بازگشت

ياقوته 06


خواب ديدن خود شيخ حر عاملي است امام را چنانچه در کتاب مزبور است که فرمود من در زمان کودکي که ده سال بودم بمرض سختي مبتلا شدم بنحويکه اهل و اقارب من جمع شدند و گريه ميکردند مهيا شدند از براي عزاداري و يقين کردند که من خواهم مرد در آن شب پس ديدم پيغمبر و دوازده امام را عليهم صلوات الله و حال آنکه من در ميان خواب و بيداري بودم پس سلام کردم برايشان و با يکيک مصافحه کردم و ميان من و حضرت صادق سخني گذشت که در خواطرم نماند جز آنکه آن جناب در حق من دعا کرد پس سلام کردم بر صاحب و با آن جناب مصافحه کردم و گريستم و گفتم اي مولاي من ميترسم که بميرم در اين مرض و مقاصد خود را از علم و عمل بدست نياوردم پس فرمود که مترس زيرا که تونخواهي مرد در اين مرض بلکه خداوند تو را شفا ميدهد و عمري خواهي کرد طولاني آنگاه قدحي بدست من داد که در دست مبارکش بود پس آشاميدم از آن و در حال عافيت يافتم و مرض بالکليه از من زايل شد و نشستم و اهل و اقاربم تعجب کردند و ايشان را خبر نکردم بانچه ديده بودم مگر بعد از چند روز.