بازگشت

ياقوته 03


از جمله آنان زهريست چنانکه شيخين طوسي و طبرسي عليهما الرحمه از او روايتکرده اند که گفت من مالي حزيل وسيعي بليغ در دريافت فيض خدمه حضرت صاحب الامر نمودم و فايز نشدم تا آنکه بخدمه محمد بن عثمان عمري رفتم و مدتي او را خدمتکردم تا آنکه روزي التماسکردم که مرا بخدمه آن حضرت برساند ابا نمود چون تضرع بسيار کردم گفت فردا اول روز بيا چون بنزد او رفتم ديدم که آدمي آمد و جواني خوشروو خوشبو با او همراه است بهيئت نجار و متاعي در آستين خود دارد پس عمري اشاره کرد بانجوان که اينست آنکه ميخواهي من بخدمه او رفتم و آنچه خواستم سئوالکردم و جوابشنيدم پس بدرخانه رسيد که معروف



[ صفحه 14]



بنور و اعتنائي بان نداشتم خواست داخل آنخانه شود عمروي گفت اگر سئوالي داري بکن که ديگر او را نخواهي ديد چون رفتم که سئوالکنم گوش نداد و داخل خانه شد و فرمود که مامون است مامون است کسيکه تاخير کندنماز مغرب را تا آنکه ستاره در آسمان بسيار شود و ملعونست ملعونست کسيکه نماز صبح را تاخير کند تا ستاره ها برطرفشود.