بازگشت

ياقوته 17


توسل جستن جنابمستطاب حجه الاسلام مرحوم آقا ميرزا ابراهيم شيرازي معاصر طاب ثراه است بانحضرت واثر ديدن او است چنانچه استادنا المحدث النوري زاد الله في انوار تربته در کتاب دار السلام فرموده که حديثکرد مرا عالم فاضل و مجمع فضائل و مقدم بر اقران و اماثل آقاي آقا ميرزا ابراهيم شيرازي حائري اصلح الله امامه و انجح مرامه و فرمود در اوقاتيکه در بلد شيراز بودم مرا حاجتهاي چندي رويداد که بسيار مهم بودند و بواسطه انجاح آنها فکرم در حيرت و سينه ام تنگ شده بود و يکي ازآنها توفيق يافتن از براي زيارت کربلايمعلي و حضرت سيد الشهداء بود وچاره در انجاح آنها نديدم مگر متوسل شدن بساحت بحار کرم امام حاضر که بر او باد سلام خداونديکه مستولي بر سرائر است پس حاجات خود را در عريضه حاجاتيکه مرويه از سادات ولاه و ائمه هدات است درج نموده و از بلد شيراز در نزديکي غروب آفتاب بيرون آمده در حالتيکه مختفي و تنها بودم و نزديک استخري آمده که آب زيادي در آن بود پس از نواب اربعه معروفه جناب حسين بن روحرا صدا زده و عرض کردم آنچه را که در روايات وارد شده از ندا کردن وسلام نمودن و تسليم رقعه را باو نمودن و او را واسطه آنرقعه را بامام رسانيدن است پس آنعريضه را در آب استخر انداخته و از دروازه ديگر در وقتيکه آفتاب غروب مينمود وارد بلد شدم و بر اينکار من بغير از خدايتعالي احدي وقوف پيدا نکرد و احدي را بر اينفعل اطلاع ندادم چونصبحشد و رفتم در محضر استاديکه درنزد او درس ميخواندم در حالتي که تمام همدرسها هم حاضر بودند ناگاه ديدم سيد جليلي که بلباس خدام حضرت ابيعبد الله الحسين بود در آنمجلس وارد شده و نزديک بشيخ استاد نشست و من با اهل مجلس تا آنوقت او را نديده و نشناخته بوديم و بعد از آنمجلس هم او را در شيراز نديديم پس آنسيده متوجه بجانب من شده و مرا باسم ياد نموده و فرمود يا ميرزا ابراهيم بدانکه رقعه تو واصل خدمت حضرت صاحب الزمان شده و بانبزرگوار تسليم شد پس من از اينقول ايشان



[ صفحه 199]



مبهوت و ديگران بر معني کلام اين سيدواقف نشدند پس از او از کشف اينمعني سئوالنمودند فرمود من شب گذشته در خواب ديدم که جماعت بسياري در اطراف جناب سلمان محمدي جمع شده اند و در نزد آن جناب رقعهاي بسياري هست و جنابش مشغول بنظر نمودن بانها است پس چون جناب سلمان مرا ديد بمن فرمود برو در نزد آميرزا ابراهيم و علاوه بر اسمم ساير مشخصات مرا بيان نموده و فرموده بود که باو بگو که اينرقعه او که در دست من است و دست خود را بلند نموده بحضرت حجه عجل الله فرجه الشريف واصلشد پس ديدم آنرقعه را که در دست داشت مهر کرده و من در عالم رويا چنين دانستم که رقعه هر کسرا که آنسرور قبول مينمايد آنرا مهر ميکند و از آنکه حاجتشرا قبول نمينمايد اصل رقعه اشرا رد ميکند پس حاضرين از صادق بودن خواب آنسيد از من پرسش کردند پس قضيه را از براي آنها بيانکرده و قسم ياد نمودم که احدي براينکار مطلع نبود پس حاضرين مرا بشارت بقضاء حوائجم داده و چنانشد که آنها بشارتم دادند و طولي نکشيد که موفق بزيارت کربلا شده چنانکه الان در اينجا هستم و ساير حوائج ديگر منهم بحمد الله برآورده شد انتهي.