ياقوته 10
خواب عالم معاصر عراقي مولف کتاب قوامع الاصول و لوامع الفقه و دارالسلام در کتاب اخير فرموده در سال هفتاد و سه بعد از هزار و دويست بعد از هجرت که اوائل مجاورت و وقوف من بود در نجف اشرف و سال سيم ورود آن ارض اقدس بود شبي از شبها در خواب ديدم که از باب قبله صحن مطهر داخل دالان شدم و ديدم که در صحن مطهر ازدحام عامي است از شخصي پرسيدم باعث و سبب اين ازدحام چيست گفت مگر نميدانيکه حضرت صاحب الامر ظهور فرموده و اينک در ميان صحن ايستاده ومردم با او بيعت ميکنند چون اين بشنيدم متحير گرديدم که اگر بروم بيعت کنم شايد آن حضرت نباشد و بيعت با باطل واقع شود والا شايد آن حضرت باشد و بيعت با حق ترک شود پس با خودگفتم که ميروم و با او اظهار بيعت کرده دست خود را بسوي دست او دراز ميکنم اگر امام است ميداند که من در امامت او شک دارم پس دست خود را کشيده بيعت مرا قبول نکند پس دانسته شود که او امام است و با او بيعت کنم و اگر امام نباشد از ضمير من نداند و دست خود را بمن دهد بجهت بيعت پس دانسته شود که امام نباشد و من با اوبيعت نکنم و دست خود بکشم چون اين امر را در ضمير گرفته و داخل صحن شده مشاهده جمال عديم المثال آن حضرت شد جازم بانکه آن حضرت ميباشد شدم و از ضمير خود غفلت کرده دست خود را از براي بيعت دراز کردم چون آن بزرگواران بديد دست مبارک خود را کشيده حقير از ملاحظه اينحال خجل و پريشان حال گرديدم چون آن حضرت اين حالت را ديد تبسم نموده فرمود دانسته شد که من امامم پس دست مبارک دراز کرده اشاره به بيعت نموده حقير ملتفت ضمير خود گرديده مسرور شده بيعت نمودم و از غايت شوق مشغول طواف بدن انوار اطهرش شدم ناگاه شخصي از آشنايان اخيار از دور نمودار گشته اورا آواز کردم که اينکه حضرت ظهور فرموده چون اين بشنيد آمده بدون تامل با آن بزرگوار بيعت کرده و دور او ميگرديد پس در اين اثنا از خواب بيدار شدم.