ياقوته 05
مشرف شدن محمد بن حسن صربي است خدمه حسين بن روح و معجزه ديدن از او است بتوجه آن حضرت ايضا در مدينه المعاجز از ثاقب المناقب از محمد بن حسن صيرفي روايت کرده که گفت اراده حج نمودم و با من مالي بود که بعض آن طلا بود و بعض آن نقره پس با خود برداشتم از شمش طلا و نقره هر قدر که بود و آن مال را بمن داده بودند که بحسين بن روح رسانم چون بسر حسن رسيدم خيمه خود را در مکانيکه رمل داشت برپا کردم و آن شمشها را که از طلا و نقره با خود داشتم بيرون آورده رسيدگي نمودم يکشمش از آنها افتاده بود در آن مکان و در زير رمل پنهان گرديده ومن ملتفت آن نشده بودم تا آنکه وارد همدان شدم ديگرباره بجهت اهتمام در حفظ آنها را بيرون آورده سرکشي کردم و يکي از آنها را ناقص و مفقود ديدم که وزن آن يکصد و سه مثقال بود يا آنکه گفت نود و سه مثقال پس از مال خودم بعضو آن شمشي ريخته بهمان وزن ودر جاي آن گذاشتم پس چون وارد مدينه السلام يعني بغداد شدم بخدمت حسين بن روح رفته آنها را تسليم او کردم پس ديدم دست برده و آن شمشي که از مال خود بعوض آن شمش مفقود ريخته بودم بجانب من انداخت و گفت اين شمش مال ما نيست شمش ما را در منزل سرخس مفقود کرده در آن مکانيکه بالاي رمل خيمه زده و آن شمش در زير رمل مستور شده بايد رجوع کني بانمکان و منزل کني در آن مکان و همانجا که منزل کرده و طلب نمائي آن شمش را و در زيررمل آن را خواهي يافت و بزودي بسوي ما برخواهي گرديد لکن ديگر مرا نخواهي ديد محمد بن حسن صيرفي گويد که من بسر حسن برگرديدم و در همان مکان اول منزل کرده و آن شمش را بعد از طلب يافته ببلد خود رفتم چون سال آينده بمدينه السلام بغداد مراجعت نمودم و آن شمش را با خود بردم چون داخل بغداد شدم شيخ ابوالقاسم حسين بن روح برحمت ايزدي واصل شده وفات کرده بود و آن شمش را برده تسليم ابوالحسن محمد بن علي سمري نمودم و در کتاب مذکور اين روايت را از صدوق باسنادش از ابو جعفر بن محمد بن علي بن احمد روح بن عبدالله بن منصور بن يونس من بزرج صاحب صادق نقل کرده که گفت شنيدم از محمد بن حسن صيرفي که ساکن بلخ بود تا آخر آنچه بروايت اولي گذشت.