرد آنگاه آمد نزد ما پس خبر داد ما را که او شنيد او از نازکي را که ميگويدراه طرف راست يا گفت سمت چپ پس يافتيم راه را چنانچه گفته بود و ترديد دريا صالح او يا ابا صالح و نيز ترديد در سمت راست يا چپ از راوي خبر است که سهو کرده چنانچه سيد علي بن طاوس در کتاب امام الاخطار بعد ازنقل خبر از محاسن تصريح فرموده و شيخ برقي در کتاب مذکور از پدر خود محمد بن خالد برقي نقل کرده که او در سفري با جمعي از راه کج شدند گفت پس ما اينکار را کرديم پس راه را بما نشان دادند رفيق ما يعني آنکه کناره کرد وآن دعا را خواند شنيد صداي نازکي را که ميگويد راه طرف راست است پس مرا خبر داد و بانجماعت خبر نکرد پس گفتم طرف راست را بگيريد پس شروع کرديم برفتن طرف راست و شايد که چنين فهميدند يا بدست آوردند که صالح يا ابا صالح اسم يا کنيه امام عصر است چنانچه در باب دوم گذشت که بعضي اول را در اسامي و دوم را در کنيهاي آن حضرت شمردند و از حکايت شصت و نهم معلوم ميشود که اين مطلب معهود بود ميان شيعه و از گم شدن راه گم شدن راه چاره هر کار فهميدند که در آن حال امام و ولي خود را باين نام بخواند و بجهت ضعف يقين و قصور اعتقادات راوي يا اهل مجلس مرا در ابيان نفرمودند و اسامي پيغمبر و اميرللمومنين صلوات الله عليهما بحسب طبقات آسمان و عرش و کرسي و جنب و لوح و قلم و ساير مقامات عاليه و درکات و طبقات زمين و ساير عوالم و اصناف مخلوقات علوي و سفلي مختلف و متعدد و در هر جا باسمي مذکور و مکتوب و در نزد هر طايفه بنامي معروف و خوانده ميشوند چنانچه بسياري از آن در محل خود ثبت شده و جايز است که ساير ائمه عليهم السلام در تمام اين منقبت يا بعض آن شريک باشند پس معلوم شد که راهنماي در بيابان و دستگير گمشدگان ابا صالح همان غوثک اعظم ولي عصر صاحب الزمان صلوات الله عليه است و اگر کسي شبهه کند که از ملاحظه کرامات جمله از خواص اصحاب رسول صلي الله عليه و آله چون سلمان و خواص ساير ائمه عليهم السلام چون ميثم و اويس و جابر جعفي و نظاير ايشان و کرامات پاره از عباد و زهاد علما و نيکان ميتوان احتمال داد که اين کرامت از ايشان نيز روا است که صادر شود يا آنکه صالح اسم جني است که سير ميکند در بلاد بجهت ارشاد گمشده و حبس کردن حيوان فرار کرده چنانچه در خصال از امير المومنين عليه السلام مرويست پس در جواب گوئيم که با اين احتمال نيز دلالت بر مقصود خواهد کردچه غرض اصلي از ذکر آن قصص اثبات وجود مبارک آن جنابست و بودنش در ميان خلق و رسيدن منافع وجود او است بايشان و معلوم است که شيعيان آن جناب را نجات ندهد جز کسيکه در عقيده با ايشان شريک باشد نه مخالف در مذهب و طريقه که اکثر ايشان خون و مال و عرض آنها را حلال ميدانند بلکه جمله از شافعيه ميگويند که اگر کسي وصيت کند که مال مرا بجاهلترين مردم بدهيدباد داد بانها که منتظر قائم مهديند پس نشود آنکس که چنين کامت از او ظاهر شده جز کامل در عقيده و مهذب دراعمال و اقوال و مزکي در اخلاق و افعال و حرکات و خطرات پس داخل باشد بملاحظه باب گذشته در سلسله خواص که از جام وصال گاهي شربتي نوشند



[ صفحه 202]



پس مضطر مستغيث يا ديده خود آن جناب عليه السلام را يا ديده کسي را که آنکس امام را ديده و مطلوب جز اين نيست و شيخ ابراهيم کفعمي در حاشيه جنه الواقيه در دعاي ام دارد در آنجاکه ميفرمايد بعد از صلوات بر اوصياء و سعداء و شهداء و ائمه هدي عليهم السلام اللهم صل علي الابدال و الاويا السياح و العباد و المخلصين والزهاد و اهل الجد و الاجتهاد که گفته شده که زمين خالي نميشود زيرا که دنيا مانند خيمه است و مهدي صلوات الله عليه مانند عمود است و اين چهارنفر طنابهاي آن خيمه اند و گاه ميشودکه اوتاد بيشتر از چهارند و ابدال بيشتر از چهل و نجبا ءبيشتر از هفتاد نجيب و سيصد و شصت صالح پس قطب مهدي است صلوات الله عليه و او تا دکتر از چهار نميشود زيرا که دنيا مانند خيمه است و مهدي صلوات الله عليه مانند عمود است و اين چهار نفر طنابهاي آن خيمه اند و گاه ميشود که اوتاد بيشتر از چهارند و ابدال بيشتراز چهل و نجباء بيشتر از هفتاد و صلحاء بيشتر از سيصد و شصت و ظاهر اينست که خضر و الياس از اوتادند پس ايشان ملاصقند با دائره قطب و اما صفت اوتاد پس ايشان قومي هستند که غفلت نميکنند از پروردگار خودشان طرفه العيني و جمع نميکنند از دنيا مگر قوت دو ذوصار نميشود از ايشان الغز شبهاي بدو شرط نيست در ايشان عصمت از سهو و نسيان بلکه همان عصمت از فعل قبيح و شرطست اين يعني عصمت از سهو و نسيان در قطب و اما ابدال پس پست تر از ايشانند در مراقب و گاهي صادر ميشود از ايشان غفلت پس تدارک ميکنند آن را بتذکره و عمدا معصيتي نميکنند و اما نجباء پس ايشان پس تر از ابدالند و اما صلحاء پس ايشان پرهيزگاران که موصوفند بعدالت و گاهي صادر ميشود از ايشان مبصرون بدرستيکه آنانکه پرهيزگاري نمودند چون رسد بايشان آينده و طواف کننده دور قلبش از شيط آن باينکه ايشان را وسوسه کند يا رنجيکه از جنس سودا و جنون باشد بايشان رساند ياد کنند خدايرا و نام خداي را برند پس ناگهان ايشان بيننده باشند بسبب آن تذکر و يادآوري که يکي از چهار رکن توبه است پس شيخ کفعمي فرمود که خداي تعالي مارا از اقسام اخير قرار دهد که ما نيستيم از اقاسم اوليه ولکن خداي تعالي را فرمان ميبريم در دوستداشتن ايشان و ولايت ايشان و کسيکه دوست دارد قومي را محشور ميشود با آنها و گفته شده که هرگاه گم شود يکي از اوتاد چهارگانه ميگذارند بدل آن را از چهل نفر يعني از ابدال و هرگاه گم شود يکي از آن چهل نفر گذاشته ميشود بدل او از هفتاد نفر و هرگاه گم شد يکي از هفتاد نفر گذاشته ميشود بدل او از سيصد و شصت نفر و هرگاه گم شد يکي از سيصد و شصت نفر گذاشته ميشود بدل او از مردم ساير تمام شد کلام شيخ مذکور و تاکنون در اين ترتيب مذکور خبري بنظر نرسيده ولکن شيخ مذکور سرآمد عصر خود بود در اطلاع و تتبع و در نزد او بود بسياري از کتب قدماء که در اين اعصار اثري از آنها نيست البته تا در محل معتبري نديده بود در چنين کتاب شريفي ضبط نميکرد ودر کتب جماعه صوفيه ستيه قريب بانعبارت هست امانه ذکري است از امام عصر در آن و نه پايه ايست از براي کلمات ايشان اين ناچيز گويد که ديدم بخط شريف جناب مستطاب ثقه الاسلام آقاي آقا ميرزا باقر داماد مرحوم آقاي حاج آقا منيرالدين اصفهاني طاب ثراه که در کتاب بصائر الدرجات باسناد خود از حضرت صادق عليه السلام روايت نموده که فرمود از براي هر يک از ما ائمه سيصد و سيزده نفر ملک هست براي استخدام امر ماليلا و نهارا و هشتاد و دو نفر هم از انس هستند که امر ما را در بر و بحر عالم مجري ميدارند دوازده نفر آنها روساء آنها ميباشند و ما بقي در تحت امر و فرمان آنها هستند و بنابر صحت و اعتبار اين خبر و صدورش از آن بزرگوار احتياج ببيان مرحوم کفعمي درباره او تا دو ابدال و نقباء و غير اينها که استاد ناالمحدث النوري از ايشان نقل نموده و آن را باين تجشمات که يکي از آنها بودن ناقل است مثل مرحوم کفعمي در عداد اخبار آورده و از مويدات بيانات خود ذکر فرموده نيست زيرا که اين خبرصريح است در اينکه اين فريادرسان در بيابان و غير آن اگر خود آن حجت خداوند منان نباشد لابد يکي از هشتادو دو نفر از اين ملازمانست باني اين کوچه و جاني اين خوخه گويد در بصائر در ذيل حديثيکه بيان خلقت امام را ازحضرت صادق عليه السلم نقل نموده تا زمان نشو و نما و ايصال امر امامت باو چنين است که فاذا کان الامر يصل اليه اعانه الله بثلاثمائه و ثلاثه عشر ملکا بعدد اهل بدر و کانوا معه ومعهم سبعون رجلا و اثني عشر نقيبا اما السبعون فيعثهم الي الافاق يدعون الناس الي ما دعوا اليه و يجعل الله له في کل موضع مصباحا يبصر به اعمالهم و مختصرترين دعاها از براي توسل بحضرت امام عصر و ناموس دهر دعائيستکه آن را شيخ صهرشتي در قبس المصباح نقل نموده نقل فرموده و آن دعا اينست الدعاء اللهم اني اسئلک بحق وليک و حجتک صاحب الزمان خاصتي امين يا رب العالمين لمتدراک ليواقيت هذه البقريه و استمساک بالتق سد بابن خير البريه.