ياقوته 09
متوسل شدن نجم الدين جعفر بن ذهدري است بانبزرگوار و اثر ديدن او است از اين توسل و نيز علامه مجلسي در بحار از کتاب مذکور نقل فرموده که در تاريخ صفر سنه هفتصد و پنجاه و نه حکايتکرد براي من المولي الامجد العالم الفاضل القدره الکامل المحقق المدقق مجمع الفضائل و مرجع الافاضل افتخار العلماء العاملين کمال المله و الدين عبد الرحمن عماني و نوشت بخط کريم خود در نزد من که صورت آن اين است گفته بنده به سوي رحمه حقتعالي عبد الرحمن بن ابراهيم قبايقي که من ميشنيدم در حله سيفيه حماها الله تعالي که مولي الکبير المعظم جمال الدين بن الشيخ الاجل الاوحد الفقيه القاري نجم الدين جعفربن ذهدري بازار فلج مبتلا شده بود و قادر نبود که از جا برخيزد پس جده پدري او بعد از وفات پدر شيخ بانواع علاجها معالجه نمود و هيچگونه فائده نداد پس طبيبان بغداد را آوردند و زماني بسيار آنها نيز معالجه کردند نفع نداد پس بجده او گفتند که او را در تحت قبه شريفه حضرت صاحب الامر صلوات الله عليه که در حله است بخوابان شايد که حقتعالي او را از اين بلا عافيت بخشد بلکه حضرت صاحب الامر عليه السلام از آنجا مرور نمايد و باو نظر رافتي فرمايد و بان سبب از اينمرض رهائي يابد پس جده او او را بانمکان شريف برد و حضرت صاحب الامر عليه السلام او را برخيزاند و فلج را از او زايل نمود و بعد از شنيدن آن معجزه ميان من و او رفاقتي شد تا بنحويکه نزديک بود که از يکديگر جدا نشويم و از خانه داشت که جمع ميشدند در آنجا وجوه اهل حله و جوانان و اولاد بزرگان ايشان پس از او اينحکايت را پرسيدم پس گفت که من مفلوج بودم و اطباء از معالجه مرض من عاجز شدند و حکايتکرد براي من آنچه را که باستفاضه شنيده بودم از قضيه او و اينکه حضرت حجه صاحب الزمان عليه السلام بمن فرمود در آنحال که جده ام مرا در زير قبه خوابانيده بودکه برخيز عرض کردم که ايسيد من چند سال است که قدرت برخواستن ندارم فرمود که برخيز باذن خدا و مرا بايستادن اعانت فرمود و چون برخواستم اثر فلج در خود نديدم و مردم بر من هجوم آوردند و نزديک بود مرا بکشند واز براي تبرک رخت بدن مرا پاره ميکردند و از رختهاي خود مرا ميپوشانيدند و بخانه خود رفتم و اثر فلج در من نمانده بود و چون بخانه رفتم رختهاي مردم را براي ايشان پس فرستادم و ميشنيدم که اينمعجزه را مکرر براي مردم نقل ميکرد انتهي.