ياقوته 57
شنيدن حسن نضر صوت مبارکشرا در کتاب کافي از علي بن محمد او از سعيد بن عبد الله روايتکرده که گفته حسن بن نضر و ابي صدام با جماعتي بعد از وفات امام حسن عسکري در خصوص اموريکه در دست و کلام آن حضرت بود گفتگو نمودند و اراده کردند صاحب اين امر را تفحص نمايند آنگاه حسن بن نضر نزدابي صدام آمد و گفت آنرا امسال تاخيرکن حسن گفت که من براي آن در وقت خواب مضطرنشدم آنخواب مي بينم بنا براين ناچارم بايد بروم آنگاه پاره اموال خود را بناحيه مقدسه وصيت نمودو احمد بن يعلي بن حماد را وصي قرارداد کرد و باو امر نمود که چيزي از دستخود ندهد مگر بعد از ظهورش يعني بدست صاحب الامر راوي گفت که حسن گفت وقتيکه ببغداد وارد گرديدم خانه را کرايه کردم در آنجا منزل نمودم در آنحال بعضي از وکلاء قدري پارچه و قدري دينار آورد نزد من گذاشت گفتم اينها چيستند گفت چيزي هستند که ميداني بعد از آن يکي ديگر از ايشان مثل آنرا آورد بعد از او هم ديگري آورد تا آنکه خانه را پر کردندبعد از اينها احمد بن اسحق هر چه که نزداوبودنزدمن اورد درانحال تعجب نموده درخصوص اين اموال متفکربودم ناگاه رقعه انمرد ومضمونش ک ه وقتيکه ازروزفلان قدرگذشت همه ان اموال رابرد ان نزد من آر پس من کوچ نموده همه آن اموالرا برداشتم و در راه هم فقيري با شصت نفر بود که راهرا ميگرفتند آنگاه بر او گذشتم خداوند عالم مرا از شر ايشان سالم گردانيد تا اينکه بقريه عسکر رسيدم وفرود آمدم در آنحال رقعه رسيد که هر چه با تو هست بردار بيار آنگاه همه آنها را در توي سله دو نفر حمال گذاشتم وقتيکه بدهليز رسيدم غلام سياهي بنظر آوردم او گفت که توئي حسن بن نضر گفتم آري گفت داخل خانه شو داخل صحن شدم و از آنجا داخل گرديدم و سله را در آنجا خالي گردانيدم ناگاه در گوشه خانه نان بسياري ديدم بهر يکي از حمالان يک گرده ناني دادند و ايشانرا بيرون نمودند ناگاه در ميان خانه پرده بنظرم رسيد از پس آن صدا کرده شدم که يا حسن بن نضر حمدکن خدا را بکن در عوض چيزيکه بان برتو منت گذاشت و شکرا بدل خود راه مده زيرا که شيطان دوست ميدارد که تو شک بکني و دو پارچه کفن از پس پرده بيرون نمود و بمن گفته شد که اينها را بردار که بزودي باينها محتاج ميشوي آنها را گرفتم بيرون رفتم سعد گفته است که حسن بن نضر از سفر برگشت و در ماه رمضان وفات يافت و با آندو پارچه کفن کرده گرديد.