ياقوته 03
خواب زني است ملکه نام از اهل تسنن که در زمان توقف و مجاورت مولف حقير در نجف اشرف واقع شد و کيفيت آن بنحو اجمال اين است که داعي در سال يکهزار و سي صد و هفده از هجرت نبويه در نجف اشرف زاد الله الشرف فوق الشرف مشرف بودم و در آن سال معجزه از مهدي آل نسبته بزني از اهل ضلال کالشمس في رائعه النهار معلوم و آشکار گرديد و بهتر آنست که ترجمه نمائيم در اينباب آنچه را که عالم جليل و محدث نبيل المبرء من کل شين مرحوم حاجي ميرزا حسين نوري در کتاب کشف الاستار خود که جواب قصيده ايست که از يکي از عامه در انکار حيوه و غيبت امام عصر انشاد نموده ذکر کرده است چه آن مرحوم همين کيفيت خواب و معجزه را چون خودش در آن اوقات در قيد حيوه و در نجف اشرف بوده از خط سيد محمد سعيد اقتدي نقل نموده است که آن سيد مدرس و خطيب بود در نجف اشرف در مدرسه قريب بباب وادي السلام است از طرف مشرق و اين حقير را در آن اوقات مکرر ملاقات با السيد اتفاق افتاد و الحق در قرائت قران در عصر خود بينظير بود الحاصل معاصر مرحوم در کتاب مزبور نقل مينمايد آنچه را که سيد مزبور که خودش يکي از طائفه اهل تسنن است بسوي آن مرحوم نگاشته است و ترجمه آن اين است که حديث کرد فاضل رشيد سيد محمد سعيد الافندي الخطيب در آنچه نوشته بود او را بخط خودش که کرامتي است از براي آل رسول بر او و بر آلش صلوه و سلام باد که سزاوار است بيان آن از براي برادران ما که از اهل اسلام هستند و آن کرامت اينست که زني که اسم آن ملکه و دختر عبدالرحمن و زوجه ملا امين بود که شوهرش معاون ما بود در مکتب حميدي که واقع در نجف اشرف است در شب دويم ماه ربيع الاول از اين سال که يکهزار و سيصد و هيفده هجري است که موافق بود با شب سه شنبه آن زن مبتلي بصداع شديدي شد چون صبح نمود روشني از هر دو چشمش رفته و نور چشمانش گرفته شده بود بنحويکه هيچ چيز را نميديد پس مرا از اين کيفيت خبر نمودند من بشوهرش که ملا امين باشد گفتم او را شبانه بروضه حضرت مرتضي علي ببر و آن حضرت را پيش خداوند شفيع قرار بده و واسطه نما او را بين اين زن و بين خداوند شايد باريتعالي ببرکت آن جناب باين زن شفا کرامت فرمايد پس در آن شب که شب چهارشنبه بود مسامحه نموده و نرفتند در روضه مطهره بواسطه کثرت درد و الميکه آن زن داشت پس در آن شب آن زن قدري وجع چشمش تخفيف پيدا کرده و خوابيد پس در خواب ديد که شوهرش ملا امين با زني ديگر که اسم او زينب است گويا آنها را اعانت مينمايد در رفتن بزيارت حضرت اميرالمومنين و چون ميرفتند رو بروضه منوره در بين راه گويا مسجد بزرگي را ديده که مملو و پر از جمعيت است پس داخل آن مسجد شدند بجهت تماشا کردن او و آن اشخاص پس گويا يک نفر از آن جمعيت صدا زد يا ملکه مترس که انشا الله هر دو چشم تو شفا ميابد پس مللکه گويد باو گفتم تو کيستي بارک الله پس آن بزرگوار فرمود منم مهدي عليه السلام پس آن زن از خواب بيدار شد در حالتيکه خوشحال و فرحناک بود پس چون صبح شد که روز چهارشنبه سيم ماه مزبور بود آن زن ازنجف اشرف با زنان بسياري بيرون رفته و داخل شدند در مقام مهدي که خارج ازمحوطه نجف اشرف است و داخل در وادي السلام است پس ملکه بتنهائي وارد در محراب آن مقام شريف شده و شروع نمود بگريه و تضرع و زاري نمودن پس حالت غشوه باو روي داده و در آن حالت غشوه ديد دو مرد جليل را که يکي از آنها بزرگتر از ديگري بود و در جلو بود و يکي ديگر کوچکتر و در عقب آن پس آن مرد بزرگتر بملکه گفت مترس و خوف بخود راه مده پس ملکه گفت تو کيستي فرمود من علي بن ابيطالب و اين مرديکه در عقب من است ولد من مهدي است پس آن مرد بزرگتر امر فرمود زني را که در آنجا ايستاده بود و گفت اي خديجه برخيز و دست خود را بر چشمهاي اين مسکينه بکش و مسح نما پس آن زن برخواست و چشمهاي ملکه را مسح نمود پس آن زن از حالت غشوه بخود آمد ديد که چشمهاي او نوراني تر و بينا تر ازاول است پس زنهائيکه با او بودند بالاي سر او جمع شده و صلاهاي خود رابصلوات و تحيات بلند نموده بنحويکه عامه اهل نجف اشرف صداهاي آنها را ازوادي السلام ميشنيدند و از جمله مولف اين رساله بود و گويا الان که قريب چهارده سال است که از آن قضيه ميگذردصداي آنها پر کرده است در گوش مرا پس با همين هيئت او را وارد نجف اشرف نموده و داخل شدند در حرم محترم حضرت امير پس سيد مزبور گويد دو چشم آن زن نيکوتر از اولند بحمد الله و آنچه ماذکر کرديم از براي اين دو بزرگواريکه اشاره کرديم سوي آنها کم است زيرا که واقع ميشود از اين قسم از کرامات بلکه بزرگتر از اين از براي خدام آن دو بزرگوار که از صلحا اند باذن و اجازه مولاي جليلشان پس چگونه ظاهر نشود از براي اعيان ال سيد المرسلين اين آن چيزي است مطلع شده حقير مدرس و خطيب در نجف اشرف سيد محمد سعيد اعات الله علي حبهم امين انتهي.