ياقوته 09
از جمله آنان ابو محمد حسن بن وجنا است چنانکه عجل ابي از کتاب ثاقب المناقب از او روايتکرده که گفت در حجه پنجاه و چهارم خود در زير ميزاب بعد از نماز عتمه در سجده بودم و دعاو تضرع مينمودم که ناگاه کسي مرا حرکت داد و گفت يا حسن بن وجنا برخيزچون سر برداشتم ديدم جاريه زرد و لاغر بسن چهل يا زياده بود پس روانه گرديد و من از عقب او بدون آنکه سئوالي نمايم روانه شدم تا آنکه بدارخديجه رسيد که در آن دار بيتي بود که در آن وسط حايط بود و نردبان ساجي داشت که بسوي آن بالا ميرفت پس آنجاريه بالا رفت و صدائي آمد که يا حسن بالا بيا پس من بالا رفتم و نزد در بايستادم پس صاحب الزمان ع فرمود که يا حسن بر من نترسيدي و الله وقتي اتفاق نيفتاد که حج کردي مگر اينکه من با تو بودم در آن حج چون اين شنيدم مرا غشيه شديده عارض شد و برو بيفتادم پس بخود آمدم و برخواستم پس فرمود يا حسن در مدينه مددم دار جعفربن محمد عليهما السلام شو و در باب ماکول و ملبوس و مشروب خود از عمل و طاعت سست مشو بعد از آن دفتري که در آندعاي فرج و صلوات بر آن حضرت بود عطا فرمود و گفت ايندعا را بخوان و باينطور بر من صلوات بفرست و اينرا بغير اولياي من مده زيرا که خدا توفيق خواهد داد حسن گويد عرض کردم ايمولاي من بعد از اين تو را نميبينم فرمود يا حسن هر وقت خدا خواهد ميبيني پس من از حج خود برگرديدم و ملازم دار جعفر ع شدم در خارج و داخل نميشدم مگر از براي وضوء يا خواب يا افطار چون از براي افطار داخل ميشدم ميديدم کاسه گذارده شده هر غذائيکه در روز بان مايل بودم در آن موجود کرده ناني بر بالاي آن گذاشته اند بقدر کفايت ميخوردم و جامه زمستاني وتابستاني هم در وقت خود ميرسيد و آب از براي من مياوردند گرفته در ميان خانه ميپاشيدم و طعام مياوردند چون حاجت بان نبود گرفته تصدق مينمودم بجهه آنکه کسي بر امر من اطلاع نيابدانتهي.