بازگشت

ياقوته 28


خواب ابوالوفاء شيرازي محبوس ابي علي المياس است مجلسي ره در بحارالانوار از کتاب مجموع الدعوات تلعکبري و در کلم الطيب از قبس المصباح روايت کرده انداز ابي الوفا شيرازي که گفت من اسير بودم در حبس ابي علي الياسن با ضيق حال پس چنين معلوم شد بر من که او قصد قتل من کرده پس شکايت بسوي خداوند تبارک و تعالي کردم و شفيع قرار دادم مولاي خود را بمحمد بن علي بن الحسين زين العابدين عليهما السلام را پس خواب مرا ربود و بروايت قبس پس موکلين بمن گفتند که قصد بدي بتو کرده پس من مضطرب شدم و بنا کردم بمناجات کردن با خداوند بتوسل به پيغمبر و ائمه و چون شب جمعه شد و فارغ شدم از نماز و خوابيدم در خواب ديدم رسول خدا صلي الله عليه و آله را که آن جناب ميفرمايد که متوسل مشوبمن و نه بدختر من و نه بدو پسر من از براي چيزي از متاع دنيا بلکه از براي آخرت و آنچه را آروز داري از فضل خداي تعالي و اما ابوالحسن برادرم پس او انتقام ميکشد از کسيکه ظلم کرده تو را و بروايتي انتقام ميکشد از براي تو از دشمنان تو پس گفتم يا رسول الله آيا نبود که فاطمه عليها السلام را ظلم کردند پس صبر کرد و ميراث تو را غصب کردند پس صبر نمود پس چگونه انتقام ميکشد از کسيکه مرا ظلم نموده پس حضرت نظر کرد بمن از روي تعجب و فرمود آن عهدي بود که باو کرده بودم و امري بود که باو امر



[ صفحه 178]



نموده بودم و جايز نبود براي او مگر بپا داشتن آن و بتحقيق که ادا کرد حق را و الان پس واي بر کسيکه متعرض شودموالي او را و اما علي بن الحسين پس از براي نجات از سلاطين و از شرور شياطين و اما محمد بن علي و جعفر بن محمد عليهم السلام پس از براي آخرت وبروايتي آنچه بخواهي از طاعت خداوند و رضوان او و اما موسي بن جعفر عليهما السلام پس بخواه باو عافيت راو اما علي بن موسي عليهما السلام پس از براي نجات و بروايتي پس بطلب بسبب او نزول رزق را از خداي تعالي و اما علي بن محمد عليهما السلام پس از براي قضاي نوافل و نيکي اخوان و آنچه بخواهي از طاعه خداوند عز و جل اما حسن بن علي عليهما السلام پس از براي آخرت و اما الحجه عليه السلام پس هرگاه رسد شمشير بمحل ذبح تو و حضرت اشاره فرمودند بدست خود بسوي حلق پس استغاثه بکن باو بدرستي که در ميابد تو را و او فريادرس و پناه است از براي هر کس که استغاثه کند پس بگو يامولاي يا صاحب الزمان انا مغيث بک ابوالوفاء گويد پس فرياد کردم در خواب خود يا صاحب الزمان انا مغيث بک پس در اينحال ديدم که شخصي فرود آمد از آسمان و در زير پاي او اسبي است ودر دست او حربه ايست از نور پس گفتم اي مولاي من دفع کن از من شر آنکه مرا اذيت ميکند پس فرمود کار تو را انجام دادم پس چون صبح کردم الياس مرا خواست و گفت بکي استغاثه کردي گفتم بان کسيکه فرياد رس درماندگان است.