بازگشت

ياقوته 02


متوسل شدن شخصي است منقطع از طريق بانبزرگوار و اثر ديدن او است از اين توسلش سيد فاضل متبحر سيدعليخان خلف عالم جليل سيد خلف بن سيدعبد المطلب موسوي مشعشعي حويزي در کتاب خير المقال در ضمن حکايات کسانيکه در غيبت کبري شرفياب حضور باهر النور امام عصر شده اند فرموده که از آنجمله است حکايتيکه خبر داد ما را بان مردي از اهل ايمان از کسانيکه من وثوقدارم بانها که من حج کردم با جماعتي از راه احسا در قافله کمي چونمراجعت کردند مردي با ايشان بود که گاهي پياده ميرفت و گاهي سواره ميشد پس اتفاق افتاد که در يکي از آنمنازل سير آنقافله بيشتر از ساير منازلشد و از براي آنمرد سواري ميسر نشد پس فرود آمدند براي اندکي استراحت آنگاه از آنجا ارتحال کردند و آنمرد از شدت تعب و رنجيکه باو رسيده بود بيدار نشد آنجماعت نيز در تفحص او برنيامدند و آنمرد در خواب بود تا آنکه حرارت آفتاب او را بيدارکرد چون بيدار شد کسيرا نديد پس پياده براه افتاده و يقين داشت بهلاکت خود پس استغاثه نمود بحضرت مهدي عليه السلام پس در آنحال بود که ديد مرديرا که در هيئت اهل باديه است و سوار است بر ناقه آنمرد گفت پس فرمود ايفلان تو از قافله واماندي گفتم آري گفت پس فرمود که آيا دوست داري تو را بقافله برسانم برفقاء تو گفتم اري و الله که اينمطلوب من است وسواي آنچيزي نيست فرمود پس نزديک من بيا و ناقه خود را خوابانيد و مرا دررديف خود سوار کرد و براه افتاد پس نرفتيم چند گامي مگر آنکه رسيديم بقافله پس چون نزديک آنها شديم گفت اينها رفقاء تو اند آنگاه مرا گذاشت و رفت.